معرفی و دانلود کتاب دختر ترکستانی: مجموعه داستان کوتاه

معرفی کتاب دختر ترکستانی: مجموعه داستان کوتاه

کتاب دختر ترکستانی نوشته‌ی سید احمد مدقق، مجموعه‌ای از هفت داستان کوتاه عاشقانه است که گاهی رگه‌هایی از مهاجرت در آن به چشم می‌خورد. تلاش‌هایی معصوم‌وار که رنج و لذتش در کنار هم ظاهر می‌شوند و شما را با شخصیت‌های سرگردان داستان همراه می‌سازند.

درباره‌ی کتاب دختر ترکستانی:

هر کدام از داستان‌های این مجموعه‌ نامی دخترانه به خود گرفته‌اند که ماجراهایشان در جغرافیای ایران و کابل رخ می‌دهد و نثر و زبان آن فضایی بومی و اقلیمی گرفته است. قیمت، خجسته، گندم، دختر ترکستانی، شکردخت، حواگل و شکریه به ترتیب داستان‌های این مجموعه‌اند.

برخلاف اغلب داستان‌های مربوط به افغانستان که نشانه‌ای از جنگ و طالبان در آن‌ها دیده می‌شود، در این اثر، هیچ یک از داستان‌ها به طور مستقیم و غیرمستقیم ارتباطی با جنگ ندارند، زیرا شخصیت‌های داستان که در افغانستان و ایران ساکن هستند، بخشی از زندگی‌شان در جنگ نمی‌گذرد. از این رو تفاوت کتاب با دیگر آثار داستانی مشابه این است که در هر یک از هفت داستان اغلب به مسائل شخصی و رخدادهای غیرجنگی پرداخته می‌شود.

کتاب دختر ترکستانی برای چه کسانی مناسب است؟

اگر به مطالعه داستان‌های کوتاه علاقه‌مند هستید، این کتاب برای شماست.

با سید احمد مدقق بیشتر آشنا شویم:

یکی از داستان‌نویسان افغانستانی ساکن در ایران احمد مدقق است. خانواده‌ی وی در سال 1359 به ایران مهاجرت کردند و خود احمد در سال 1364 در شهر قم به دنیا آمد و تحصیلاتش را تا مقطع کارشناسی ارشد رشته فقه و حقوق ادامه داده است.

مدقق یکی از نویسندگانی است که کارنامه ادبی پرباری دارد و نخستین رمانش با نام «آوازهای روسی» در سال 1397 به عنوان اثر شایسته تقدیر در جایزه ادبی جلال آل احمد شناخته شد. همچنین این کتاب به زبان‌های عربی، ترکی و صربی ترجمه شده است.

در سال 1394 موفق شد رتبه‌ی اول رمان نوجوان در جشنواره هنرهای آسمانی را به دست آورد و در اردیبهشت 1393 در بخش داستان نوجوان یازدهمین جشنواره ملی مطبوعات کودک و نوجوان برگزیده شد.

این نویسنده افغان‌تبار داستان‌نویسی را از اوایل دهه هشتاد آغاز کرد؛ هنگامی که در مجله سلام بچه‌ها و دیگر نشریات نوجوان می‌نگاشت اما بعد از ورود به مدرسه اسلامی هنر، فضاهای تازه‌تری را تجربه کرد و به نوشتن کتاب‌هایش پرداخت.

آثار این نویسنده موفق افغانستانی عبارتند از: نذر حلوای سرخ (1395)، پروانه‌های دور چادر (1396)، فرشته‌ها زیر باران (1396)، آوازهای روسی (1396) و آتشگاه (1399).

در بخشی از کتاب دختر ترکستانی می‌خوانیم:

از پدرم در سال‌های دههٔ چهل، وقتی‌که در کابل زندگی می‌کرده چیز زیادی نمی‌دانستم. فقط چیزهای بی‌اهمیتی مانند اینکه سبیل‌هایم مثل عکس‌های جوانی‌اش است و یا خاطرات پراکنده‌ای که اینجاوآن‌جا شنیده بودم. بدون‌اینکه حتی ترتیبشان را بدانم. می‌دانستم سال‌ها در منطقهٔ شوربازار کابل زندگی می‌کرده. یک محلهٔ پس‌مانده و فقیر که ظهرهای گرم تابستان رفت‌وآمد در کوچه‌های تنگ و پرخاکش بی پوشاندن سروروی میسر نبود. در خانه‌ای کرایه‌ای به همراه دوازده خانوادهٔ دیگر. حیاطی فراخ و دورتادور، اتاق‌های دومنزله. چاهی هم درست در وسط حیاط که صبح و چاشت و شام دوازده سیاسر با آستین‌های بَرزده گرداگردش جمع می‌شدند. زن‌هایی که دستمال‌های گُل‌دار موی‌ها را در فرق سرشان جمع کرده و پوشانده؛ ولی گردن و گردن‌بندهای بدلی‌شان پیداست.

از اتاق‌هایشان می‌برآمدند تا آب از چاه بیرون بکشند و پودَر به ظرف‌های ناشسته بزنند؛ یا مثالاً می‌دانستم دخترِ حمامی محله‌شان دوست‌دخترش بوده و یک‌بار هم با برنامه‌ریزی و نقشهٔ عمهٔ بزرگم هر دوتایشان رفته‌اند عکاسی خلیفه رحمان. از همان عکس‌های سیاه‌وسفیدی که آدم‌ها مثل مجسمه ایستاده‌اند و خیره شده‌اند به چشم عکاس، بدون‌اینکه پلک بزنند؛ ولی هیچ‌کس یادش نمانده آن عکس کجا شده. انگار که آن عشق و عکاس‌خانه رفتن و چشمک‌زدن‌های پنهانی همه‌اش لاف‌زدن‌های دههٔ چهل و پنجاه یک جوان کابلی بوده که وقتی بین دسته‌ای از جوان‌های هم‌قُراق نشسته باشد یا جایی به سیاحت و چَکَر رفته باشند، حرفی برای گفتن و خنده‌کردن و لاف‌زدن داشته باشد.

بعد که پای دختر تُرکستانی به میان آمده همهٔ آن خط‌نوشتن‌ها با قلم فلزی شیفَر و نامه‌های عاشقانه باد هوا می‌شود. یا مثلاً می‌دانستم یک مدتی سگرت دست‌فروشی می‌کرده. در استدیوم چمن وزیری زغال داغ می‌کرده و چیلَم می‌گردانده. برای تماشاچی‌هایی که به دیدن پُشتی‌گرفتن شاگردان ابراهیم پهلوان می‌آمدند. در بین انبوه جمعیت تماشاچی راه باز می‌کرده و داد می‌زده سگرت، چیلَم، سگرت، چیلَم. یک چشمش به میدان فراخ چمن و پهلوان‌هایی که پُشتی می‌گرفتند و یک چشمش پی مشتری خوش‌گذرانی که بخواهد چند روپیه‌ای هم بابت تنباکو و چیلَم بدهد.

فهرست مطالب کتاب

قِیمت
خجسته
گندم
دختر تُرکستانی
شکردخت
حَواگل
شُکریه