معرفی و دانلود کتاب صوتی نیمکت رفاقت

معرفی کتاب صوتی نیمکت رفاقت

کتاب صوتی نیمکت رفاقت نوشته پتی بروزو، قصه دوستی و مهربانی کردن است. در یکی از زنگ تفریح‌های مدرسه، گروه زیادی از بچه‌ها مشغول بازی و فعالیت می‌شوند و تعدادی دیگر تنها در گوشه‌ای به تماشای شیطنت‌های آن‌ها می‌ایستند، تا اینکه اتفاق جالبی رخ می‌دهد.

موضوع کتاب صوتی نیمکت رفاقت چیست؟

چیزی به پایان کلاس درس نمانده و بچه‌ها منتظر شنیدن صدای زنگ تفریح هستند. صدای زنگ که بلند می‌شود خانم معلم به دانش‌آموزانش می‌گوید که کلاس تمام شده و می‌توانند به حیاط بروند.

بچه‌ها خیلی سریع از کلاس بیرون می‌روند، چراکه زنگ تفریح‌شان بسیار کوتاه است و آن‌ها دوست نداشتند که حتی یک لحظه‌ی آن را از دست بدهند.

در حیاط بچه‌ها به چندین گروه تقسیم و مشغول بازی می‌شوند. برخی از آنان بالابلندی، تعدادی دیگر قایم‌باشک و بعضی پانتومیم و گروهی دیگر به بازی زو می‌پردازند، با این وجود چند نفر از بچه‌ها تنها گوشه‌ای می‌ایستند.

ویل یکی از آن‌هاست که بازی‌های دیگران را می‌بیند، کوپر به تنهایی روی الاکلنگ می‌رود. جروم که پایش شکسته، بازی زو را تماشا می‌کند. لیام روی پله‌ها و استیو روی یکی از سکوها می‌نشینند. سم نیز تنها در یک گوشه می‌ایستد و گیب به تاب‌بازی می‌پردازد. آن‌ها هر یک به علتی مثل شکستگی پا، لکنت زبان، خجالتی بودن و... تنها مانده‌اند.

این تنهایی ادامه می‌یابد تا اینکه نخ بادکنک تعدادی از بچه‌ها از دستشان در می‌رود و مقابل پاهای گیب به زمین می‌خورد. جیک برای برداشتن بادکنک سمت او می‌آید و گیب را برای بازی همراه خودش می‌برد...

نکوداشت‌های کتاب صوتی نیمکت رفاقت:

- یک داستان فوق‌العاده که همدلی، درک، دوستی و فراگیری را پرورش می‌دهد. (Books For Diversity)
- این کتاب، مهربانی را ترویج می‌دهد. (Dary Grabarek, School Library Journal)
- داستانی الهام‌بخش و دعوت‌کننده. (Kirkus Reviews)

کتاب صوتی نیمکت رفاقت (The Buddy Bench) برای چه کسانی مناسب است؟

اگر کودک 3 تا 7 ساله شما برای شروع دوستی و رابطه با هم‌سالانش دچار مشکل است، این کتاب کمک فراوانی به او می‌کند. همچنین پتی بروزو (Patty Brozo) با به تصویر کشیدن این داستان به بچه‌ها یاد می‌دهد که کودکانِ متفاوت با خودشان را به سادگی بپذیرند و با آن‌ها ارتباط برقرار کنند.

در بخشی از کتاب صوتی نیمکت رفاقت می‌شنویم:

استیو که لباس‌هاش کهنه و کفشش سوراخ بود، رنگش قرمز شد و گفت که به خاطر کفش و لباس پاره‌اش کسی دلش نمی‌خواست باهاش بازی کنه. ولی ویل بهش گفت: "کسی براش اهمیت نداره. بیا و با ما بازی کن."

و بعد استیو پیش سم رفت و ازش خواست که باهاشون بازی کنه و سم که خیلی خجالتی بود می‌گفت نمی‌تونه پیش بقیه بچه‌ها بدون خجالت حرف بزنه. استیو هم بهش لبخندی زد و گفت نیازی نیست به خودش سخت بگیره و هدفشون فقط بازی کردنه.

بعد همه بچه‌ها با هم پیش کوپر که هنوز تنهایی روی یکی از الاکلنگ‌ها نشسته بود رفتن و ازش خواستن که بهشون ملحق شه.

فهرست مطالب کتاب صوتی