معرفی و دانلود کتاب مقصر

معرفی کتاب مقصر

کتاب مقصر به قلم دانیال شمس، حکایت عاشقانه‌ی دختری بیست و چهار ساله به نام ساناز را روایت می‌کند.

یکی از همکلاسی‌های دوران دانشگاه او به نام مریم پس از مدتی در مطب پدر ساناز استخدام و مشغول به کار می‌شود. این موضوع بر زندگی ساناز تاثیر گذاشته و دچار تحولات مختلفی می‌شود.

در بخشی از کتاب مقصر می‌خوانیم:

شهناز خانوم لبخند زد و صورت ساناز را بوسید سپس از اتاق بیرون رفت سپس شروع به جر و بحث با آقای مشایخی کرد. ساناز صدای آن‌ها را به وضوح نمی‌شنید و از این بابت چندان مشکلی هم نداشت زیرا همیشه حرف‌هایشان تکراری بود، همیشه هم در نهایت شهناز خانوم بود که موفق می‌شد حرفش را به کرسی بنشاند و این بار هم توانست آقای مشایخی را به دستمزد ماهی یک میلیون و پونصد راضی کند. بعد از آنکه موفق شد دوباره پیش ساناز آمد تا این خبر خوش را به او بدهد اما در ابتدا ساناز از اینکه نتوانسته به قولش عمل کند، از دست پدرش دلخور شد ولی آخر سر شهناز خانوم توانست او را هم با حرف‌هایش راضی نگه دارد. بعد از آنکه ساناز دوباره در اتاقش تنها شد، طبق عادت معمول شروع به گشت و گذار در تلگرام و اینستاگرام کرد. الهه چند عکس از تفریح صبحشان را در اینستاگرام گذاشته بود. تعداد عکس‌ها زیاد بود و بیشترشان هم فقط شامل سلفی‌های خودش با مهدی بود. ساناز زیر عکس‌ها، قربون صدقه الهه رفت.

صبح روز بعد ساناز قبراق و پر انرژی به مغازه رفت. سر حال بودن او در ظاهر تاثیری روی بهتر شدن اوضاع کسب و کارشان نداشت زیرا تا قبل از ظهر هیچ کس، حتی آن دختر بچه‌های مدرسه‌ای هم به جلو ویترین مغازه نیامده بودند. ریحانه و معصومه خانوم کار خاصی برای انجام دادن نداشتند و فقط از ترس آنکه یک وقت الهه یا ساناز به آن‌ها گیر ندهند، با الکل به برق انداختن جواهرات مشغول می‌شدند. ساناز از الهه خواست که به خانه برگردد اما او از ترس آنکه مهدی از برگشتن او به خانه با خبر شود و شروع به تیکه انداختن و کنایه زدن به او در مورد کار کند، پیشنهاد ساناز را رد کرد. به علاوه اگر در خانه هم بود، کار خاصی برای انجام دادن نداشت و حداقل آن‌جا می‌توانست با بقیه صحبت کند.