نقد، بررسی و نظرات رمان دروغی که تمام زندگیم بود - ساینا مقدسی
3.8
2296 رای
مرتبسازی: پیشفرض
کاربر کتاب خوان
۱۳۹۴/۴/۱۸
6420
خیال پردازیهای خام و نوجوانانه، آمیختهای از فیلمهای هالیوودی، پیامکهای شبکههای اجتماعی و آهنگها و ترانههای رادیو پیام.... دیالوگهای عربی که کاملا ناشیانه نوشته شده بود و تمام ضمایر قاتی پاتی بود.... سطح سواد نوشتاری هم متاسفانه زیر دیپلم بود..... محرم راز نه مرهم راز...... و سر آخر اینکه واقعا برای وقتی که صرف نوشتن و خوندن این توهمات میشه ناراحتم! نویسندهای که میتونه اینقدرروون بنویسه بهتره اول مطالعاتش رو بالا ببره و بر اساس مستندات علمی صحیح داستان پردازی کنه، در مورد شخصیت پردازی مطالعات بیشتری داشته باشه و بتونه شخصیتهای واقعی تولید کنه و مهمتر از همه اینها اینکه تو نوشتن دنبال هدف باشه، ساحت قلم مقدس تر از اونیه که صرفا برای تحریک ناشیانه احساسات استفاده بشه... در ضمن اسلام و مذهب تشیع بخش مهمی از هویت و فرهنگ ایران امروز به شمار میره. با حذف این بخش مهم از فرهنگ کشورمون فکر نمیکنم بتوان شاهکار حذف کرد!
با سلام.
من اصلا نتوانستم با این داستان ارتباط بر قرار کنم. چون با فضای واقعی خیلی اختلاف داشت. کار سازمانی ٬کار دولتی. مگر میشود یک فرد عاقل و بالغ در یک سازمانی فداکارانه کار کند و نفهمد این یک سازمان غیر دولتی است؟ وکلا فضا سازی اتفاقاتی که در خلال قصه رخ میداد ومعرفی شخصیتها بسیار بسیار ضعیف بود.
ودیگر اینکه غلط املایی داشت. که پس از چندین بار باز خوانی داستان توسط نویسنده محترم کاش این اشکالات رفع میشد.
استفاده از اسامی بسیار زیباو اصیل ایرانی قابل توجه است. ولی در چنین داستانهایی نثر روان شرط نخست نویسندگی است. لغت اهورا نمیدانم حتی اگر نویسنده محترم زرتشتی باشند آیا در محاوره عادی بین هم کیشان خودشان مصطلح است؟ به هر حال بهتر بود از لغات خدا ٬خدایا٬خداوندا.... وامثال این که بسیار مانوس تر با فرهنگ عامه میباشد استفاده میشد. حتی اگر ایشان زرتشتی باشند.
ولی شاید بتوانم با توجه به متن به جوان ترها یک توصیه کنم آن هم این که هر دوستی را دوست و هر دشمنی را دشمن ندانید.
ودر مجموع به ایشان توصیه میکنم اگر خیال ادامه این مسیر را دارند کمی سطح مطالعات تخصصی نحوه نگارش خود را افزایش داده سپس دست به قلم شوند.
من اصلا نتوانستم با این داستان ارتباط بر قرار کنم. چون با فضای واقعی خیلی اختلاف داشت. کار سازمانی ٬کار دولتی. مگر میشود یک فرد عاقل و بالغ در یک سازمانی فداکارانه کار کند و نفهمد این یک سازمان غیر دولتی است؟ وکلا فضا سازی اتفاقاتی که در خلال قصه رخ میداد ومعرفی شخصیتها بسیار بسیار ضعیف بود.
ودیگر اینکه غلط املایی داشت. که پس از چندین بار باز خوانی داستان توسط نویسنده محترم کاش این اشکالات رفع میشد.
استفاده از اسامی بسیار زیباو اصیل ایرانی قابل توجه است. ولی در چنین داستانهایی نثر روان شرط نخست نویسندگی است. لغت اهورا نمیدانم حتی اگر نویسنده محترم زرتشتی باشند آیا در محاوره عادی بین هم کیشان خودشان مصطلح است؟ به هر حال بهتر بود از لغات خدا ٬خدایا٬خداوندا.... وامثال این که بسیار مانوس تر با فرهنگ عامه میباشد استفاده میشد. حتی اگر ایشان زرتشتی باشند.
ولی شاید بتوانم با توجه به متن به جوان ترها یک توصیه کنم آن هم این که هر دوستی را دوست و هر دشمنی را دشمن ندانید.
ودر مجموع به ایشان توصیه میکنم اگر خیال ادامه این مسیر را دارند کمی سطح مطالعات تخصصی نحوه نگارش خود را افزایش داده سپس دست به قلم شوند.
خب اول بگم کتاب خوب بود قشنگ بود
ولی چند تا نکته که باید گفت
اول اینکه خیلی از نام "اهورا" استفاده شده خب ما در ایران هستیم و الان الله خودمون به نام خدا یا خداوند میشناسیم و از نامهایی مانند اهورا که دینهای زرتشتی میگفتن فک کنم استفاده نمیکنیم پس این باید اصلاح میشد
نکته دوم اینکه برای پوشش شخصیتهای رمان فقط میگفتی مثلا پیرهن سپید خب انگار اصلا رنگ دیگهای نداره حالا این به کنار تو باید بگی "سفید" نه سپید
نکته سوم اینکه خیلی کتابی نوشتی و این برای همچین رمانهایی خوب نیست
و اینکه خب اون عملیاتی که برای برداشتن تراشه رفتن خیلی خیالی بود انگار با توجه به کارتون نوشتی اصلا اینجوری نیست عملیات
نکته بعدی اینکه بعضی از جاها که یه اتفاقاتی میافته خب تو ذهن خواننده قبل از اینکه بفهمه چیشد با خودش با توجه به توصیفها میگه مثلا اینجوری شده ولی بعد میبینه خب اینجوری نبوده این کاملا درسته ولی شما اصلا یه جوری توصیف کردی که انگار چیشده میفهمین چی میگم و اینکه خب نویسنده در کشور ایران با توجه به ایران نوشته ولی هیچی مطابقت با ایران نداشته یکی دیگم اینکه مگه سازمان دولتی کشکه دوغه که راحت فرار کنن بعد اصلا نرن فقط با یه مدرک گرشاسب باز نگیرنشون این واقعا خیلی بده
موفق باشید عیدتون مبارک
ولی چند تا نکته که باید گفت
اول اینکه خیلی از نام "اهورا" استفاده شده خب ما در ایران هستیم و الان الله خودمون به نام خدا یا خداوند میشناسیم و از نامهایی مانند اهورا که دینهای زرتشتی میگفتن فک کنم استفاده نمیکنیم پس این باید اصلاح میشد
نکته دوم اینکه برای پوشش شخصیتهای رمان فقط میگفتی مثلا پیرهن سپید خب انگار اصلا رنگ دیگهای نداره حالا این به کنار تو باید بگی "سفید" نه سپید
نکته سوم اینکه خیلی کتابی نوشتی و این برای همچین رمانهایی خوب نیست
و اینکه خب اون عملیاتی که برای برداشتن تراشه رفتن خیلی خیالی بود انگار با توجه به کارتون نوشتی اصلا اینجوری نیست عملیات
نکته بعدی اینکه بعضی از جاها که یه اتفاقاتی میافته خب تو ذهن خواننده قبل از اینکه بفهمه چیشد با خودش با توجه به توصیفها میگه مثلا اینجوری شده ولی بعد میبینه خب اینجوری نبوده این کاملا درسته ولی شما اصلا یه جوری توصیف کردی که انگار چیشده میفهمین چی میگم و اینکه خب نویسنده در کشور ایران با توجه به ایران نوشته ولی هیچی مطابقت با ایران نداشته یکی دیگم اینکه مگه سازمان دولتی کشکه دوغه که راحت فرار کنن بعد اصلا نرن فقط با یه مدرک گرشاسب باز نگیرنشون این واقعا خیلی بده
موفق باشید عیدتون مبارک
من وقتی دنبال رمان یا کتابی میگردم واسه خواندن اولین چیزی که برام جلب توجه میکنه اسم و طرحه کتابه..
