معرفی و دانلود کتاب صوتی صدای افتادن اشیا

معرفی کتاب صوتی صدای افتادن اشیا

کتاب صوتی صدای افتادن اشیا اثر نویسنده معاصر کلمبیایی، خوآن گابریل واسکس، کتابی درخشان و هیجان‌انگیز درباره‌‌ی تجارت مواد مخدر است. این رمان عجیب در سال 2011 منتشر شد و مورد توجه همگان قرار گرفت و تاکنون به جوایز مهمی از جمله جایزه‌ی انجمن قلم انگلستان دست یافته است.

کتاب صوتی صدای افتادن اشیا (The sound of things falling) درباره‌ی بحرانی است که در دهه 60 آمریکا به آمریکای لاتین وارد شد، بحرانی که قاچاقچی مشهور مواد مخدر در کشور کلمبیا برای مردمش به وجود آورد. به طوری که بعد از مرگش نیز گریبان مردم را گرفت و زندگی را برای آن‌ها دشوار کرد.

داستان درباره‌ی مردی کلمبیایی و اهل بوگوتا به اسم آنتونیو یامارا است که پس از مطالعه‌ی مقاله‌ای عجیب به یاد مرگ شخصی می‌افتد. او مقاله‌ای با عنوان فرار چند اسب آبی از باغ وحشی متروک را می‌خواند که زمانی برای پابلو اسکوبار، رئیس بزرگ گروه‌های قاچاق مواد مخدر کلمبیا بوده است، ناگهان او به یاد مرگ فردی به اسم ریکاردو لاورده می‌افتد و ذهنش بی‌نهایت مشغول می‌شود. ریکاردو یکی از دوستان او بوده که در جریان جنگ بین کارتل اسکوبار و نیروهای دولتی کشته شد، مردی که در 26 سالگی‌اش، در یک باشگاه بیلیارد با او آشنا شده بود و ادامه داستان بازگشت به گذشته و روایت ماجراهایی است که او و ریکاردو در آن سال‌ها از با هم سپری کرده بودند. ماجراهایی که به مرگ ریکاردو منجر شد.

در دل تاریخ، روایت‌هایی وجود دارند که پس از مرور آن‌ها با انسان‌هایی روبه‌رو می‌شویم که قوانین جامعه را زیر پا گذاشته و به خطرناک‌ترین و وحشتناک‌ترین اشخاص سرزمین خود و این کره خاکی مبدل شده‌اند. خوآن گابریل واسکس (juan gabriel vasquez) در این اثر با روایتی بسیار شگرف و دقیق و بدون جهت‌گیری، حقایقی را در مورد یک کلمبیایی مطرح می‌کند که به طور ناخواسته درگیر موضوعات مرتبط با قاچاقچی معروف کلمبیا به نام پابلو اسکوبار می‌شوید. شخصیت‌پردازی خوب و بیان شیوای احساسات شخصیت‌های واقعی (سوپررئالیسم) یکی از ویژگی‌های اصلی این کتاب است.

کتاب صدای افتادن اشیا به 18 زبان ترجمه شده و جوایز بسیار ارزنده‌ای کسب نموده است:

- جایزه‌ی آلفاگوآرا اسپانیا در سال 2011.
- جایزه‌ی روژه کایوا فرانسه در سال 2012.
- جایزه‌ی انجمن قلم انگلستان در سال 2012.
- جایزه‌ی گره گور فون رتسوری ایتالیا در سال 2013.
- جایزه‌ی دوبلین ایرلند در سال 2014.

خوآن گابریل واسکس نویسنده‌ای معاصر و برجسته‌ است که در سال 1973 در شهر بوگوتا کلمبیا چشم به جهان گشود. او پس از گذراندن دوران نوجوانی به دانشگاه سوربن رفت و در رشته ادبیات آمریکای لاتین به تحصیل پرداخت. در همان دوران دانشگاه به ترجمه کتاب‌هایی از نویسندگان مشهور پرداخت. او در سال 2014 برای همین کتاب، جایزه ادبی ایمپک بین‌المللی که یکی از گران‌قیمت‌ترین جایزه‌های دنیاست را اخذ نمود. او اولین نویسنده آمریکای لاتین است که برنده این جایزه شد. او در گروه بوگوتا 39 عضو بود که اعضای آن را برجسته‌ترین نویسندگان نسل جدید آمریکای جنوبی می‌نامند. از آثار دیگر واسکس می‌توان به کتاب «خبرچین‌ها»؛ نامزد دریافت جایزه ادبیات مستقل خارجی و «تاریخ سری کوستاگوآنا» برنده جایزه کوئرتی بارسلونا.

در قسمت‌هایی از کتاب صوتی صدای افتادن اشیا می‌شنویم:

«چه بسا در دو سال و نیم گذشته مدام از خود پرسیده‌اند شوهر، پدر یا پسرشان قبل برخورد با کوهستان ال‌دیلوویو چه گفته است. من که حق نداشتم بدانم می‌دانم و آن‌ها که به حق می‌بایست این صداها را می‌شنیدند نمی‌دانند. به خودم گفتم من خواهی نخواهی ابداً حق نداشتم صدای مرگ آنان را بشنوم چون این مردان که در هواپیما مرده بودند با من غریبه بودند و زنی که در هواپیماشان نشسته بود هرگز از مردگان من نیست و نخواهد بود.»

«صدای فریادی خفه، یا چیزی هم‌صدای فریاد شنیده می‌شود. صدایی هست که هیچ‌وقت نمی‌توانم یا نمی‌توانستم باز شناسم. صدایی که انسانی نیست یا فراانسانی است. صدای جان‌هایی که می‌میرند و ضمناً صدای شکستن اجسام. صدای سقوط از بلندی، صدای مقطع و در عین حال ابدی، صدایی که هیچ‌وقت تمامی ندارد و از آن شب در سر من زنگ می‌زند و هنوز نشانی از فروکش کردن ندارد، که تا ابد در حافظه من معلق می‌ماند و مثل هوله‌ای بر چوب‌رختی در آن آویزان می‌ماند.»

«لاورده مثل سربازی که تفنگ‌اش را به‌نشانه‌ی تسلیم واگذار می‌کند نوار را به او داد. لکه‌های گچ چوب بیلیارد بر انگشت‌هاش کاملاً هویدا بود. رفت و پشت میزی نشست که زن به او نشان می‌داد. هیچ‌وقت او را این‌قدر حرف‌شنو و فروتن ندیده بودم. هدفون بر گوش گذاشت، تکیه داد و چشم‌هاش را بست. من هم در این میان پی چیزی بودم که مشغول‌اش شوم تا زمان بگذرد. دستان‌ام چنان مجموعه‌ی اشعار سیل‌وا را برگزید که انگار هیچ قصدی در انتخاب آن نداشتم (شاید جشن سال‌گشت به شکلی خرافات‌گونه بر من اثر گذاشته بود) نشستم، هدفون برداشتم و با حس عبور از زندگی حقیقی یا نزدیک‌تر شدن به زندگی حقیقی، حس آغاز زندگی در بعدی دیگر، آن را بر گوش‌ام گذاشتم. وقتی «شبانه» شروع شد، وقتی صدایی ناشناس، صدایی باریتون که با اجرای نمایشی پهلو می‌زد اولین خط شعر را بازخواند که همه‌ی کلمبیایی‌ها دست‌کم یک‌بار خوانده‌اند، متوجه شدم ریکاردو لاورده گریه می‌کند.»

فهرست مطالب کتاب صوتی