معرفی و دانلود کتاب دختری که گذشته‌ای نداشت

معرفی کتاب دختری که گذشته‌ای نداشت

هر شخصی رازی برای مخفی کردن دارد! کتاب دختری که گذشته‌ای نداشت به قلم کاترین کرافت روایتگر داستان معمایی و روانشناختی جذابی است که برشی رازآلود از گذشته و حال یک دختر را روایت می‌کند. این اثر یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های وال‌استریت ژورنال به شمار می‌رود.

درباره کتاب دختری که گذشته‌ای نداشت:

گذشته‌ای که سال‌ها برای فرار از آن تلاش کرده بودی، اکنون رو به روی توست!

کتاب دختری که گذشته‌ای نداشت (The Girl With No Past) رمانی است که کاترین کرافت (Kathryn Croft) با نوشتن آن به شهرت قابل توجهی دست یافت. این تریلر معمایی، روانشناختی تا آخرین صفحه کتاب، ذهن شما را درگیر خود می‌کند و فصل جدیدی از خوانش رمان‌های ژانر معمایی به روی‌تان می‌گشاید. نسخه اصلی رمان دختری که گذشته‌ای نداشت در سال 2015 منتشر شد و با توجه و استقبال کم‌نظیری از سوی مخاطبین مواجه گشت.

هر کسی در زندگی‌اش رازی برای پنهان کردن دارد؛ اما راز لیا یک راز معمولی نیست. شخصیت اصلی داستان، لیا، به دلیل اتفاقاتی که در گذشته برایش رخ داده دیگر نمی‌تواند مانند یک انسان عادی به زندگی‌اش ادامه دهد. لیا پس از مدتی انزوا و گوشه‌گیری با شخصی به نام جولیان آشنا می‌شود و کم‌کم باور می‌کند که او هم حق دارد از زندگی‌اش مانند دیگران لذت ببرد، با دوستانش معاشرت کند و بدون ترس و نگرانی به برنامه‌های تفریحی ملحق شود. شاید تصور کنید با ورود دوستی به نام جولیان زندگی لیا روی خوشی را تجربه می‌کند و ترس‌هایش به پایان می‌رسد، اما این آغاز ماجراست!

دقیقا در روز چهارمین سالگرد آن حادثه تلخ، لیا یک کارت دعوت از شخصی ناشناس دریافت می‌کند. شخصی که ادعا می‌کند از راز لیا با خبر است و تمام گذشته‌ی او را می‌داند. دلشوره و اضطراب دوباره به سراغ لیا می‌آید. حادثه تلخی که تمام وجوه زیبای زندگی را از این دختر جوان دریغ کرده بود، اکنون جانش را نیز تهدید می‌کند!

نکوداشت‌های کتاب دختری که گذشته‌ای نداشت:

- من این کتاب را دوست داشتم، این رمان مجال استراحت میان ورق زدن را به شما نمی‌دهد! (Library Thing)
- رمان دختری که گذشته‌ای نداشت، به قدری پر پیچ و تاپ و غیرمنتظره است که ناگهان یکی از حدس‌های شما درباره‌ی آن به حقیقت می‌پیوندد. (Snazzy Books)
- یکی از بهترین کتاب‌های سال! (بوک ریویو)
- من این کتاب را یک‌جا و بی‌وقفه تمام کردم! در حقیقت هیجان و تعلیق‌های این کتاب به میزانی است که شما نمی‌توانید آن را در چند نوبت بخوانید. (وبلاگ Ajoobacats)

کتاب دختری که گذشته‌ای نداشت مناسب چه کسانی است؟

اگر در جستجوی یک رمان پرفراز و نشیب و هیجانی هستید، رمان دختری که گذشته‌ای نداشت را به شما پیشنهاد می‌کنیم.