البته یعنی از نظر من اینه که کتاب باید جوری باشه که فرد رو تحریک به خواندن اون بکنه
خوب کتاب شما این جوری بود اما
مسئله دوم اینه که کتاب باید بتونه فضا سازی خوبی داشته باشه که مثلا منه خواننده وقتی دارم اونو میخونم مثله این باشه که دارم فیلمی رو با جزئیات نگاه میکنم
خوب توی تمام بخشها این شکلی بود ولی من نتونستم فضا و ماموریته تراشه رو به خوبی بببینم و اون مکان رو تجسم کنم یعنی مجبور میشدم چند بار روش بخونم تا شاید یکم درکی از اون فضا داشته باشم
و خوب اصل نویسندگی بر طرز نوشتنه..
همون طوری که ما توی کتابهای درسیمون یاد گرفتیم نتیجه گیری و متن خیلی مهمه
حذف کلمات تکراری و بقیه اصول نوشتن.
توی کتاب؛ شما بخشیدن _ محبت _ و معرفت رو نشون دادین و.... ماها کتاب میخونیم که چیزی یاد بگیریم ومن در پایان کتاب شما چنین حسه خوبی بهم دست داد
امیدوارم حالتون خوب باشه و همیشه بدرخشید 🌺
البته یعنی از نظر من اینه که کتاب باید جوری باشه که فرد رو تحریک به خواندن اون بکنه
خوب کتاب شما این جوری بود اما
مسئله دوم اینه که کتاب باید بتونه فضا سازی خوبی داشته باشه که مثلا منه خواننده وقتی دارم اونو میخونم مثله این باشه که دارم فیلمی رو با جزئیات نگاه میکنم
خوب توی تمام بخشها این شکلی بود ولی من نتونستم فضا و ماموریته تراشه رو به خوبی بببینم و اون مکان رو تجسم کنم یعنی مجبور میشدم چند بار روش بخونم تا شاید یکم درکی از اون فضا داشته باشم
و خوب اصل نویسندگی بر طرز نوشتنه..
همون طوری که ما توی کتابهای درسیمون یاد گرفتیم نتیجه گیری و متن خیلی مهمه
حذف کلمات تکراری و بقیه اصول نوشتن.
توی کتاب؛ شما بخشیدن _ محبت _ و معرفت رو نشون دادین و.... ماها کتاب میخونیم که چیزی یاد بگیریم ومن در پایان کتاب شما چنین حسه خوبی بهم دست داد
امیدوارم حالتون خوب باشه و همیشه بدرخشید 🌺
قبل از خواندن کتاب این متن را بخوانید✔️
اگر بخواهم درباره کلیت داستان بگم، باید بگم که داستان زیبایی بود. (از نظر یک داستان عاشقانه)
اما اگر بخواهم نظرم را راجب خود داستان و انتقاد هایم را بگم، قطعا میگم که یک داستان کاملا ایرانی اما با در نظر گرفتن کشور ایران که یک کشور اسلامی هست نوشته شده بود و واقعا متاسفم
اینکه در یک داستان یک فرد کاملا ایرانی را یک فرد بی دین و ایمان معرفی میکنند کاملا اشتباه است.
اینکه یک فرد در مشکلات و سختیها خدا را صدا کند اما ذرهای به دستوراتش عمل نکند، کاملا نادرست است
اینکه به جوانهای ما ارتباط با نامحرم، داشتن دوست دختر و دوست پسر، دست دادن و در آغوش گرفتن یک نامحرم را یاد بدهند، اینها همه رواج بی ایمانی در کشور است. رواج فساد، گناه، کارهای ناپسند و حرام، کارهای ضد اسلامی
هیچ زنی اجازه نداده قبل از عقد مرد دیگری را ببوسد و این رفتارات در این داستان واقعا تأسف برانگیز است. همچنین رقصیدن و رفتن به مجالس مختلط، آهنگ زدن و خواندن یک زن و.....
اینها همه در کشور ما و در دین ما منع شده
به نظرم این داستان اصلا برای جوانان مناسب نیست، برای جوانان و به خصوص نوجوانان...
واقعا برای این نویسندهی کتاب متاسفم که مردم ایران را در این کتاب اینطور به تصویر کشیده...
اگر بخواهم درباره کلیت داستان بگم، باید بگم که داستان زیبایی بود. (از نظر یک داستان عاشقانه)
اما اگر بخواهم نظرم را راجب خود داستان و انتقاد هایم را بگم، قطعا میگم که یک داستان کاملا ایرانی اما با در نظر گرفتن کشور ایران که یک کشور اسلامی هست نوشته شده بود و واقعا متاسفم
اینکه در یک داستان یک فرد کاملا ایرانی را یک فرد بی دین و ایمان معرفی میکنند کاملا اشتباه است.
اینکه یک فرد در مشکلات و سختیها خدا را صدا کند اما ذرهای به دستوراتش عمل نکند، کاملا نادرست است
اینکه به جوانهای ما ارتباط با نامحرم، داشتن دوست دختر و دوست پسر، دست دادن و در آغوش گرفتن یک نامحرم را یاد بدهند، اینها همه رواج بی ایمانی در کشور است. رواج فساد، گناه، کارهای ناپسند و حرام، کارهای ضد اسلامی
هیچ زنی اجازه نداده قبل از عقد مرد دیگری را ببوسد و این رفتارات در این داستان واقعا تأسف برانگیز است. همچنین رقصیدن و رفتن به مجالس مختلط، آهنگ زدن و خواندن یک زن و.....
اینها همه در کشور ما و در دین ما منع شده
به نظرم این داستان اصلا برای جوانان مناسب نیست، برای جوانان و به خصوص نوجوانان...
واقعا برای این نویسندهی کتاب متاسفم که مردم ایران را در این کتاب اینطور به تصویر کشیده...
کتاب بدی نبود اما خیلی هم خوب نبود من تشکر میکنم از زحماتشون اما اگر بخام توضیح بدم من ادم احساساتی هستم وعاشق داستانهای عاشقانه حالا به هر شکلی که هست انجا که سپیتا گشتاسب رونمیبخشید باتمام تلاشی که گشتاسب کردیا وقتی که تیر خورد من خیلی هیجانی شده بودم وبه پایانی که داشت خوشحال شدم اما شخصیتها دور ازباور بود اسمها عجیب بود سپیتا سپنتا دیانه ودیاگو گشتاسب وگرشاسب خیلی بیش ازحداتو کشیده بود منظور اینکه اسمها همگی جدید و باکلاس بود همه اسمهای خاص که حتی یه اسم معمولی بینشون نبود جالب اینکه اسامی ایرانی یک دفعه دیاگو ودیانه! زمانی که میخونی با روحیهی یک دختر جوان ایرانی طرف هستی اما احساسات دربیان هست اما دراصل خشک وخشن وسرسخت بعد وارد فضای کاری میشه من بیاد فیلم خارجی لیست سیاه افتادم سازمانی که یه مسن رئیس هست وکارهای حساس انجام میده وحتی زندگی شخصی شخصیتها خیلی راحت وآزادانه هست که مشخص نیست شخصیتها واقعا توایران ساکنن؟ چند جای قصه من ازخودم میپرسیدم بالاخره اینها کدوم کشور هستن؟
تینطور مسائل واقعا دوراز ذهن وجامعه بودجامعه ترسیم شده کاملا برداشت شده از فیلمهای هالیوودی بود که به ایرانی کپی شده باشد.
تینطور مسائل واقعا دوراز ذهن وجامعه بودجامعه ترسیم شده کاملا برداشت شده از فیلمهای هالیوودی بود که به ایرانی کپی شده باشد.
باسلام.
متاسفانه رمان جالبی نبود. 😐دوسش نداشتم. خیلی خیلی از تخیل هم اونورتر بود هیچیش قابل درک نبود. اون از سازمانشون که طرف بره کار کنه بعد یهو دربیاد دولتی نبوده مگه داریم همچین چیزی. اون از ماموریت تخیلیش که طرف تو سازمان دولتی کار کنه ولی تو ماموریت گرفتن تراشه موهاشو ولو باشه و بخواد جمع کنه بعد بخاطر گرمای بدن و حساسیت سنسور لباس در بیارن و بشه شبیه فیلمهای هالیوودی🙄اصلا همه اینا به کنار چقدر بچه بازی بود آخرش که فلانی میاد میگه واس انقام میرن سراغ نامزدهای اونا😐بعد طرف تیرمیخوره و فلان الکیه مگه😏 اصلا دوسش نداشتم و فقط و فقط وقتمو تلف کرد لامصب شخصیتهای داستان هم که همشون خوشگل بودن فکر کنم همه خوشگلن زشته ماییم😏 رمان هرچی به واقعیت نزدیکتر باشه جذابتره رمان داستانش تخیلی بود حالا یه چیزی نه این جور داستانا که با عقل جور در نمیاد به امید موفقیت و پیشرفت نویسنده این داستان...
