معرفی و دانلود کتاب صوتی الفیدین و اژدهایان

معرفی کتاب صوتی الفیدین و اژدهایان

کتاب صوتی الفیدین و اژدهایان نوشته السا دورنویس، قصه خانواده کوتوله‌ای را به تصویر می‌کشد که باید برای به دست آوردن غذا به اجبار کار خطرناکی انجام دهند و با یک اژدهای غول‌پیکر رو در رو شوند، اما در این میان اتفاقات جالب و هیجان‌انگیزی رخ می‌دهد.

موضوع کتاب صوتی الفیدین و اژدهایان چیست؟

در آخرین روز زمستان، کوتوله‌ها که در جنگل زندگی می‌کردند، فهمیدند هیچ آذوقه‌ای برای خوردن ندارند. تنها غذایی که برای آن‌ها وجود داشت، علف بود که آن هم سیرشان نمی‌کرد.

روزی درست وقتی که همگی دور هم در خانه نشسته بودند، مادر خانواده گفت: «این طوری نمی‌شود زندگی کرد، دیگر باید فکری بکنیم.»

الفیدین که کوچک‌ترین پسر خانواده بود پیشنهاد بسیار خطرناکی را برای یافتن غذا مطرح کرد. او گفت که می‌تواند بالای درختی برود و یکی از تخم‌های اژدها را بدزدد و برایشان بیاورد تا دیگر گرسنه نمانند. اما پدر و مادرش به شدت با این نظر مخالفت کردند، چرا که اگر مادر اژدها او را ببیند، به سرعت می‌کشد.

با این حال الفیدین و الفیگرو برادر بزرگ‌ترش، بر روی پیشنهاد برادر کوچک‌تر اصرار کردند تا در نهایت پدر و مادر برای رفتن الفیدین رضایت دادند. قرار بر این شد که الفیدین برود و یک تخم اژدها را از لانه‌اش بدزدد و به عنوان غذا به خانه‌شان بیاورد.

والدین و برادرش، تا نزدیکی لانه اژدها همراه او بودند اما از آن جا که نمی‌خواستند اژدها حضورشان را متوجه بشود، الفیدین را تنها گذاشتند. او از درخت بالا رفت و یک تخم اژدهای بزرگ را بر دوشش گذاشت، اما درست زمانی که قصد داشت از درخت پایین برود، مادر اژدها از راه رسید. الفیدین تخم را سریع به جایش برگرداند و خودش هم در بین تخم‌های دیگر اژدها مخفی شد و...

کتاب صوتی الفیدین و اژدهایان (Elfidin and the dragons) برای چه کسانی مناسب است؟

السا دورنویس (Elsa Devernois) در اثر خود تلاش می‌کند به کودکان 3 تا 7 ساله شما ابراز و بیان محبت و مهربانی کردن را بیاموزد. همچنین این داستان به شما کمک می‌کند به عنوان پدر و مادر تفاوت‌های ظاهری فرزندانتان همچون معلولیت‌های ظاهری و... را بپذیرید.

در بخشی از کتاب صوتی الفیدین و اژدهایان می‌شنویم:

مدت‌ها گذشت. بچه اژدهایان که خیلی زود رشد می‌کردن، حالا دیگه وقتش رسیده بود پرواز کردن رو از مامانشون یاد بگیرن.

مامان اژدها: "خب بچه‌های نازنینم، امروز می‌خوام بال زدن و پرواز کردن رو بهتون یاد بدم. زود باشین به لبه لونه بیاین و بال‌هاتون رو باز کنین تا وزشِ باد رو بینشون احساس کنین. درست همین طور که من انجام می‌دم."

سه تا بچه اژدها به کنارِ مادرشون رفتن و بال‌های کوچیکشون رو باز کردن. اما الفیدین بیچاره اصلاً بالی نداشت که بازی کنه.

مامان اژدها: "نگران نباش عزیزم. به نظر می‌رسه که بال‌های تو کمی دیرتر در میان. تا اون موقع تو رو روی دوشِ خودم به این طرف و اون طرف می‌برم."

بعد از چند دقیقه مامان اژدها و بچه‌هاش از روی لونه پریدن و شروع به پرواز کردن. الفیدین که روی دوشِ اژدهای بزرگ بود، عاشقِ حسِ خوبِ پرواز شد. اون دست‌هاش رو باز کرد و تصور می‌کرد که خودش داره پرواز می‌کنه. کوتوله حتی توی رویاهاش هم روزی رو نمی‌دید که بتونه ابرها رو لمس کنه.

فهرست مطالب کتاب صوتی