معرفی و دانلود کتاب برف محض

معرفی کتاب برف محض

کتاب برف محض نُه داستان کوتاه خواندنی را از معین فرخی در بر دارد. داستان‌های این کتاب که در ژانر رئالیستی هستند هر کدام زندگی، دردها و تنهایی‌های انسان را به تصویر کشیده‌اند. این روایت‌های خواندنی شما را به گوشه‌ای از زندگی می‌برند که تا پیش از این کمتر به آن توجه می‌کردید.

درباره‌ی کتاب برف محض:

داستان‌های این کتاب علاوه بر اینکه لحظاتی از آسایش را برایتان فراهم می‌کنند، شما را به فکر نیز فرو می‌برند. در جهان این داستان‌ها که به نظر همه چیز مشکوک می‌آید، اتفاقات درونی و بیرونی خاصی را شاهد هستیم. از نکات مهم کتاب برف محض، پرهیز از توصیفات خسته کننده و تلاش برای نزدیک شدن به اثری در ژانر رئالیسم است. شخصیت‌های این داستان‌ها همچون یک انفجار شما را با حجمی از رخدادها، تغییرات و حتی مرگ روبه‌رو می‌کنند.

کتاب برف محض مناسب چه کسانی است؟

علاقه‌مندان به داستان‌های کوتاه ایرانی از خواندن این کتاب لذت خواهند برد.

معین فرخی را بیشتر بشناسیم:

او متولد سال 1368 در قزوین است. با وجود تحصیلات دانشگاهی فرخی در زمینه مهندسی، او اکنون از نویسندگان و مترجمان جوان کشور است. وی داستان نویسی را با نوشتن داستان کوتاه آغاز کرد و اولین کتابش را در سال 1395 وارد بازار کرد. بعد از آن به ترجمه روی آورد و در بخش ترجمه‌ی مجله داستان همشهری مشغول به فعالیت شد. در سال 1397 کتاب جستار بلند یک روایت غیر سیاسی از یک اتفاق سیاسی: انتخابات 96 از وی منتشر شد که اولین اثر او در قالب دنیای مستندنگاری بود. فرخی در زمینه اجرا و تهیه کنندگی پادکست هزار تو نیز فعال است.

در بخشی از کتاب برف محض می‌خوانیم:

همیشه از آن بچه‌ها بودم که نمی‌گذارند خانواده سر از کارشان درآورد، وقت‌هایی هم که مادرم یک‌جوری با گوش کردن به مکالمات تلفنی، خواندن دفترخاطرات و یا گشتن جیب‌هایم به دنیای به‌ظاهر غیرقابل‌نفوذ من راه پیدا می‌کرد، یا از این متعجب می‌شد که در تمام مدتی که سرم توی کار خودم بوده هیچ کار خاصی نمی‌کرده‌ام، یا با پدیده‌ی تازه‌ای روبه‌رو می‌شد که از پس هضمش برنمی‌آمد. بعد بهت‌زده به حال خود رهایم می‌کرد، ترجیح می‌داد فکر کند خودم می‌دانم چه‌کار می‌کنم. اما درباره‌ی برادرم، دست‌کم تا پیش از ازدواجش، قضیه فرق داشت. او پسر خلف خانواده‌ی ما بود؛ کسی که در مهمانی‌های خانوادگی بارها اسمش با نگاه شماتت‌بار خانواده‌های دیگر به فرزندان‌شان تکرار می‌شد. برای همین، خبر ازدواجِ قریب‌الوقوع او همه‌ی ما را متعجب کرد. هیچ‌کس فکر نمی‌کرد به این زودی‌ها دامادیِ برادرِ عنق و منزوی‌ام نیما را ببیند. دختره یکی از همکلاسی‌هایش بود که تا پیش از آن اسمش را هم نشنیده بودم، هر چند هیچ‌وقت اسم دختر دیگری را هم از دهان نیما نشنیده بودم.

مراسم خیلی زود پا گرفت. دو ماه بعد از آشنایی‌شان خانواده‌ی دختره در جریان موضوع قرار گرفتند و یک ماه بعد هم مراسم انجام شد. دو روز و سه شب عروسی بود شب اول در شهر و روزهای دیگر در دهاتِ خانواده‌ی عروس اما من فقط به روز و شبِ آخر مراسم می‌رسیدم. هم ایام امتحانات بود و هم، راستش تمایل چندانی به حضور در مراسم نداشتم. دلم نمی‌خواست برادرم، همبازی کودکی‌ام، الگوی نوجوانی‌ام و همخانه‌ی آن موقعم را در لباس رسمی و بی‌قواره‌ی دامادی ببینم؛ آن هم میان کسانی که تا پیش از آن ندیده بودم و قرار هم نبود باز ببینم.

فهرست مطالب کتاب

چهارشنبه
403
اولین روزهای پاییز
نور سردِ قرمز
یک روز قبل
چند روز بعد
مرثیه‌ای بر یک مرد لاغر
خورشید از میان درختان غروب می‌کند
برفِ محض