معرفی و دانلود کتاب فرزند آتش

معرفی کتاب فرزند آتش

تریلر دیگری از خالق رمان دوقلوهای یخی! کتاب فرزند آتش، به قلم اس. کی. ترماین داستانی معمایی و جذاب است که قصه کشف راز قتل زنی را روایت می‌کند. در این کتاب پرفروش، از رهگذر ماجراجویی راشل، همسر فعلی دیوید، به داستان مرموز ناپدید شدن همسر سابق دیوید پی می‌بریم. فضای داستان با استفاده از جمله‌های کوتاه و مجهول، به خوبی حس رازآلودی و تنش را منتقل می‌کند.

درباره کتاب فرزند آتش:

کریسمس که بیاد، تو می‌میری!

جملۀ تکان‌دهنده‌ای که تمام مسیر داستان را تحت تاثیر خود قرار می‌دهد و خط زمانی کتاب فرزند آتش (The Fire Child) را بر اساس روزشمار فرارسیدن کریسمس تنظیم کرده است. این پنج کلمه جادویی علاوه بر مشخص کردن خط داستانی، کنجکاوی شما را برای کشف پیرنگ داستان بیشتر می‌کند.

اس. کی. ترماین (S.K. Tremayne) این رمان جنایی و معمایی را در سال 2016 تالیف کرد. کتاب فرزند آتش، روایتگر برشی از داستان زندگی زنی به نام راشل است. او پس از ازدواج با دیوید که مردی متمول و جذاب است، زندگی مجردی‌اش را در لندن رها و به خانه‌ای زیبا و بزرگ در کارن‌هال نقل مکان می‌کند. ثروت دیوید و پسرخوانده‌ی مهربان و دوست‌داشتنی‌اش، نوید یک زندگی عاشقانه و آرام را به راشل می‌دهد؛ اما این تنها آغاز ماجراست.

جیمی فرزند دیوید ارتباط خوبی با راشل دارد و از او عکاسی می‌آموزد. مادر جیمی به طرز مشکوکی فوت کرده است؛ مرگی که بی‌شباهت به یک قتل نیست! از دست دادن مادر جیمی تاثیر مخربی بر روحیه این پسربچه گذاشته و وی را تا مرز فروپاشی روانی پیش برده است! اما با این حال راشل او را دوست دارد.

صحبت‌های جیمی و راشل اندک اندک هولناک و وحشت‌انگیز می‌شوند و از رویابافی‌های کودکانه فاصله می‌گیرد. جیمی راشل را آگاه می‌کند که مادرش او را طلسم کرده است و همه چیز را درباره مرگ مادرش با وی درمیان می‌گذارد. راشل ابتدا این صحبت‌ها را نشانی از آشفتگی روحی و روانی جیمی می‌پندارد اما کم‌کم کنجکاو و کنجکاوتر می‌شود و از ترس جان خودش گذشتۀ این پدر و پسر را نبش قبر می‌کند. رگه‌های روانشناختی و ضرباهنگ تند متن به جذابیت این داستان افزوده است.

هنگامی که راشل درباره این موضوع با همسرش دیوید صحبت می‌کند، دیوید سعی به فرافکنی موضوع و بی‌اهمیت نشان دادن آن می‌کند. به راستی دیوید چه نقشی در کشته شدن همشر سابقش داشت؟

نکوداشت‌های کتاب فرزند آتش:

- ترماین به طرز شگفت‌انگیزی در ایجاد تعلیق در داستان‌هایش تبحر دارد. او در طوفان حوادث رمان فرزند آتش پایانی غیرمنتظره را رقم می‌زند. (نشریه کتابخانه)
- یک تریلر روانشناختی خارق‌العاده‌ای که هر صفحه از آن شما را غافل‌گیر می‌کند. (ساندی پست)
- رمان فرزند آتش، یکی از هوشمندانه‌ترین پایان‌های هیجان‌انگیزها را دارد. (ساندی تایمز)

خواندن کتاب فرزند آتش به چه کسانی پیشنهاد می‌شود؟

تمامی علاقمندان کتاب‌های هیجانی و معمایی را به خواندن رمان فرزند آتش دعوت می‌کنیم. همچنین دوستداران ادبیات داستانی انگستان از خواندن این اثر لذت خواهند برد.

