نقد، بررسی و نظرات کتاب کمینگاه - محمدعلی قجه
4.1
272 رای
مرتبسازی: جدیدترین
باسلام خدمت نویسنده محترم، متاسفانه نتونستم باکتاب ارتباط برقرارکنم، بوی خون ومردار، وحشت وتاریکی وقتل درسطرسطرکتاب دیده میشدبدون اینکه موضوعی برای جلب توجه خواننده داشته باشه، نمیدونم شایدنویسنده احساس کرده داستان با به کاربردن کلمات وحشتناک جذاب میشه، داستانهای ترسناک وقتی جذاب میشن که موضوع قابل باوری داشته باشن که متاسفانه من این حسونداشتم وبه دیگران توصیه نمیکنم بخونن
باسلام و خسته نباشید خدمت همه بزرگواران
به نظرم اومد یکم به شعور مخاطب داره توهین میشه
واقعا در مورد این کتاب قلم ضعیف باعث نابودیش شد
فوق العاده سخته با این متن و داستان و اشتباهات چاپی فراوان و هزاران ضعف دیگه ارتباط برقرار کردن به کرات در داستان توضیح واضحات شده که خواننده احساس میکنه نویسنده در مورد مخاطبش افکار مناسبی نداشته
بارها نویسنده از طرف خواننده سوال میپرسه مثلا اینکه
اکنون چه اتفاقی میافتد ایا چنین میشود؟ یا چنان؟
خب بابا خود خواننده با خواندن متن این سوالات براش پیش میاد دیگه نیاز نیست فقط تعداد صفحات کتاب رو زیاد کنید
باتشکر
به نظرم اومد یکم به شعور مخاطب داره توهین میشه
واقعا در مورد این کتاب قلم ضعیف باعث نابودیش شد
فوق العاده سخته با این متن و داستان و اشتباهات چاپی فراوان و هزاران ضعف دیگه ارتباط برقرار کردن به کرات در داستان توضیح واضحات شده که خواننده احساس میکنه نویسنده در مورد مخاطبش افکار مناسبی نداشته
بارها نویسنده از طرف خواننده سوال میپرسه مثلا اینکه
اکنون چه اتفاقی میافتد ایا چنین میشود؟ یا چنان؟
خب بابا خود خواننده با خواندن متن این سوالات براش پیش میاد دیگه نیاز نیست فقط تعداد صفحات کتاب رو زیاد کنید
باتشکر
من این کتاب رو نخوندم و شایدم اصلا نخونم، ولی خیلی برام عجیبه شمایی که اهل کتاب و ادب هستین بلد نیستین یه نقد درست کنید، واقعا جای تاسف داره که بعضیاتون کتابخونهای جامعه هستین، کلمات مزخرف، افتضاح، بیخود، اینا دل یه نویسنده رو به درد میاره، هرچی باشه اون تمام تلاشش رو کرده، تازه رایگانم در اختیارتون گذاشته، موندم چی بگم واقعا، به قولی من دیگه رد دادم
کتاب جالبی نبود و ضعف قلم نویسنده را نشان میدهد داستان موضع جالبی دارد اما به دلیل توصیف ات زیاد از اصل مطلب دور شده ومحتوا داستان یکنواخت است و همین یکنواختی خواننده مطلب از ادامه دادن متن باز میدارد من در کتابهای موفق متوجه شدهام که همیشه اول داستان شادی و.. را احساس میشود و بعد داستان کم کم به یک تراژدی غمگین تبدیل میشود یا بر عکس ان هم هست از تاریکی به سوی روشنایی ولی داستان به حدی جو نا امیدی را زیاد نشان داده مخاطب از ادامه خواندن دل سرد و خسته میشود
از آقای قجه بیشتر انتظار میرفت، کمینگاه بسیار ضعیف و سطح پایین بود، این کتاب هیچ جایگاهی در کنار دیگر کتب ایشون ندارد، کتب قبلی دارای موضوعی منسجم بودند که تنها مشکل انها توضیح و تفضیل بسیار بود،، اما در این کتاب نه تنها ایرادات قبلی هم وجود داشت بلکه دارای نثری ضعیف، موضوع غیر منسجم، سرعت داستان از ابتدا دچار کاهش و افزایش میشود که معلوم است نویسنده هنوز تکلیفش با خودش روشن نیست،، در ابتدا گویی موضوع اصلی به ذهن نویسنده رسیده و با قدرت شروع کرده ولی هرچه میگذرد و داستان جلو میرود، سردرگمی نویسنده بیشتر مشهود میشود که حتی خود نیز نمیداند چطور داستان را پیش ببرد،،، تاریکی و قتل عام به صورت بیمارگونه توضیح داده شده حتی زیباییهای طبیعت هم جنون امیز به نظر میرسند، مرگها به شدت غیر منطقی رخ میدهند گویی نویسنده فقط تشنهی خون هستند ولی از شخصیتهای داستان فقط یک اسم گفته شده که حتی سن شخصیتها مبهم است،، زنان و دختران داستان شخصیتهایی ضعیف و وابسته هستند که این تصور نویسنده از زن واقعا آزار دهنده است، ما زنان قوی بسیاری داریم که تاریخ ساز بودند، همانند حضرت زینب که در اوج خشونت و بیعدالتی قدرت نمایی میکنند و مایه فخر جهان اسلام شدند،، این تصور شما در مورد زن حتی در کتب قبلی شما هم نمایان است، قدرت زن در زیبایی او نیست در شخصیت اوست، در ضمن شخصیت اصلی داستان (هاور) بر چه اساسی شاهزاده منسوب شد، چرا در ساختمان مهم شفا خانه هیچکسی به جز چند نفر پرستار نیستندحتی در قصر اصلی گویی فقط چند نفر حضور دارند، از وزرا و مشاوران و سربازان هیچ چیزی گفته نشده،، فقط خون و خون و خون...
هم از لحاظ داستانی
هم از لحاظ توصیفی چون خیلی خوب احساسات رو توصیف کرده بود بود و من واقعا خودم رو توی اون فضا حس کردم
باتشکر از نویسنده چون کتابهای جذاب رو رایگان در اختیار ما قرار گذاشته