متاسفانه رمان جالبی نبود. 😐دوسش نداشتم. خیلی خیلی از تخیل هم اونورتر بود هیچیش قابل درک نبود. اون از سازمانشون که طرف بره کار کنه بعد یهو دربیاد دولتی نبوده مگه داریم همچین چیزی. اون از ماموریت تخیلیش که طرف تو سازمان دولتی کار کنه ولی تو ماموریت گرفتن تراشه موهاشو ولو باشه و بخواد جمع کنه بعد بخاطر گرمای بدن و حساسیت سنسور لباس در بیارن و بشه شبیه فیلمهای هالیوودی🙄اصلا همه اینا به کنار چقدر بچه بازی بود آخرش که فلانی میاد میگه واس انقام میرن سراغ نامزدهای اونا😐بعد طرف تیرمیخوره و فلان الکیه مگه😏 اصلا دوسش نداشتم و فقط و فقط وقتمو تلف کرد لامصب شخصیتهای داستان هم که همشون خوشگل بودن فکر کنم همه خوشگلن زشته ماییم😏 رمان هرچی به واقعیت نزدیکتر باشه جذابتره رمان داستانش تخیلی بود حالا یه چیزی نه این جور داستانا که با عقل جور در نمیاد به امید موفقیت و پیشرفت نویسنده این داستان...
اگر میتونستم هیچ ستارهای به این رمان نمیدادم.
نمیدونم نویسنده چند سال دارد متن داستان بسیار سطحی بود و محتوی درستی نداشت!
داستانی در ایران که اصلا محتوی داستان با ایرانی که میشناسیم همخوانی نداشت.
ما در ایران زندان ایالتی نداریم. مشخص نیست مامورین چه سازمانی هستند که دختره اسلحه حمل میکنه! نزدیکترین فرد به رئیس سازمان وخبر ندارد سازمان خلافی است، همه همدیگررا حتی رییس رابا اسم کوچک صدا میکنند و دخترها و پسرهای مجرد راحت با هم مراوده دارند و از همون اول آشنایی با پسوند جان همو صدا میکنن.
سپیتا با سیمی که همیشه تو لباسشه قفل دستبندو باز میکنه اونم تو لباس عروسی! یادکتر سازمان دولتی اومده به کار شخصی گشتاسب رسیدگی کنه!
انگار نویسنده یک فیلم اکشن آمریکای دیده همونو تو داستانش پیاده کرده
بعضی جملات زیادی تکرار شده بود مثل "آبی چشماش قشنگه" که دیگه خیلی لوس بود.
یک سری کلمات مثل خدمتگزار (پیشخدمت)، پندار (فکر)، اهورا (خدایا) برگردان فارسی شدند و یک سری کلمات مثل آلارم و آنرمال و موسیقی لایت! فارسی نشده هستند. اگر سپیتا زرتشتی بود بهتر بود اول داستان به نوعی اشاره میشد و در تمام طول داستان این مطلب رعایت میشد.
فکر میکردم نسخه ابتدایی هست ولی در انتها دیدم نسخه سوم بازبینی شده هست. علاوه بر غلطهای املایی و انشایی فراوان، بکار بردن کلمات اشتباهی مثل: ساندروف، نهار (برای وعده غذایی ظهر)، قصر در رفتن، اظهار روح، که شکل صحیح آنها (سانروف، ناهار، قسر در رفتن، احضار روح) است، نشاندهنده نداشتن مطالعه کافی نویسنده هست، مکالمهها کشدار و تکراری بودند و بعضی مطالب با هم هماهنگی نداشتند.
پیشنهاد میکنم اگر نویسنده میخواهد نویسندگی را ادامه دهد حتما سطح اطلاعات
و مطالعهاش را بالا ببرد.
نمیدونم نویسنده چند سال دارد متن داستان بسیار سطحی بود و محتوی درستی نداشت!
داستانی در ایران که اصلا محتوی داستان با ایرانی که میشناسیم همخوانی نداشت.
ما در ایران زندان ایالتی نداریم. مشخص نیست مامورین چه سازمانی هستند که دختره اسلحه حمل میکنه! نزدیکترین فرد به رئیس سازمان وخبر ندارد سازمان خلافی است، همه همدیگررا حتی رییس رابا اسم کوچک صدا میکنند و دخترها و پسرهای مجرد راحت با هم مراوده دارند و از همون اول آشنایی با پسوند جان همو صدا میکنن.
سپیتا با سیمی که همیشه تو لباسشه قفل دستبندو باز میکنه اونم تو لباس عروسی! یادکتر سازمان دولتی اومده به کار شخصی گشتاسب رسیدگی کنه!
انگار نویسنده یک فیلم اکشن آمریکای دیده همونو تو داستانش پیاده کرده
بعضی جملات زیادی تکرار شده بود مثل "آبی چشماش قشنگه" که دیگه خیلی لوس بود.
یک سری کلمات مثل خدمتگزار (پیشخدمت)، پندار (فکر)، اهورا (خدایا) برگردان فارسی شدند و یک سری کلمات مثل آلارم و آنرمال و موسیقی لایت! فارسی نشده هستند. اگر سپیتا زرتشتی بود بهتر بود اول داستان به نوعی اشاره میشد و در تمام طول داستان این مطلب رعایت میشد.
فکر میکردم نسخه ابتدایی هست ولی در انتها دیدم نسخه سوم بازبینی شده هست. علاوه بر غلطهای املایی و انشایی فراوان، بکار بردن کلمات اشتباهی مثل: ساندروف، نهار (برای وعده غذایی ظهر)، قصر در رفتن، اظهار روح، که شکل صحیح آنها (سانروف، ناهار، قسر در رفتن، احضار روح) است، نشاندهنده نداشتن مطالعه کافی نویسنده هست، مکالمهها کشدار و تکراری بودند و بعضی مطالب با هم هماهنگی نداشتند.
پیشنهاد میکنم اگر نویسنده میخواهد نویسندگی را ادامه دهد حتما سطح اطلاعات
و مطالعهاش را بالا ببرد.
از دید یه مخاطب ایراد زیادی داشت اولین ایرادش ادبیاتش بود که نتونست حسابی جلب توجه کنه وصمیمانه نوشته بشه و ادبیاتی نوشته شده بود در حالی که رمان باید صمیمی نوشته بشه که مخاطب ترغیب بشه به خوندن مثلا به جای سپید سفید نوشته میشد مورد دوم این که خیالپردازی نوسنده در حدی بود که از واقعیت خیلی دور شده بود چرا که فرهنگ ایران طوریه که راحتی بیش از حد در میهمانیها و میهمانیهای شبانه در ایران غیرقانونی هستند و از اونجایی که شخصیت اصلی داستان خانم هستش باید چادری میبود و وقتی حرف از سازمان زده میشه اکثرا مفهموم س. پ. ج. ا هستش که با فرهنگ شخص اول داستان اصلا هم خونی نداره و مخاطب رو گنگ میکنه مورد بدی که وجود داره اسم کتاب با مفهوم کتاب اصلا هم خونی نداره و مورد اخر شخصیتهای داستان از هر لحاض ضعف خاصی داشتند که یکی از مهمترین ضعفهای داستان هم قافیه بودن تمام اسمها بود که این یک ایراد بزرگ محصوب میشه
خوب بود ولی با اینکه متن داستان جوری نوشته بود که در فضای ایران اتفاق افتاده اما این حس القا میکرد که داستان اقتباس شده و خارجی بعضی جاها خیلی توی چشم میزد این موضوع!
خیال پردازیهای خام و نوجوانانه آمیختهای از فیلمهای هالیوودی پیامکهای شبکههای اجتماعی و آهنگها و ترانههای رادیو پیام
دیالوگهای عربی که کاملا ناشیانه نوشته شده بود و تمام ضمایر قاتی پاتی بود
سطح سواد نوشتاری هم متاسفانه زیر دیپلم بود محرم راز نه مرهم راز و سر آخر اینکه و واقعا برای وقتی که صرف نوشتن خوندن این توهمات میشه ناراحتم!
من اصلا نتوانستم با این داستان ارتباط بر قرار کنم. چون با فضای واقعی خیلی اختلاف داشت.
کار سازمانی ٬کار دولتی. مگر میشود یک فرد عاقل و بالغ در یک سازمانی فداکارانه کار کند و نفهمد این یک سازمان غیر دولتی است؟
و به طور کلی فضا سازی اتفاقاتی که در خلال قصه رخ میداد ومعرفی شخصیتها بسیار بسیار ضعیف بود.
