معرفی و دانلود کتاب ستارگان کویر 5 - آخرین نامه ی من: خاطرات شهید حسین گرگانی نژاد

معرفی کتاب ستارگان کویر 5 - آخرین نامه ی من: خاطرات شهید حسین گرگانی نژاد

سن و سالم کمتر از حسین بود، اما رابطه مان باهم خیلی دوستانه بود؛ آن قدر که هر وقت حسین می خواست کاری برایش انجام بدهم، حتی اگر آن کار بسیار سخت بود و یا به قولی حسین به زور می خواست آن را به من تحمیل کند، با کمال میل می پذیرفتم. در مقابل، او هم هوایم را داشت و برخی کارهای سختی را که من نمی توانستم انجام بدهم، برایم انجام می داد؛ حتی خیلی وقتها برای عروسک هایم لباس میدوخت و گهواره درست می کرد. یک بار وقتی با حسین به شیراز رفته بودیم، ماشین از جاده خارج و واژگون شد. به جز زخم های سطحی، برای کسی اتّفاقی نیفتاد، اما من که خیلی ترسیده بودم، همیشه نگران حسین بودم ...