معرفی و دانلود کتاب فرشته عشق بال‌های مقوایی دارد

معرفی کتاب فرشته عشق بال‌های مقوایی دارد

عشق و خودشناسی در تقابل با یکدیگر! رافائل ژیوردانو خالق کتاب محبوب «زندگی دومت زمانی آغاز می‌شود که می‌فهمی فقط یک زندگی داری» این‌بار به سراغ موضوع تازه‌ای رفته است. داستان کتاب فرشته عشق بال‌های مقوایی دارد روایتی ماجراجویانه و هیجان‌انگیز درباره عشق و تلاش برای یافتن آن در زندگی و در میان روابط انسانی است.

درباره کتاب فرشته عشق بال‌های مقوایی دارد:

برای اینکه بتوان کسی را دوست داشت باید اول خود را دو‌ست بدارید. شاید این جمله تکراری و نادرست به نظر برسد اما اگر کمی در آن تعمق کنید و به شواهدی که در زندگیتان در جریان است توجه بیشتری داشته باشید، متوجه خواهید شد که این جمله چندان دور از حقیقت نیست. گاهی برای اینکه ببینید رابطه‌تان با دیگران در چه سطحی است و میزان دوست داشتنتان را بسنجید باید کمی از آن‌ها فاصله بگیرید و رابطه خود را از دور بررسی کنید. این کار ممکن است کمی دشوار به نظر برسد اما برای اینکه بتوانید خود را بهتر بشناسید و روابطتان را با دیگران بهتر مدیریت کنید گاهی لازم است. درست مانند مردیت شخصیت اصلی کتاب فرشته عشق بال‌های مقوایی دارد (Cupidon a des ailes en carton).

مردیت زنی است که به عنوان یک کمدین به‌تازگی شروع به فعالیت کرده و رابطه‌ای عاشقانه با آنتوان دارد. مردیت نسبت به رابطه‌اش با آنتوان و اینکه آیا می‌تواند زندگی‌اش را با او ادامه بدهد یا نه دچار شک و سردرگمی می‌شود. تصور مردیت این است که پیش از وقوع اتفاق خاصی و اتخاذ تصمیم جدید در زندگی باید خودش را بشناسد، از احساساتش اطمینان پیدا کند و دقیقاً بداند که در زندگی‌اش چه نیازی دارد و به دنبال چه چیزی باید بگردد.

به همین جهت برای ادامه رابطه‌اش با آنتوان، برای اینکه شعله عشقشان فروکش نکند و بتوانند عشق را به بهترین و کامل‌ترین شکل ممکن تجربه کنند تصمیم می‌گیرد که برای مدتی از او جدا بماند تا در طول این مدت به بینش عمیقی نسبت به خودش و عشقش به آنتوان برسد. مردیت و آنتوان هر دو امیدوار هستند که بعد از این مدت بتوانند رابطه‌ای پرشور و گرم‌تر نسبت به قبل باهم داشته باشند.

کتاب فرشته عشق بال‌های مقوایی دارد مناسب چه کسانی است؟

کسانی که به داستان‌های فرانسوی و رمان‌های عاشقانه علاقه دارند، از مطالعه این کتاب لذت خواهند برد.

رافائل ژیوردانو (Raphaëlle Giordano) را بیشتر بشناسیم:

این رمان‌نویس، نقاش و مربی خلاقیت اهل فرانسه و متولد سال 1974 است. او در رشته هنرهای کاربردی در مدرسه عالی استین درس می‌خواند. از کودکی به مباحث روانشناسی علاقه داشت به همین دلیل در این رشته ادامه تحصیل داد و دوره‌های مختلف را در این زمینه گذرانده است. نخستین کتاب‌هایی که ژیوردانو منتشر کرد دارای رویکردهایی خلاقانه برای بهتر کردن وضعیت زندگی هر فرد داشت. نخستین کتاب رافائل ژیوردانو «زندگی دومت زمانی آغاز می‌شود که می‌فهمی فقط یک زندگی داری» توجه مخاطبان بسیاری را به خود جلب کرد و فروش بسیار بالایی داشت و توانست برنده جایزه گنکور، معتبر‌ترین جایزه ادبی فرانسه شود.

ژیوردانو در مرحله‌ای از زندگی خود مدیریت سازمان Emotone را عهده‌دار شد. Emotone سازمانی است که کارهای هنری و ساخت تیم خلاق، مدیریت استرس و آموزش روش‌های خلاقیت و نوآوری را انجام می‌دهد. از دیگر آثار رافائل می‌توان به من می‌خواهم ذن شوم، رازهای دکتر کولزن و دفتر مربی‌گری صدردصد خوشبختی من اشاره کرد.

در بخشی از کتاب فرشته عشق بال‌های مقوایی دارد می‌خوانیم:

امروز 28 ژوئیه، یا اولین روزِ زندگی‌ام با مردیت است یا آخرین روز رابطه ما. تصمیم گرفته‌ام به عشقش اعتماد کنم. از پنج روز پیش که نامه‌ای با دست خودش در صندوق پستی‌ام انداخته بود، دیگر خبری از او ندارم.

نامه‌اش را دیگر حفظم. طرز نوشتن هر کلمه را هم می‌دانم. بدون تردید مردیت استعداد نمایش دارد. ساعت دو بعدازظهر امروز در آلاچیق پارک بوت- شُمون با من قرار گذاشته.

کلمه‌به‌کلمه نامه‌اش مقابل چشمانم می‌رقصد.

روبه‌روی آینه حمام ایستاده‌ام و سعی می‌کنم اثرات شب آشفته‌ای را که گذراندم پاک کنم. با دقتِ تمام صورتم را اصلاح می‌کنم و لوسیونی که رایحه‌اش را دوست دارد به صورتم می‌زنم.

از کمد لباس‌هایم پیراهن موردعلاقه‌اش را بیرون می‌آورم. سعی می‌کنم خوش‌پوش باشم ولی زیاده‌روی هم نمی‌کنم. برای آخرین بار با نگاهی انتقادی خودم را در آینه ورانداز می‌کنم. به‌رغم گودی زیر چشمانم خوب به‌نظر می‌رسم. مثل هر عاشقی که سعی دارد رابطه عاشقانه‌اش فوق‌العاده پیش برود، مقابل گل‌فروشی می‌ایستم. نمی‌خواهم دست‌خالی باشم. گل‌هایی شبیه خودش انتخاب می‌کنم. گل‌هایی پرتکلف، با عطر تند و رنگارنگ انتخاب نمی‌کنم.

روز بانشاطی‌ست. دلم می‌خواهد در آن نشانه‌ای مبنی بر خوش‌شانسی ببینم. آستین‌های پیراهنم را بالا زده‌ام و مرتب کف‌ دست‌های عرق‌کرده‌ام را با شلوارم خشک می‌کنم. عشق گاهی این هیجانات را در ما ایجاد می‌کند...

پارک را از دور می‌بینم. دلهره به من رحم نمی‌کند. مثل مهمانی ناخوانده در دلم جا خوش می‌کند و نمی‌دانم چطور او را از خود دور کنم. نامه مردیت را در جیبم گذاشته‌ام و آن را همچون طلسمی که به من شجاعت می‌بخشد، با نوک انگشتانم لمس می‌کنم. وقت آن رسیده که با اطمینان عمل کنم و این شوخی مسخره را تمام کنم. فکر می‌کنم دیگر حتی یک روز هم تاب مقاومت ندارم.