زمانی که میخونی با روحیهی یک دختر جوان ایرانی طرف هستی اما احساسات دربیان هست اما دراصل خشک وخشن وسرسخت بعد وارد فضای کاری میشه من بیاد فیلم خارجی لیست سیاه افتادم سازمانی که یه مسن رئیس هست وکارهای حساس انجام میده وحتی زندگی شخصی شخصیتها خیلی راحت وآزادانه هست که مشخص نیست شخصیتها واقعا توایران ساکنن؟ چند جای قصه من ازخودم میپرسیدم بالاخره اینها کدوم کشور هستن؟
حقیقتا جالب نبود🫠
خیال پردازیهای خام و نوجوانانه آمیختهای از فیلمهای هالیوودی پیامکهای شبکههای اجتماعی و آهنگها و ترانههای رادیو پیام
دیالوگهای عربی که کاملا ناشیانه نوشته شده بود و تمام ضمایر قاتی پاتی بود
سطح سواد نوشتاری هم متاسفانه زیر دیپلم بود محرم راز نه مرهم راز و سر آخر اینکه و واقعا برای وقتی که صرف نوشتن خوندن این توهمات میشه ناراحتم!
من اصلا نتوانستم با این داستان ارتباط بر قرار کنم. چون با فضای واقعی خیلی اختلاف داشت.
کار سازمانی ٬کار دولتی. مگر میشود یک فرد عاقل و بالغ در یک سازمانی فداکارانه کار کند و نفهمد این یک سازمان غیر دولتی است؟
و به طور کلی فضا سازی اتفاقاتی که در خلال قصه رخ میداد ومعرفی شخصیتها بسیار بسیار ضعیف بود.
زمانی که میخونی با روحیهی یک دختر جوان ایرانی طرف هستی اما احساسات دربیان هست اما دراصل خشک وخشن وسرسخت بعد وارد فضای کاری میشه من بیاد فیلم خارجی لیست سیاه افتادم سازمانی که یه مسن رئیس هست وکارهای حساس انجام میده وحتی زندگی شخصی شخصیتها خیلی راحت وآزادانه هست که مشخص نیست شخصیتها واقعا توایران ساکنن؟ چند جای قصه من ازخودم میپرسیدم بالاخره اینها کدوم کشور هستن؟
حقیقتا جالب نبود🫠
کتاب قشنگی بود ولی نقصهایی هم داشت مثلا:
بعضی کلمات زیاد تکرار شده بودند مثل (ابرو، پلیور، سپید، دریا و...) اینکه شخصیت ماکان رو چند دفعه تکرار کرده بود که تی شرت سپیدی به تن داشت باعث میشه فکر کنیم اون جزو تی شرت لباس دیگهای نداشته که از روش پلیور هم نپوشه و اونجور که از هوا گفته شده بود یا باید پائیز میبوده یا آخرای تابستون یا اولای بهار یا آخرای زمستون اگه فصل رو میگفت بهتر بود
جملاتی هم زیاد تکرار شده بودند که بنظرم اگه فیلم هم بود باز یکم خسته گی داشت ولی نویسنده رو میشه درک کرد تخیل نویسنده خوب بود☺👍جملاتی مثل (پیشانیش را بوسیدم، ابرو بالا انداختم، ازت متنفرم و...)
اینکه یه نفر واسه خودش تو شمال ویلا کرایه کنه نشون میداد اونا از لحاظ پول مشکلی ندارن و تو کشورشون ارزونیه👍ولی بازهم گدا پیدا میشه
جملاتی به یاد ماندنی داشت خوب یادم نیست ولی منظور این بود که آدم وقتی میدونه میخواد اطرافیانش رو از دست بده رفتارش باهاشون تغییر میکنه..
اسم اهورا که در این داستان گفته میشد فکر میکنم منظور به دین زرتشت ایرانیان باستان بود که اسم خدا رو اهورا یا اهورا مزدا صدا میزدند و گمونم زمان داستان آینده بود شایدم نسبت به زمان ما فقط یکم پیشرفته تر بود اونجا که رفتن خواستگاریو اینا هم.. دینشون فکر نکنم اسلام بوده باشه و سازمانو اینا هم فکر نکنم از اونجور سازمانا تو ایران باشه
بعضی جاها گیج میشدم که این رفته زمانه گذشته یا حاله ولی بیشتر که خوندم متوجه شدم داستان رو هم تا آخر خوندم بعضی افراد خیلی معلوم نشد چه شخصیتی دارن کاش جلد دیگم داشت شخصیت اصلی مغرور بود ولی روبروی مردا کم نمیوورد دمش گرم این علامت (…) هم زیاد بود ولی چون داستان قشنگ بود من بخاطر همین پنج ستاره میدم اگه میشد بیشتر
بعضی کلمات زیاد تکرار شده بودند مثل (ابرو، پلیور، سپید، دریا و...) اینکه شخصیت ماکان رو چند دفعه تکرار کرده بود که تی شرت سپیدی به تن داشت باعث میشه فکر کنیم اون جزو تی شرت لباس دیگهای نداشته که از روش پلیور هم نپوشه و اونجور که از هوا گفته شده بود یا باید پائیز میبوده یا آخرای تابستون یا اولای بهار یا آخرای زمستون اگه فصل رو میگفت بهتر بود
جملاتی هم زیاد تکرار شده بودند که بنظرم اگه فیلم هم بود باز یکم خسته گی داشت ولی نویسنده رو میشه درک کرد تخیل نویسنده خوب بود☺👍جملاتی مثل (پیشانیش را بوسیدم، ابرو بالا انداختم، ازت متنفرم و...)
اینکه یه نفر واسه خودش تو شمال ویلا کرایه کنه نشون میداد اونا از لحاظ پول مشکلی ندارن و تو کشورشون ارزونیه👍ولی بازهم گدا پیدا میشه
جملاتی به یاد ماندنی داشت خوب یادم نیست ولی منظور این بود که آدم وقتی میدونه میخواد اطرافیانش رو از دست بده رفتارش باهاشون تغییر میکنه..
اسم اهورا که در این داستان گفته میشد فکر میکنم منظور به دین زرتشت ایرانیان باستان بود که اسم خدا رو اهورا یا اهورا مزدا صدا میزدند و گمونم زمان داستان آینده بود شایدم نسبت به زمان ما فقط یکم پیشرفته تر بود اونجا که رفتن خواستگاریو اینا هم.. دینشون فکر نکنم اسلام بوده باشه و سازمانو اینا هم فکر نکنم از اونجور سازمانا تو ایران باشه
بعضی جاها گیج میشدم که این رفته زمانه گذشته یا حاله ولی بیشتر که خوندم متوجه شدم داستان رو هم تا آخر خوندم بعضی افراد خیلی معلوم نشد چه شخصیتی دارن کاش جلد دیگم داشت شخصیت اصلی مغرور بود ولی روبروی مردا کم نمیوورد دمش گرم این علامت (…) هم زیاد بود ولی چون داستان قشنگ بود من بخاطر همین پنج ستاره میدم اگه میشد بیشتر
سلام
رمان دروغی که تمان زندگیم بود رمانی با نوشتههایی گسترده و پیشوروی داستانی جالبی داشت
اما مضمون داستان اصلا جالب نبود
نوشته کاملا تخیلی و حتی دور از زادهی ذهن یک شخص بود
و نکتهی قابل توجهی که در تمام رمانهای ایرانی میبینم اینه که اسم ایران رو میبرن اما فضا رو کاملا به دور از روحیات ایران میسازن و متاسفانه همین باعث میشه شئونات ایران و وجهی اون در مقابل یک مخاطب خراب و غیر قابل توجیه بشه
اسم شخصیتها ایرانی بود اما فضل اصلا ایرانی نبود
مشخص بود که منشاش فیلمهای هالیوودی یا ترکیه ایی هستن و متاسفانه باید بگم قلم نویسنده برای پرورش داستانی جذاب ضعیف بود
اما همونطور که گفتم رمان روان نوشته شده بود و به نظرم اگر نویسنده کمی مطالعهی بیشتر و واقعیت رو آمیختهی قلم شون میکردن میتونست داستان بهتری به عمل بیاد
با تشکر
رمان دروغی که تمان زندگیم بود رمانی با نوشتههایی گسترده و پیشوروی داستانی جالبی داشت
اما مضمون داستان اصلا جالب نبود
نوشته کاملا تخیلی و حتی دور از زادهی ذهن یک شخص بود
و نکتهی قابل توجهی که در تمام رمانهای ایرانی میبینم اینه که اسم ایران رو میبرن اما فضا رو کاملا به دور از روحیات ایران میسازن و متاسفانه همین باعث میشه شئونات ایران و وجهی اون در مقابل یک مخاطب خراب و غیر قابل توجیه بشه
اسم شخصیتها ایرانی بود اما فضل اصلا ایرانی نبود
مشخص بود که منشاش فیلمهای هالیوودی یا ترکیه ایی هستن و متاسفانه باید بگم قلم نویسنده برای پرورش داستانی جذاب ضعیف بود
اما همونطور که گفتم رمان روان نوشته شده بود و به نظرم اگر نویسنده کمی مطالعهی بیشتر و واقعیت رو آمیختهی قلم شون میکردن میتونست داستان بهتری به عمل بیاد
با تشکر
از نظر نگارشی نمیدونم چرا نویسنده این قدر سعی کرده که مثلا از کلمات فارسی استفاده کنه برای نمونه مثلا استفاده از کلمه اهورا به جای خدا خیلی نامتعارف بود و بیمعنی مثلا یه جا گفته میشد من از اهورا میخواستم بعد جای دیگه نوشته شده از خدامه تکلیف نویسنده با خودش مشخص نیست به نظر من وقتی بعضی کلمات غیر فارسی به شکل عمیق وارد زبان ما شده وپذیرفته شده است لزومی نداره که با کلمات ناملموس فارسی بخوایم اونا رو جایگزین کنیم اونم به شکل دلخواه خیلی جاهای داستان کلمات غیر فارسی استفاده شده فقط نویسنده روی چند کلمه مثل اهورا، خوراک خیلی مانور داده که جای تعجب داره محتوای داستان هم به نظرم خیلی ضعیف بود و جذابیتی نداشت وبیش از حد غیر واقعی و رمانتیک!! !!!!!
