معرفی و دانلود کتاب راز یک جنایت - جلد دوم: جواهر مرگ آور

معرفی کتاب راز یک جنایت - جلد دوم: جواهر مرگ آور

کتاب راز یک جنایت - جلد دوم: جواهر مرگ آور به قلم امید اشکانی شامل مجموعه‌ داستان‌هایی جذاب و پرکشش است که روایت‌های کوتاه جنایی را به تصویر می‌کشد.

مجموعه داستان‌های راز یک جنایت (The secret of a crime) با هدف ایجاد علاقه و افزایش سرانه مطالعه در کشور، ابتدا کار خود را با داستان قاتل خاموش آغاز نمود. جلد دوم این کتاب نیز، در ادامه جلد قبل، روایتگر اتفاقات جنایی متفاوت است که توسط جوانان این مرز و بوم حل خواهند شد.

به شما عزیزان پیشنهاد می‌شود برای آشنایی کلی با شخصیت‌های اصلی داستان، مطالعه جلد اول مجموعه راز یک جنایت را در نظر داشته باشید، هر چند از آنجایی که این داستان مجزا از نسخه قبل است، مفهوم کلی داستان جواهر مرگ آور (Deadly gem) بدون مشکل به نظر شما خواهد رسید. اما در جلد بعدی، این مجموعه داستان وابسته به جلدهای قبلی خواهد بود.

در پایان لازم به ذکر است بدانید، تمامی اسامی و اتفاقات ذکر شده در این کتاب، بر اساس تخیل قوی امید اشکانی بوده و برگرفته از هیچ قصه واقعی نیست.

در بخشی از کتاب راز یک جنایت - جلد دوم: جواهر مرگ آور می‌خوانیم:

مطمئن بودم او داشت دروغ می‌گفت. لحن صحبت او، کمی لرزش در دست‌هایش و تغییر ناگهانی رنگ چهره‌اش و البته فاصله بیشتر صدایی که شنیده بودیم، به من اطمینان می‌داد که او حقیقت را نگفت. به سمت اتاقکی که کاملاً تاریک بود حرکت کردم که مصطفی با صدای بلند مانع حرکت بیشتر من شد.

- (مصطفی): نه!!! شما اجازه ورود به اون اتاق رو ندارید!!

نگاهی پر معنا به مصطفی انداختم. مطمئن بودم او دروغ می‌گوید.

- (امید): مطمئنم چیزی از دست تو نیافتاد. صدا از اون اتاق بود.

- (مصطفی): اگه احمد آقا بفهمه شما بدون اجازه وارد اتاق کارگاه شدید من رو اخراج می‌کنه.

امّا این صحبت آخر مصطفی حقیقت داشت. جملات او با ترس خاصی بیان شد که مشخص می‌کرد احمد، صاحب مغازه، ورود به این اتاق را برای همه ممنوع کرده است، به غیر از شاگرد خودش...

- (علی): امید... بیا بریم بابا چیزی نبود! اگه صدا از اتاق بوده باشه هم حتماً چیزی به زمین افتاده دیگه.

من قصد نداشتم به داخل اتاق بروم. فقط به سمت اتاق رفتم تا متوجه واکنش مصطفی بشوم. این واکنش شدید مصطفی و ترس و نگرانی او به من این اطمینان را داد که شخصی در اتاق بود که نمی‌خواست خود را به ما نشان دهد. می‌توانستم نگاه پنهان او را احساس کنم. از همان لحظه ورود می‌توانستم نگاه او را حس کنم. نگاهی سنگین و پنهان که از دل سیاهی، ما و روشنایی را می‌دید... امّا من چگونه می‌توانستم از دل روشنایی، بر او و تاریکی غلبه کنم؟

فهرست مطالب کتاب

فصل اول: فرا رسیدن بهار طبیعت
فصل دوم: تعطیلات طولانی
فصل سوم: پایان تعطیلات و شروع فصل جدید
فصل چهارم: شوک
فصل پنجم: فراموشی
فصل ششم: نگاه پنهان
فصل هفتم: تکرار
فصل هشتم: غیبت
فصل نهم: راز یک جنایت، جواهر مرگ آور
فصل دهم: پایان