معرفی و دانلود کتاب انهدام یک قلب

معرفی کتاب انهدام یک قلب

خواندن داستان کوتاه، مانند پرتاب شدن به دنیایی جدید است و این اتفاق، گاه آنقدر می‌تواند ناگهانی باشد که از خود بپرسید: دقیقاً چه اتفاقی افتاد؟ کتاب انهدام یک قلب، اثر اشتفان تسوایگ، مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه است که تأثیری چنین را بر خواننده به جای می‌گذارد.

درباره‌ی کتاب انهدام یک قلب

داستان کوتاه، یکی از گونه‌های ادبی است که در عین کوتاه بودن، می‌تواند تأثیرات عمیقی بر خواننده داشته باشد. شما با خواندن داستان کوتاه، ناگهان خود را در جهانی ناشناخته می‌بینید که ممکن است با جهان واقعی، از زمین تا آسمان تفاوت داشته باشد.

کتاب انهدام یک قلب نیز، مجموعه‌ای تشکیل شده از پنج داستان کوتاه مهیج به قلم اشتفان تسوایگ است. نویسنده در این اثر، درون‌مایه‌هایی را به کار گرفته است که شاید برای خیلی از ما آشنا باشند؛ اما او آن‌ها را به شیوه‌ای مختص به خودش ساخته و پرداخته کرده. این نوآوری، داستان‌های او را به داستان‌هایی جذاب و گاه شگفت‌آور تبدیل کرده است.

این مجموعه، پنج داستان به نام‌های نامه‌ی یک زن ناشناس، انهدام یک قلب، بازی خطرناک، بیست و چهار ساعت از زندگی یک زن و معلم سرخانه را شامل می‌شود که هرکدام حول موضوع مشخصی می‌چرخند؛ اما در نهایت همگی دارای ویژگی‌های مشترکی هستند که سبک تسوایگ را از سبک سایر نویسندگان متمایز می‌کند.

کتاب انهدام یک قلب برای چه کسانی مناسب است؟

این کتاب برای تمام کسانی که به خواندن داستان‌های کوتاه علاقه‌مندند، جذاب خواهد بود.

اشتفان تسوایگ را بیشتر بشناسیم

اشتفان تسوایگ (Stefan Zweig)، نویسنده‌ی اتریشی بود که در حوزه‌های رمان‌نویسی، زندگی‌نامه‌نویسی و روزنامه‌نویسی فعالیت داشت. زندگی او مصادف بود با قدرت‌گیری ناسیونال‌سوسیالیسم و الحاق اتریش به آلمان؛ بنابراین در پی این وقایع، او نیز چون بسیاری دیگر از نویسندگان زمان خود، از وطن خود خارج و ابتدا به انگلیس و بعد به آمریکای جنوبی، مهاجرت کرد. از آثار برجسته‌ی او می‌توان به «آموک، وجدان بیدار، آشفتگی احساسات و داستان شطرنج» اشاره کرد. او زندگی‌نامه‌های متعدد افراد سرشناسی همچون بالزاک، ماری استوارت، گورکی و فروید را نیز به نگارش درآورده است.

در بخشی از کتاب انهدام یک قلب می‌‌خوانیم

زن با تعجب او را نگاه کرد. دانه‌های عرق مثل مروارید بر پیشانی رنگ‌پریده‌اش نشسته بود. چشمانش حالتی پریشان و سردرگم داشت. منظورش چه بود؟ برای چه دقیقاً در این موقع مزاحم او می‌شد؟ می‌خواست کلمه‌ای برای به عقب انداختن قضیه بگوید ولی از حالت شوهرش آن‌چنان بی‌قراری و بی‌حوصلگی تهدیدآمیزی هویدا بود که او را فوراً به یاد چند لحظه قبل انداخت و درنتیجه برخلاف میلش به دنبال مرد رفت. به سوی مردها برگشت و با قیافه‌ای حاکی از حساس بودن موقعیت ابتدا به زبان فرانسه گفت: «آقایان، می‌بخشید، یک لحظه.»

شوهرش با نارضایتی پیش خود اندیشید: «حالا دیگر از آن‌ها عذرخواهی می‌کند! چند لحظه قبل، وقتی که مرا سر میز گذاشتند و رفتند، از من عذرخواهی نکردند. من برای آن‌ها در حکم گوشه‌ای از قالی هستم که آن را با پا لگد می‌کنند. ولی آن مردها حق دارند. اگر من چشم‌پوشی می‌کنم، حق با آن‌هاست.»

مرد با لب‌های لرزان جلوی او ایستاده بود. سرانجام، زن با لحنی آمرانه پرسید: «خب، بگو ببینم چیه؟»

«نمی‌خواهم. نمی‌خواهم.»

و جملۀ خود را با نومیدی با کلماتی نامفهوم تمام کرد: «نمی‌خواهم که شما... با این‌ها معاشرت کنید.»

زن گفت: «با کدام‌ها؟» و حالت متوجه نشدن به خود گرفت و با چشمانش به بالا نگاه کرد مثل کسی که سزاوار چیزی نیست و رنجیده است. مرد گفت: «همین کسانی که اینجا هستند.» و با سر پایین‌آمده‌اش جهت سالن موسیقی را نشان داد. «این کار موافق میل من نیست... من میل ندارم...»

فهرست مطالب کتاب

نامۀ یک زن ناشناس
انهدام یک قلب
بازی خطرناک
بیست و چهار ساعت از زندگی یک زن
معلم سرخانه