میشه بپرسم که نویسنده چند سالشه؟
خیلی بچه گونه و سرهم بندی بود
اسمها یه جوری بودن که اگه یه دور شاهنامه رو نخونده بودی غیر قابل تلفظ بودن البته درسته که استفاده از اسمهای اصیل فارسی کار خیلی خوبیه و حفظ ارزشهای ایرانیه ولی حتما لازم نیس تا اون حد غیر قابل استفاده و دور از ذهن باشه نوید و امید و کیانوش و... هم اسمهای اصیل و ملموسی هسن
بعدشم اون حالت فیلمای آمریکایی بزن بزن برای ایران عجیب بود. نمیگم که نیست. اما میتونسن شغل دیگهای هم داشته باشن
در ضمن شخصیت دختر داستان جوری لباس میپوشید که انگار تو آمریکاس و دو سه بارم اسم زندان ایالتی اومد. اگه قرار بود تو آمریکا باشه پس چرا اسم شمالم بود؟!
در کل خیلی ضعیف بود.
ولی بازم ممنون از تلاشتون واسه حفظ ادبیات ایران
خیلی بچه گونه و سرهم بندی بود
اسمها یه جوری بودن که اگه یه دور شاهنامه رو نخونده بودی غیر قابل تلفظ بودن البته درسته که استفاده از اسمهای اصیل فارسی کار خیلی خوبیه و حفظ ارزشهای ایرانیه ولی حتما لازم نیس تا اون حد غیر قابل استفاده و دور از ذهن باشه نوید و امید و کیانوش و... هم اسمهای اصیل و ملموسی هسن
بعدشم اون حالت فیلمای آمریکایی بزن بزن برای ایران عجیب بود. نمیگم که نیست. اما میتونسن شغل دیگهای هم داشته باشن
در ضمن شخصیت دختر داستان جوری لباس میپوشید که انگار تو آمریکاس و دو سه بارم اسم زندان ایالتی اومد. اگه قرار بود تو آمریکا باشه پس چرا اسم شمالم بود؟!
در کل خیلی ضعیف بود.
ولی بازم ممنون از تلاشتون واسه حفظ ادبیات ایران
این که از اسمهای ایرانی استفاده شده بود خوب بود ولی فضای داستان به ایران نمیخورد و اصلا محدودیتهای کشور ایران توش احساس نمیشد البته، این داستان رو بد نکرده بود فقط اگه مکان ایران در نظر گرفته نمیشد بهتر بود.
داستان به صورت کتابی نوشته شده بود و اگه به شکل گفتاری بود بهتربود. میشه گفت خیلی خیال پردازی شده بود و شروع داستان چندان جالب و محکم نبود که خواننده سریع نظرش بهش جلب بشه یه جورایی نوجوانانه و خام بود. ماموریتها هم بیشتر بچه گانه بود و توصیف چندانی نداشت.
در کل داستانی نبود که خیلی خوب بتونم باهاش ارتباط بگیرم و ذهنم رو به بازی بگیره و توش غرق بشم.
و اینکه بهتر بود بجای کلمهی اهورا از خدا استفاده میشد.
مردابی مثل گرشاسب وجود نداره
داستان به صورت کتابی نوشته شده بود و اگه به شکل گفتاری بود بهتربود. میشه گفت خیلی خیال پردازی شده بود و شروع داستان چندان جالب و محکم نبود که خواننده سریع نظرش بهش جلب بشه یه جورایی نوجوانانه و خام بود. ماموریتها هم بیشتر بچه گانه بود و توصیف چندانی نداشت.
در کل داستانی نبود که خیلی خوب بتونم باهاش ارتباط بگیرم و ذهنم رو به بازی بگیره و توش غرق بشم.
و اینکه بهتر بود بجای کلمهی اهورا از خدا استفاده میشد.
مردابی مثل گرشاسب وجود نداره
کاملاً میشه درک کرد که نوشتهی یه دختر بچه اس تماماً توهمات عاشقی که همه دختر بچه هاآرزوش رو دارن مردی بلند بالا دختر خوشگل وخوش هیکل پولدار دارای ویلا اینا کجای این مملکت بودن ایالت کجای ایران تقسیمات کشوریش ایالت داره احتمالاً اینا تو تگزاس بودن کار سازمانی توی ایران بعدم بدون حجاب من وقتی خوندم البته اولش رو حدس اول این بود نویسنده به دختر کم سنه بعد اونقدر ابهام داشت تو کتاب گفتم یه کپی از یه کتاب خارجیه که البته بعید میدونم کتاب خارجی با این نحتوای سخیفی باشه خواهر وبرادر رضاعی که ۴ سال باهم اختلاف سنی دارن بابا یه کم مطالعه قبل از نوشتم چاره کار البته تخیلات وقلم روان نویسنده با سن وسال کم ستودنی است قبلش دوتا کتاب بخون عزیزم
خب من از این رمان خوشم اومد تا اونجا که سپیتا حقیقتو فهمید و بی گناهیشون ثابت شد اما بعدش داسات چرت شد میدونید چرا.. چون سپیتا زیادی مسله رو جدی کرده بود و داستانی که داشت تند تند پیش میرفت تمام تمرکزش شده بود کار مرد داستان خب آخر داستان زیادی توضیحات از حس سپیتا داشت که خستم کرد و اینکه میتونست دروغی که گفته بود بیشتر و جذاب تر باشه نه فقط اینکه اون واقعا دولتی بوده نه سازمانی که سپیتا توش بود و اون جاسوس بوده و برای اطلاعات اومده تو سازمان اینا. و اینکه متن داستان و حرفاشون و لباس پوشیدنشان باعث شد فک کنم رمان خارجیه. نویسنده واقعا خوب نوشته بود من فقط از کش دادن دروغ گشتاسپ توسط سپیتا خوشم نیومد البته آخرش بخوبی تموم شد
استفاده بیش از حد جمله از یک تای ابرومو بالا انداختم.... استفاده خوراک ب جای واژه غذا اصلا قابل هضم نبود... زیادی کشدار شده بود و مکالمههای تکراری و طولانی و خسته کننده بود... همه چی خیلی یهویی اتفاق میفتاد و تموم میشد قسمت پلیسیش خیلی خنده دار بود... در مجموع خیلی فیلم هندی بود... تخیل نویسنده قابل تحسین بود 😬
کتاب دور از ذهن و واقعیت و خیالاتی بود
از اسمهای ایرانی استفاده شده بود که شاید از هزار نفر یکی این اسمش باشه گشتاسب یا سپیتا دایاکو و دایان😑 اما فضا سازی انگار اصلا ایران نبودن و مال کشور دیگهی هستن
مثال شبی که برایه اولین بار رفتن خونه سپیتا اون گف که موهاشو به یک طرف زد و اماده شده بود یعنی اصلا روسری سرش نکرده بود و چه جوری داخل سازمان دولتی کار میکرد؟
یا اونجای که تویه رستوران گف موهام به ساعت گشتاسب گیر کرد
و اینکه چرا باید تمامه نقش اولهای داستانهای ایرانی بی پدر مادر باشن
و بیشتر افراد داخل رمانها و نقش اولها چشمانی ابی داشته باشن؟
یکمم رمان غلط املائی داشت
از اسمهای ایرانی استفاده شده بود که شاید از هزار نفر یکی این اسمش باشه گشتاسب یا سپیتا دایاکو و دایان😑 اما فضا سازی انگار اصلا ایران نبودن و مال کشور دیگهی هستن
مثال شبی که برایه اولین بار رفتن خونه سپیتا اون گف که موهاشو به یک طرف زد و اماده شده بود یعنی اصلا روسری سرش نکرده بود و چه جوری داخل سازمان دولتی کار میکرد؟
یا اونجای که تویه رستوران گف موهام به ساعت گشتاسب گیر کرد
و اینکه چرا باید تمامه نقش اولهای داستانهای ایرانی بی پدر مادر باشن
و بیشتر افراد داخل رمانها و نقش اولها چشمانی ابی داشته باشن؟
یکمم رمان غلط املائی داشت
هنوز موندم این وقایع کی و کجا اتفاق افتاده، با توجه به شخصیت افراد اول حدس میزنی مال ایران قبل از انقلاب هست ولی بیشتر که میخونی به خودت میگی اون زمان مگه صفحه اجتماعی و وبکم و ایمیل بود،.؟ ؟؟؟؟ هر چی هم بیشتر میخونی بیشتر سر درگم میشی حرف از یه سازمانه، چه سازمانی خدا میدونه هر چی هست دولتیه، اما کدوم دولت؟؟حتی حرفهایی که بین افراد زده میشه خیلی تخیلی و رویاییه، اصلا هیچ چیزش با واقعیت جور نیست، حتی اسامی افراد.