با کاترین کرافت بیشتر آشنا شویم:

او داستان‌نویس خوش‌استعداد و توانمندی است که در رشته هنر رسانه‌ای، کارشناسی ارشد خود را دریافت کرده است. کاترین کرافت یکی از فعال‌ترین نویسنده‌ها در حوزه ادبیات معمایی آمریکایی است. وی پیش از اینکه به طور کامل و تمام‌وقت به کار نویسندگی مشغول باشد، مدتی به تدریس ادبیات انگلیسی در مدارس مشغول بود اما همواره علاقه‌اش به نوشتن را پیگیری می‌کرد. شهرت کاترین بیشتر به دلیل نوشتن رمان حاضر است. او در این سال‌ها رمان‌های دیگری نیز از جمله «پشت درهای بسته»، «هشدار» و «وقتی تو خواب بودی» تألیف کرده و توانسته به نویسنده‌ای صاحب‌سبک‌ و پرطرفدار تبدیل شود.

در بخشی از کتاب دختری که گذشته‌ای نداشت می‌خوانیم:

نگران فردا بودم و از این حس گریزى نبود. یادم نرفته که فردا چه روزى است. شاید دلیل این همه نگرانى همین باشد! البته اگر دلیلى هم نداشته باشد، یاد گرفته‌ام که با آن کنار بیایم. هرسال تلاش مى‌کردم که به این موضوع اصلاً فکر نکنم، تا اینکه آن تاریخ از راه مى‌رسید و همچون آوارى بر سرم خراب مى‌شد. در بستن این در، حرفه‌اى شده بودم. گرت لین همچون همیشه شلوغ است. به آن یکى پیاده‌رو رفتم، که منظره لندن روبه‌رویش بود. هرگاه به سمت خانه مى‌رفتم همین حس را داشتم؛ چیزى جز عروسک خیمه‌شب‌بازى در این صحنه و منظره نیستم. آدم‌ها از کنارم رد مى‌شوند. حس عجیبى دارم. شاید این حسم به این دلیل است که امروز دیرتر از ساعت معمول از محل کارم بیرون زده‌ام. از تغییر روال عادى زندگى‌ام خیلى خوشم نمى‌آید. به نظم و انضباط نیاز داشتم، در غیر این صورت، همه‌چیز به هم مى‌ریخت.

امروز دیرتر بیرون آمدم، چون مى‌خواستم به ماریا در کارهایش کمک کنم. کتاب‌هاى زیادى رسیده بود، که باید مرتب مى‌شد. با وجودى که ساعت کارى من تمام شده بود و باید سه ساعت زودتر محل کارم را ترک مى‌کردم؛ اما دلم نیامد که او را دست‌تنها رها کنم؛ تازه، مگر در خانه چه خبر بود؟ یادم افتاد که ماریا، درحالى‌که بسته‌ها را باز مى‌کردیم و کتاب‌ها را سر جایش مى‌چیدیم، با چه جزئیاتى ماجراى پسرى را، که تازه با او آشنا شده بود، تعریف مى‌کرد. خنده‌ام گرفت. ماریا چند ماهى است که کارش را در کتابخانه آغاز کرده است؛ اما همین مدت کوتاه کافى بود که بیشتر جزئیات زندگى‌اش را بدانم. درست نقطه مقابل شخصیت من؛ پرحرف و برونگرا. برخلاف من که بسیار محافظه‌کارم و زندگى‌اى کاملاً پنهانى و خصوصى دارم. مى‌دانم مجرد است و اغلب با پسرهاى جوان دیدار مى‌کند و دوست دارد که دیگران داستان زندگى‌اش را بشنوند. نام فردى که به تازگى با او آشنا شده، دَن است. همه مدت درباره او حرف مى‌زد، از جزیى‌ترین حرف‌هایى که بین‌شان ردوبدل شده بود مى‌گفت. من هم ساعاتى، درگیر داستانش مى‌شدم تا لحظاتى خودم را فراموش کنم. بیشترِ ساعاتى که باهم بودیم، به همین روش مى‌گذشت؛ او حرف مى‌زد و من گوش مى‌کردم. هرازگاهى هم لحظه‌اى سکوت مى‌کرد و نگاه خاصى به من مى‌انداخت؛ از آن نگاه‌هایى که مى‌فهمیدم بسیار مشتاق است سر از زندگى من دربیاورد.