معرفی و دانلود کتاب صوتی آقا گرگه اونجایی؟

معرفی کتاب صوتی آقا گرگه اونجایی؟

کتاب صوتی آقا گرگه اونجایی؟ نوشته‌ی لوری بلاوت، داستانی جذاب و هیجان‌انگیز درباره‌ی بچه‌های کنجکاو و حرف‌گوش‌نکن آقای گرگه است که در یکی از روزهای بهاری تصمیم می‌گیرند به جای پدر خود، برای پیدا کردن غذا از خانه بیرون بروند.

موضوع کتاب صوتی آقا گرگه اونجایی؟ (Are you there, wolf) چیست؟

آقا گرگه که یک روز پرماجرا را پشت سر گذاشته بود، بدون غذا به خانه برگشت. در حالی که بسیار خسته و غمگین بود، به فرزندانش گفت که به‌ دلیل حمله‌ی شکارچی و کشاورز، نتوانسته غذایی پیدا کند و باید شب را بدون خوردن غذا سپری کنند. او به فرزندانش تأکید کرد که از خانه بیرون نروند و کمی تحمل کنند تا صبح دوباره برای پیدا کردن غذا به بیرون از خانه برود و برایشان خوراکی‌های خوشمزه بیاورد؛ اما سه بچه گرگ که بسیار گرسنه بودند به حرف پدرشان گوش ندادند و صبح خیلی زود از خواب بیدار شدند و یواشکی بیرون رفتند...

کتاب صوتی آقا گرگه اونجایی مناسب چه کسانی است؟

این کتاب صوتی برای کودکان 4 تا 6 سال علاقه‌مند به داستان‌‌های زیبا و هیجان‌انگیز مناسب است. شنیدن این کتاب صوتی به کودکان می‌آموزد که ارزش کار گروهی و خوب فکر کردن در بحران‌ها بسیار مهم است. همچنین به بچه‌ها یادآور می‌شود که باید به حرف‌ها و توصیه‌های والدین و بزرگ‌ترها گوش بدهند زیرا حادثه هیچ‌گاه خبر نمی‌کند.

لوری بلاوت (Laury Blavoet) این داستان هیجان‌انگیز که در عین حال بسیار پندآموز است را متناسب با روحیه‌ی کودکان خردسال به نگارش درآورده است. در این داستان، تغذیه‌ی سالم برای بچه‌ها نیز مورد توجه قرار گرفته، غذاهایی که آقا گرگه این داستان صوتی می‌خواهد به خانه بیاورد، قارچ و کلم و تخم‌مرغ است که غذاهایی مقوی هستند.

در قسمتی از کتاب صوتی آقا گرگه اونجایی می‌شنویم:

بچه‌ها به حرف بابا گرگه گوش ندادن و آروم و بی سروصدا درحالی‌که روی نوک پاهاشون راه می‌رفتن از خونه خارج شدن. اون کوچولوهای شیطون توی جنگل چندتا قارچ پیدا کردن و سریع خوردنشون. هیچ هیزم‌شکنی اونجا نبود فقط کلاه و تبرش روی کنده‌ی درخت بود. گرگ‌های کوچولو یادشون رفته بود که تو خطر هستن و با صدای بلند آواز می‌خوندن: هیزم شکن، هیزم شکن، اونجایی؟ خیلی باحاله! ما داریم قارچ‌ها رو جمع می‌کنیم.

گرگِ کوچولو با فریاد: نگاه کنین! تبر و کلاهش رو برداشتم... بریم!

بعدش به زمین کلم‌ها رفتن. اون‌ها خیلی خوشمزه بودن. هیچ شکارچی‌ای اونجا نبود... فقط ژاکت و تفنگ‌اش به تنه‌ی یه درخت تکیه داده شده بود. بچه گرگ‌ها با خوردن کلم‌ها خودشون رو سیر می‌کردن و آواز می‌خوندن: شکارچی، شکارچی، اونجایی؟ خیلی باحاله! ما داریم کلم‌ها رو برمی‌داریم.

فهرست مطالب کتاب صوتی