من عاشق این کتابام یه رمان بسیار عاشقانه حتما پیشنهاد میدهم تا بخوانید مطمئن باشید بعد از تموم شدن کتاب نه بلکه پشیمون نمیشوید بلکه خواهید خواست تا دوباره بخوانید، ازون کتاباییه که تو رو با خودت میبره و تا زمان مطالعهی این کتاب انگار رفتی به یک دنیای دیگه، جملات و نوشتههای کتاب خیلی دور از ذهن بود همچنین، اینکه از نامهای اصیل ایرانی استفاده شده بود از نظر من نکته مثبتی بود. من تونستم با رمان ارتباط برقرار کنم و خودمو تو اون شرایطها ببینم
من قبل اینکه رمان بخونم اولش به نام رمان دقت میکنم و من از نام داستان خیلی خوشم اومد و بخاطر همین خوندم
خیلی ممنون خوب بود... ممنون از کتابراه
من قبل اینکه رمان بخونم اولش به نام رمان دقت میکنم و من از نام داستان خیلی خوشم اومد و بخاطر همین خوندم
خیلی ممنون خوب بود... ممنون از کتابراه
به نظرم اگه قراره نقد کنیم با عصبیت این کارو انجام ندیمبه شخصه گفت و گوهای مونولوگ رمان رو دوست داشتمیا استفاده از نام اهورا و تیکههایی از شعر در بعضی بخشها جذابش میکردولی غیر واقعی بود! نه فقط به خاطر سبک زندگی و شغل خیالی شخصیتها، بلکه علاقهای که جنسهای مخالف به شخصیت اول داستان نشون میدادن زیاد از حد رویایی بود! حتی جاهایی هم غلو میشد و واقعا مخاطب بدش میاد! نکتهی بعدمشکلی با ادبی نوشتن داستان وجود نداره اما دیگه نیازی نیست کلماتی ک در نوشتار و گفتارمون هست رو تغییر بدیم؛ این واسه یه رمان نقصهمخصوصا توی گفت و گوی بین دو نفرکی رو دیدی با دوستش موقع حرف زدن بگه پندار کردم
این کتاب توهین به شعور مخاطب است. اساس داستان اشتباه است. فردی که در یک سازمان اطلاعاتی یا جاسوسی عضو باشد خودش میداند در چگونه سازمانی است. ممکن است از اعضای خانواده یا اطرافیانش پنهان کند اما خودش که آموزش دیده است قطعا میداند. حال در اینجا میبینید اعضای بسیاری از این مهم بی اطلاعند. داستانی بی جهت طولانی و پر از اشتباهات املایی. داستان در ایران است اما ادای آمریکایی بودن را در میآورد با گفتن ایالت. اسامی نامأنوس باید معنای آن در پاورقی بیاید مثل سپیتا، برای احترام به مخاطب. همه افراد در داستان بیش از حد ثروتمند بودند که خیلی توی ذوق میزند. متاسفم برای اتلاف وقتم.
رمان قشنگی بود داستان جدیدی داشت ولی کاملا داستان بود و واقعیت نداشت چون ایران بود ولی با لباس عروس وارد سازمان مثلا دولتی میشد، یکی تونظرات گفته بود چرا از اسم اهورا زیاد استفاده شده اتفاقا من خیلی خوشم اومد چون به این فکر میکنم که به جز دین اسلام دین دیگری هم داخل کشور هست ومردم به جز اعتقاداتی که من دارم اعتقادای دیگه هم هست کتاب جذابی بود یکمقدار آخراش کش دار شده بود هی سپیتا ناز میکرد گشتاسب نازکشی ولی کلا میگم داستان عاشقیش داستانی بود چون ما همچین عشقهایی را در واقعیت نمیبینیم، خیلی ممنونم از نویسنده قلم بسیار شیوایی دارند وممنونکه آخر کتاب خوب تمام شد
یکم غلط املایی داشت
ولی وسط داستان تااخر خیلی کند گذشت...
یعنی داستان رو الکی طولانی کردین که چی؟
واخرش من نفهمیدم این داستان برای داخل ایران نوشته شده؟ اسمی از مانتو پوشیدن به میون نیومده بود
واکشنی که برای محتوای داستان بکار برده شده واقعاا ضعیف بود
عربی کاملا غلط نوشته شده باید بایک فرد عرب زبان مشاوره میکردین قبل نوشتن
واز کتابراه خواهش دارم که گزینه اضاف کردن کتب رو برای نویسندهها جوان بده تا فرصتی برای پیشرفت داشته باشن...
من خودم مینویسم دوست دارم بقیه هم بخونن
ولی دوست دارم از کتابراه شروع کنم حس میکنم ادما اینجا فقط برای کتاب خوندن میان وانتقادهای سازنده
ولی وسط داستان تااخر خیلی کند گذشت...
یعنی داستان رو الکی طولانی کردین که چی؟
واخرش من نفهمیدم این داستان برای داخل ایران نوشته شده؟ اسمی از مانتو پوشیدن به میون نیومده بود
واکشنی که برای محتوای داستان بکار برده شده واقعاا ضعیف بود
عربی کاملا غلط نوشته شده باید بایک فرد عرب زبان مشاوره میکردین قبل نوشتن
واز کتابراه خواهش دارم که گزینه اضاف کردن کتب رو برای نویسندهها جوان بده تا فرصتی برای پیشرفت داشته باشن...
