معرفی و دانلود کتاب تعبیر رویاهای مهتابی

معرفی کتاب تعبیر رویاهای مهتابی

کتاب تعبیر رویاهای مهتابی به قلم محدثه کمالی داستانی عجیب و جنایی درباره دختری است که طی اتفاق مرموزی ناچار می‌شود آرزوها و خواسته‌هایش را دل حبس کند و سرنوشتش را تنها با حضور مهتاب گره بزند. گویی که او نفرین شده است و باید به بدترین شکل ممکن تاوان اشتباهات زندگی‌اش را بدهد، تاوان و تنبیهی که با آمدن یک خون آشام همراه می‌شود.

کتاب تعبیر رویاهای مهتابی مناسب چه کسانی است؟

چنانچه به رمان‌های تخیلی و جنایی ایرانی علاقه‌مند هستید، مطالعه این کتاب به شما پیشنهاد می‌شود.

در بخشی از کتاب تعبیر رویاهای مهتابی می‌خوانیم:

صبح با آلارم گوشی‌اش بلند شد و نگاهی به ساعت انداخت. به سرعت حاضر شد و سوییچ را دور دستش چرخاند. صدای به هم خوردن کلیدها آرامشی عجیب در درونش ایجاد کرد. لبخندی جلوی آینه‌ای که کنار راه‌پله بود، به خودش زد و سعی کرد به اتفاقات دیروز فکر نکند!

کلاس‌ها یکی‌یکی پشت سر هم می‌گذشت و آن‌ها فقط ترانه را می‌دیدند! نه روهام، نه امیر و نه رادوین! هیچ‌کدام‌شان کالج نیامده بودند.

حس فضولی لیسا حسابی گل کرده بود و دیگر نمی‌فهمید استاد چه می‌گوید! جیسو از قیافه لیسا همه چیز را فهمید و لبخندش را با مکیدن لبش قورت داد. کلاس که تمام شد، جیسو اتفاقات را درون گوش جنی گفت و بعد بلند خندید:

- «کار خودته عشق مشترک!»
دوباره خندید، جنی کمی حرصی نگاهش کرد و نیشگونی درست و حسابی از روی لباس زردش گرفت که با آخ جیسو همراه شد. نزدیک ترانه که شد، حس کنجکاوی لیسا بیشتر و بیشتر شد! چند دقیقه‌ای از رفتن جنی می‌گذشت. قیافه‌ش خیلی گرفته بود و فقط صدای:
- «خیلی ناراحت شدم، واقعاً متأسفم.»
را هر سه شنیده بودند که همه‌اش همین پنج کلمه را تکرار می‌کرد. لیسا همان‌طور به جنی نگاه می‌کرد که شاید چیزی دستگیرش بشود. جنی برگشت که جیسو پیش‌دستی کرد:
- «چی شده؟ چرا نیومدند؟»
لیسا نگاهی به قیافه درهم رفته جنی کرد و هیچی نگفت!
- «مثل اینکه رادوین خیلی نوشیده و حالش بد شده. اون‌ها هم از دیروز بیمارستان‌اند و یک‌دم پیشش‌اند که یک‌وقت دوباره خیال رفتن به کلوپ رو نکنه.»
- «الهی! واقعاً ناراحت شدم.»
نگاهی به رز که ناگت‌ مرغش را می‌خورد کرد، کلافه روی میز نشست و به سفیدی تخته هوشمند نگاه کرد، اما جیسو خندید و گفت:
- «رزی جان، تو متأسف نشو، چون به هرکی بگی بهش برمی‌خوره!»