با اس. کی. ترماین بیشتر آشنا شویم:

شان توماس داستان‌نویس و روزنامه نگار انگلیسی‌تباری است که سال 1963 دیده به جهان گشود. او با نام مستعار اس. کی. ترماین، داستان‌هایش را منتشر می‌کند و دانش‌آموختۀ رشته فلسفه از دانشگاه لندن است و در نشریات معتبری همچون تایمز، گاردین و دیلی میل، فعالیت داشته است. وی آثار مذهبی و باستان‌شناسی‌اش را نیز با نام تام ناکس منتشر نموده.

این نویسنده خلاق که در زمینه‌های سیاست، سفر و هنر مقالاتی دارد، برای نخستین اثر داستانی‌اش در سال 2000 توانست جایزه نقد ادبی را از آن خود کند. کتاب مشهور ترماین، «میلیون‌ها زن در انتظار شما هستند»، که داستان عشقی زندگی شخصی‌اش را روایت می‌کند به فروش بالایی رسید و نام و آوازۀ او را در دنیای نشر جدی‌تر و پررنگ‌تر کرد. از دیگر آثار این داستان‌نویس محبوب و پرفروش می‌توان به کتاب‌های «دوقلوهای یخی» و «درست پیش از آنکه بمیرم» اشاره کرد.

در بخشی از کتاب فرزند آتش می‌خوانیم:

ده دقیقه صرف می‌کنم تا جای درستی برای گلدان پیدا کنم. تصور می‌کنم نینا کرسن پشت سرم است و سرش را مؤدبانه اما از روی ناامیدی تکان می‌دهد. و حالا حس شک و تردید به‌ من دست می‌دهد. اگر نینا بود می‌دانست جای درست این گلدان کجاست. اگر او بود حتماً این کار را بدون هیچ عیب‌ونقصی انجام می‌داد. نینا، با آن موهای بلوندی که در بالای آن چشم‌های گیرای آبی و باذکاوت ریخته و در همان حال اخمی کرده و دارد با دقت کارش را انجام می‌دهد.

کارم را رها می‌کنم و به آن زل می‌زنم. اخمی می‌کنم. بازتاب چهره‌ام را بر روی صفحۀ براق چوبی میز و در وسط آن می‌بینم. خطی در وسط میز است که تصویر مرا به دو قسمت تقسیم می‌کند.

همه به من می‌گویند که جذاب هستم. بااین‌حال من هیچ‌وقت به معنای واقعی احساس زیبایی نکرده‌ام؛ آن‌هم با این موهای قرمز و کک‌ومک‌های روی صورتم و با این رنگ سفید پوست سلتیکی‌ام که هیچ‌وقت نمی‌شود آن را برنز کرد. بعد احساس می‌کنم پر از ایرادم. شکسته‌ام. ترَک خورده‌ام. و بعد آن‌قدر به خودم سخت می‌گیرم که دیگر زیبایی‌هایم را نمی‌بینم. فقط خط‌های عمیقی را می‌بینم که زیر چشمم هست. خط‌هایی که برای سن من، برای سی‌سالگی، خیلی زود است.

نسیم خنکی مرا تکان می‌دهد. این نسیم از میان پنجره می‌وزد و با خود بوی گل‌های باغ کارن‌هالو را می‌آورد. وزش این نسیم حواس مرا از حماقتی که دارم پرت می‌کند و به یاد ارزشی که دارم می‌اندازد. نه. من شکسته نشده‌ام. این شک و تردیدها کافی ا‌ست. من راشل دلی هستم. من کارهای مهم‌تری از پیدا کردن کاغذدیواری مناسب و تاریخچۀ پیاله‌ها دارم.