من خودم مینویسم دوست دارم بقیه هم بخونن
ولی دوست دارم از کتابراه شروع کنم حس میکنم ادما اینجا فقط برای کتاب خوندن میان وانتقادهای سازنده
یه ایرادهایی داشت ویه خوبیهایی هم داشت اول خوبیش که زمانهایی که گذرونده فقط تو یه مکان یا دوتا مکان خلاصه نشده تعداد شخصیت هاش زیاد بود و این خودش کیفیت و خوبی رمان رو نشون میده و وقتی به جزئیات و کلیات رو به اندازه توضیح میده و به طور خاصی توضیح میده که میتونی تو ذهنت به تصویر بکشی و همه انسانها نباید شغل عادی داشته باشند و میتونن خاص باشن و اسامی کاملا از اسمهای اصیل ایرانی استفاده شده و شوق خواندن رمان رو بالا میبرم و ایراد مگه لباس عروسی دکلته و باز نبوده چطور اون سیم هارو قایم کرده اونم دقیقا تو روز عروسیش این یکم رمان رو با ایراد روبرو میکنه ولی در کل جالب بود
خیلی خیلی رمان عاشقانه و زیباییه به جرأت میتونم بگم عاشقانهترین رمانی که تو عمرم خوندم ولی خب سپیتا خیلی خود خواه و لوس بود و همین باعث شد یکم ازش متنفر بشم😂😂😁 عشق گشتاسب یه عشق واقعی بود ولی خب این داستان یکم از واقعیت دوره و با فرهنگ ایران کاملا متفاوته یکم نویسندگی ضعیف بود و نویسندش خوب نتونسته بود جزییات رو بگه مثلا اینکه اصلا اونا تو چه سازمانی کار میکردن یا اینکه اصلا اهورا کی بود تو ابن داستان ذهن منو خیلی مشغول کرد و هم اینکه بعضی از عبارتها خیلی تکرار میشدند بعضی از مکالمهها و همین باعث میشد نویسنده از خوندنش یکم خسته بشه ولی در کل خسته نباشید
خب ویژگی خوب این کتاب این بود که از واژهها و اصطلاحات عامیانه زیاد استفاده کرده بود و با داستان احساس غریبی نمیکردی ولی خب منم تا وسطای کار نمیدونستم اهورا کیه اول فکر کردم دوستشه و دلم به حال اهورا سوخت که سرش درد اومد از بس حرف شنید یه سوال میشه بگید این جایی که این داستان توش نوشته شده کجاس؟؟ خیلی جای خوبیه به نظرم باهاش حال کردم احساس کردم ایرانه توی ۳۰ یا ۴۰ سال دیگه 😁😁 و درنهایت اینکه اینا همش قصه س. هیچ پسری مث گشتاسب پیدا نمیشه. من میدونم! الآنم گشتاسب داغه اگه یه کم بگذره پفش میخوابه بعد همین اهورا بووووووود!!!میره اونو میگیره😅😅
خب، قلم نویسنده اون جوری که باید قوی نبود و موضوع کتاب هم خیلی قدیمی و پیش پا افتاده بود اما در کنار همه این کم کاستیها برای گذراندن اوقات فراغت و پرت کردن حواس خودمون از مشکلات خوبه....!
البته یکی جنبههای مثبت این کتاب این بود که چطوری با مشکلاتی مثل شنیدن دروغ در زندگی کنار بیایم و این رو هم در نظر بگیریم که گاهی وقتا حرفهای ما چقدر زندگی دیگران رو تحت تاثیر قرار میده...!
در کل اگه با هدف دریافت پند و یادگیری چیزی این کتاب رو میخونید توصیه نمیکنم....
و خیلی کتابهای قوی تری وجود داره که بهتره اونا رو مطالعه کنید.
البته یکی جنبههای مثبت این کتاب این بود که چطوری با مشکلاتی مثل شنیدن دروغ در زندگی کنار بیایم و این رو هم در نظر بگیریم که گاهی وقتا حرفهای ما چقدر زندگی دیگران رو تحت تاثیر قرار میده...!
در کل اگه با هدف دریافت پند و یادگیری چیزی این کتاب رو میخونید توصیه نمیکنم....
و خیلی کتابهای قوی تری وجود داره که بهتره اونا رو مطالعه کنید.
سلام 😊درکل خوب اما کمی مشکل داشت 1-بعضی از کلمات زیاد تکرار میشد مثل چشمان آبیاش این جمله خیلی زیاد تکرار میشد وباعث میشود خسته کننده بشه 2 -این که مهراد به سپیتا گفت باهم برقصیم ودختران با پسرهای نا محرم میرقصیند ودرجاهای دیگر که دخترها دست پسر هارا میگرفتند درست نبود چون این برخلاف دین اسلام است داستان جوری نوشته شده بود که انگار درایران اتفاق نیفتاده و در خارج هست، خیال پر دازی زیاد داشت اصلا به واقعیت شبیه نبود، کلمه اهورا خوب میشد اگه بجای اهورا از کلمه خدا یا الله استفاده میکرد ولی به نوجوانها سفارش نمیکنم که این داستان رو بخونن
سطحی، فوق العاده سطحی!! نباید اسم کتاب رو گذاشت روش، اگر همچین چیزی رو تو یکی از این کانالای تلگرام که داستان میذارن به قلم فلان بانو و بهمان بانو مشکلی نداشت این سطح از ضعف نگارش و سوژه و شخصیت پردازی ولی اینجا و به اسم کتاب نه!!در ضمن درک نمیکنم این حجم از تعریفای اغراق آمیز از یه شخصیت و بت ساختن ازش رو... انگار داستان رو یا یه نوجوون نوشته، یا از دیدگاه یه نوجوون ۱۳_۱۴ ساله، تعریفش از عشق به همین اندازه سطحی بود، نمیخوام از کلمهی آبکی استفاده کنم!
احساس میکنم نویسنده خیلی متعصبانه داستان رو نوشتن؛فکر میکنم میخواستن بگن که از ایرانیها هنوز زرتشتی ان و مسلمون نیستن و با این فرضیه داستانو نوشتن؛جالب تر اینکه مثلا هم سپیتا و هم گرشاسب اهل خوزستاناند و خوزستانیها عرب زبانندو مثلا داشتن چند تایی اسم عربی داستانو به واقعیت نزدیک تر میکرد؛یا چهره گشتاسب بیشتر شبیه اروپایی هاست تا کسی ایرانیها چه برسه به این که خوزستانی باشه مادرش!
من کلا از داستانایی که روی یه مواردی تعصب بیجا دارن خوشم نمیاد؛تعصب بیجا ادمو از واقعیات دور میکنه.
با این حال خسته نباشید میگم به نویسنده.
من کلا از داستانایی که روی یه مواردی تعصب بیجا دارن خوشم نمیاد؛تعصب بیجا ادمو از واقعیات دور میکنه.
با این حال خسته نباشید میگم به نویسنده.
واقعا برا نویسندش متاسفم داستان مفهومی نداشت شاید فقط چیزای خوبی رو که ما میخواستیم داشته باشیم نوشته بود نه رمانتیک بود و نه جنایی یا پلیسی.. چرا که چنین ادمایی استثنایین. و چنین رخدادهایی نادرن درست که اکثر داستانها چنین وقایع نادر و ادمهای استثنایی رو دارن اما این داستان کاملا بر پایهی احساسات و پر از تخیلاته و تو داستانهای دیگه از این استثناها برای رسیدن به نتیجه و مفهومی استفاده میکنن. کتاب خداحافظ چارلستون رو بخونید واقعا تفاوت رو احساس میکنید و در اخر داستان واقعا امید به زندگی پیدا میکنین
سلام این هجم از سرسختی و کینه در یک زن بیشتر شبیه بیماریست تا عشق در حالی که خود خانم هم دروغ میگفتن در کارهای سازمانیه خودشان پس چطور از دروغ متنفر بود بعد انگار داستان در ایران نبود چون هرگز از روسری گذاشتن یا پوشیدن مانتو حرفی زده نمیشد و خیلی اشکالات دیگر مثل اسم اهورا که اگه خانم زرتشتی بودن چرا برای دولت اسلامی اینقدر جان فشانی داشتن اصلا موضوع داستان به غیر از دوست داشتن گشتاسب و سپیتا همه چیز قر وقاطی بود ممنون از نویسنده امیدوارم در اینده داستانهایتان به واقعیت فرهنگ کشورمون نزدیکتر باشد وممنون از کتابراه
چه جالب دیروز بعد از خوندن کتاب نظر دادم ولی گویا نظرم نیست، به جراُت میتونم بگم از بدترین کتابهایی بود که خوندم، چون کار نصفه انجام نمیدم تمومش کردم ولی بی نهایت کشدار و فضاهای تکراری و بدون انفاق خاص، و یهو هیجان اضافی و خارج از درک، عین فیلمهای پلیسی خارجی، فضاسازی ضعیف که نمیتونستی تصور کنی ایرانه یا خارجه، فقط یکی دوبار اسم تهران اومد اونم باید فکر میکردی زمان شاهه، به هر حال اصلاً توصیه نمیکنم و به نویسندهی عزیز هم پیشنهاد میکنم یکمی بیشتر مطالعه کنن
اصلا نتونستم کاملش کنم خیلی زشته برا یه نویسنده وقتی از زبان دیگهای اطلاع نداره بیاد با اعتماد بنویسه اصلا عربی که نوشتن با منظوری که داشتن و معنایی که میکردن زمین تا آسمون فرق میکرد اخه مگه مجبوری بلد نیستی فقط بگو با زبان عربی صحبت کرد لزومی نداره یه چی سرهم کنی ملتو بمسخره گرفتین یه درصد احتمال میداد که ممکن یه نفر عربی بلد باشه یا اصلا عرب باشه واقعا بخاطر این اشتباه بد نویسنده حاضر نشدم کتابو کامل بخونم کسی که سوادش کمه ولی اعتماد کاذبش بالاس رمانش از نظر من ارزش خوندن نداره.
نویسنده یک داستان در ذهنش داشت اما متاسفانه فضا و دیگر مطالب اصلا واقعی تداعی نشده بود مثل شغل افراد، سازمان غیر دولتی که خودش را دولتی جا زده بود و کارهای جاسوسی و... انجام میداد و طی سالهای زیاد کسی نفهمیده بود و تازه الان سازمان دولتی متوجه شده بود یا اینکه داستان گویا در ایران بود اما ایرانی که نویسنده خودش ساخته بود و یا اینکه ماکان پزشک بیمارستان بود در سازمان چه کاره بود، دادگاه و... اصلا وجود ندارد و ایرادات زیاد دیگر بیشتر یک داستان عاشقانه که در انتها هم به صورت تکراری زندگی سامان مییابد.
خوب بود هیجان انگیز و کمی هم طنز بود... اسامی فقط یه خرده همه تو یه رنج بودن و سعی شده بود حتما ایرانی باشه که خوبه ولی تو جامعه اینطور نیست... یه جاهاییشم میگفت زندان ایالتی که تااونجایی که من میدونم تو ایران همچین چیزی نیست😕 از یه کلمه هاییم استفاده شده بود که گنگ بود مثلا من تا وسطاش میگفتم خدایا این اهورا دیگه کیه؟!!!😄در کل ولی خوب بود
کتاب بسیار بسیار ضعیفی از تمام جهات بود
ای کاش نویسنده قبل نگارش تعدادی کتاب رمان خارجی و حتی ایرانی خوب رو مطالعه کرده بودن هر کاری نیاز به تمرین آموزش خلاقیت داره که نویسندگی هم به اینها واقعا نیاز داره وگرنه هر کسی میتونه نویسنده باشه
حیف وقتی که از سر اجبار برای خوندن این کتاب گذاشتم
ای کاش نویسنده قبل نگارش تعدادی کتاب رمان خارجی و حتی ایرانی خوب رو مطالعه کرده بودن هر کاری نیاز به تمرین آموزش خلاقیت داره که نویسندگی هم به اینها واقعا نیاز داره وگرنه هر کسی میتونه نویسنده باشه
حیف وقتی که از سر اجبار برای خوندن این کتاب گذاشتم
با عرض سلام و خسته نباشید
من کامل و با دقت خوندم، حقیقتش یه جاهاییش واقعاا از واقعیت به دور بود. زمان داستان مشخص نبود چون تناقصات زیادی داشت. یه جاهااییش واقعا نیمه کاره رها میشد جملات تکراری خیلی زیاد داشت و مکالمات تکراری که با ویرایش و حذفشون رمان قشنگتر میشد و این هم قابل هضم نبود که در ایران کار میکنند مثلا داخل سازمان دولتی ولی بدون حجاب و با همهی همکاران اقا دست میدادن اگر این نقصها رو در نظر میگرفتن و توسط یه ویراستار ویرایش میشد رمان بهتری میشد خسته نباشید 😊
من کامل و با دقت خوندم، حقیقتش یه جاهاییش واقعاا از واقعیت به دور بود. زمان داستان مشخص نبود چون تناقصات زیادی داشت. یه جاهااییش واقعا نیمه کاره رها میشد جملات تکراری خیلی زیاد داشت و مکالمات تکراری که با ویرایش و حذفشون رمان قشنگتر میشد و این هم قابل هضم نبود که در ایران کار میکنند مثلا داخل سازمان دولتی ولی بدون حجاب و با همهی همکاران اقا دست میدادن اگر این نقصها رو در نظر میگرفتن و توسط یه ویراستار ویرایش میشد رمان بهتری میشد خسته نباشید 😊
خوب بود ولی انگار تو خارج از ایران بودن نه داخل چون همه جا بدون شال و روسری نمیزارن در جریانید که حالا تو سازمان غیردولتی نمیدونم ولی تو کافی شاپ و بیرون گیر میدن یک بعد دختره تو دین زرتشت بود؟ آخه همش میگفت اهورا برام جالب بود و کلا به سفید میگفت سپید کم مونده بود به فارسی بگه پارسی! ولی اونجوری هم ک گفته بود تمام زندگیاش نبود انگار یه شبه فهمیده بود مامان باباش مامان بابای واقعیش نیستن ماکان اصلا نسبتی باهاش نداره گشتاسب دوسش نداشته و.. ولی داستان خوبی داشت.
مثل چی گریه کردم😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
خب درسته خیلی تخیلی بود ولی گالن گالن اشک ریختم و خب من هم در کل زیادی احساساتی هستم
یه چیزیش عجیب بود اینکه میخواس بگه تو ایرانن ولی هیچیش مثل ایران نبود فقط اسمها و اسم شهرها و از اینشم خوشم اومدکه همشون زرتشت بودن
و جالب اینجاست که ماشالا همه خوشگل خوشقد و بالا چشم آبی و چشم سبز از خانوادههای اصیل پولدار با اخلاق ایناش خیلی تخیلی بود😂😂 و یکمی هم کپی از فیلمهای هالیوود داشت و غلط املایی
خب درسته خیلی تخیلی بود ولی گالن گالن اشک ریختم و خب من هم در کل زیادی احساساتی هستم
یه چیزیش عجیب بود اینکه میخواس بگه تو ایرانن ولی هیچیش مثل ایران نبود فقط اسمها و اسم شهرها و از اینشم خوشم اومدکه همشون زرتشت بودن
و جالب اینجاست که ماشالا همه خوشگل خوشقد و بالا چشم آبی و چشم سبز از خانوادههای اصیل پولدار با اخلاق ایناش خیلی تخیلی بود😂😂 و یکمی هم کپی از فیلمهای هالیوود داشت و غلط املایی
خداقوت به نویسنده کنجکاو شدم و تا آخر داستان رو یکباره خوندم اما چندتا نکته داره اول من نفهمیدم محل داستان ایران بود یا نه، ی جاهایی اسم شهرهای ایران مطرح میشه وی جاهایی طرز ظاهر شخصیتها و موقعیتها اصلا به محیط ما نمیخوره، چرا همه میگفتن خدا و فقط یک نفر مدام اهورا اهورا میکرد؟ استفاده از اشعار شاعران مختلف برام جالب بود، رمان زیاد خوندم و این رمان تقریبا شبیه همه اونا بود، اما زیادی همه چیز رو تخیّلی کرده، در کل بد نیست با آرزوی موفقیت برای نویسنده
نمیدونم نویسنده این رمان زرتشتی هستن یا نه، چون شواهد داخل رمان و اصطلاحاتی توی رمان بکار رفته، این رو القا میکنه که نویسنده زرتشتی هست؛ ولی رمان نسبتا قشنگی بود. اما چند تا ایراد داشت. یکی اینکه مکالمات ضعیف و بعضاً طولانی و خسته کننده و حتی در مواردی هم اضافی بود. دیگه اینکه همونطور که بقیه دوستان گفتن، اتفاقات جوری بود که انگار خارج از فضای ایرانه؛ درصورتی که داستان در ایران رقم میخوره... امیدوارم نویسنده در رمانهای بعدی موفق تر باشن
به نظر من این کتاب از کتابایی که تاحالا خونده بودم قشنگ تر یود هروقت این کتابو میخوندم یه حس آرامشی یه حس خوبی بهم دست میداد الانم که این کتابو تموم کردم ناراحتم انقدر این رومان رومان قشنگیه که آدم دلش نمیخواد تموم شه اگه شما دوست عزیز داری اینو میخونی به نظر من همین الان این کتابو دانلود کن چون کتاب خیلی خوبیه اینو وقتی میفهمی که کتابو تموم کنی من خودم عاشق این کتاب شدم واقعا عالی 100امتیازم بهش بدی کمه 👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻
به نظر من هم عالی بود ومن باهاش گریه هم کردم 👏👏👏اما امیدوارم خانم مقدسی اگر دیدن بهم جواب بدن سه تا اشتباه بود ۱- اینکه فضا به اسم ایران نوشته بود ولی سپیتا و مه دخت با تیشرت در ساحل شمال قدم و به میزدند و خیلی راحت به گرشاسب و گشتاسب دست میدادند ۲- با اینکه فضا به نام ایران بود ولی از ماکان اینگونه پرسیده شد: ماکان ایرانی؟ ۳-بزرگترین مشکل این بود که سپیتا در تنهایی و یاد گشتاسب شروع به توضیح کرد اما پایان خاطراتش نشانهی ازدواجشون بود چجوری میشه؟