معرفی و دانلود کتاب صوتی یک مشت تمشک

معرفی کتاب صوتی یک مشت تمشک

کتاب صوتی یک مشت تمشک نوشته‌ی اینیاتسیو سیلونه، داستانی سیاسی و عاشقانه است که مبارزات حزب کمونیست ایتالیا در دهکده‌ای به اسم «سن لوگا» را به تصویر می‌کشد. نویسنده تلاش کرده همچون سایر آثارش به نقد هر نوع ایدئولوژی به خصوص فاشیسم و کمونیسم بپردازد.

درباره کتاب صوتی یک مشت تمشک:

«روکو دوناتیس» از طریق فعالیت‌های سیاسی حزب کمونیست با دوست دختر اتریشی یهودی خود به نام «استلا» آشنا می‌شود و با او در دهکده‌ای به اسم سن لوگا در جنوب ایتالیا زندگی می‌کند. او که سال‌ها در حزب خدمت کرده و مأموریت‌های مختلفی را پشت سر گذاشته، حالا خبردار شده که حزب کمونیست ایتالیا تصمیم گرفته است تا فعالیت‌های خود را علنی کند و در حال عضوگیری و سازماندهی تشکیلات خود است.

حزب کمونیست شوروی نیز قرار است ایتالیا را در این مسیر حمایت کند. روکو با جلب اعتماد رهبر حزب موفق شد که به‌عنوان مسئول دفتر انتخاب شود. در کتاب یک مشت تمشک (A handful of blackberries) فعالیت سیاسی نمادی از یک مکان است که هر کسی هرچیزی را که بخواهد، می‌تواند در آن پیدا کند. مثل روکو که عشق زندگی‌اش را در آن جا یافت و تمام آرمان‌های آزادی‌خواهانه و عدالت طلبانه را در آنجا می‌جست. با این حال کم کم همه چیز برایش رنگ می‌بازد و متوجه می‌شود که حقیقت را نمی‌توان در چنین حزب و عقیده‌ای پیدا کرد...

روکو در آغاز حزب کمونیست را محفلی برای رشد و ترقی، مبارزه با فساد و پلیدی و ایجاد عدالت می‌داند. اما پس از مدتی اتفاقاتی برایش می‌افتد که از این حزب و آرمان‌هایش روگردان می‌شود. این کتاب به‌عنوان یکی از شاهکارهای مشهور این نویسنده برجسته به شمار می‌آید. با شنیدن این داستان می‌توانید از وضعیت و شرایط کشور ایتالیا در آن زمان مطلع شوید و چهرهٔ واقعی یک حکومت مستبد و شعار زده را مشاهده کنید.

بسیاری از منتقدین سیلونه را جزو نویسندگان قشر روشنفکر می‌شناسند. او توانسته از این تریبون به‌خوبی استفاده کند و با وجود درون‌گرا بودن، تفکرات خود را در آثارش به نمایش بگذارد. او همیشه اندیشیدن را در زندگی ستایش می‌کرده و دغدغه‌های روحی‌اش را در نوشته‌هایش متجلی کرده است.

کتاب حاضر به دلیل محتوای سیاسی‌اش اثری ضد فاشیستی به شمار می‌آید که تباهی انسان‌ها و پوسیدگی ریشه انسانیت را در چنین حکومتی به‌خوبی به تصویر کشیده است.

کتاب صوتی یک مشت تمشک مناسب چه کسانی است؟

اگر به ادبیات ایتالیا و داستان‌های سیاسی علاقه دارید، از شنیدن این کتاب لذت خواهید برد.

با اینیاتسیو سیلونه بیشتر آشنا شویم:

این نویسنده برجسته و فعال سیاسی چپ‌گرای ایتالیایی در سال 1900، متولد شد. او پانزده‌ساله بود که در زمین‌لرزه‌ای بزرگ، والدین و پنج برادر خود را از دست داد. تجارب سخت کودکی اینیاتسیو سیلونه (Ignazio Silone) در گرایش او به ایدئولوژی‌های آرمان‌گرایانه تأثیر زیادی گذاشته است. وی در سال 1921 به حزب کمونیست ایتالیا پیوست و به مبارزه با فاشیسم (که آن روزها در حال اوج‌گیری بود) پرداخت اما سرانجام پس از چندین سال و با سفر به شوروی، از این حزب خارج شد.

این نویسنده برجسته در سال 1930، به دلیل اقدامات سیاسی‌اش به کشور سوئیس تبعید شد و در آن جا بسیاری از شاهکارهای ادبی‌اش را خلق کرد. سیلونه بعد از شروع جنگ توانست به وطن بازگردد، و در آن روزها به مبارزه علیه قدرت فاسد و جنایتکار حاکم ادامه داد. سبک نوشتاری او از لحاظ پختگی زبان و والایی اندیشه، نزدیک به کلاسیک‌هاست.

نوشته‌های سیلونه دارای طنزی درخشان است که نظیرش را نزد کمتر نویسنده‌ای می‌توان یافت. او همچنین، تبحری خاص در دیالوگ‌نویسی داشت؛ امری که طبعاً در باورپذیری فوق‌العادهٔ داستان‌هایش نقشی به سزا دارد. ازجمله آثار مهم سیلونه می‌توان به «نان و شراب»، «خروج اضطراری»، «فونتامارا» و «مکتب دیکتاتورها» اشاره کرد.

در بخشی از کتاب صوتی یک مشت تمشک می‌شنویم:

اهالی سن اندراً از ورود شخص مرموزی از رم باخبر شده بودند. با ظاهرشدن اسکار در کنار عضو سابق انجمن شهرداری، پیرزن‌ها و بچه‌ها به پشت پنجره‌ها و درهای منازل‌شان هجوم می‌بردند. بعضی از زن‌ها دستان‌شان هنوز از خمیر نان سفید بود. آلفردو گفت: «خوش‌شانس بودیم. مانسیمیلیانو داره میاد.» چوپان پیر قدیمی‌ترین و وفادارترین دوست لاتزارو بود. قد بلند بود و گونه‌های برجسته‌ای داشت. درحالی که به چوبدستی بلندی تکیه می‌کرد، آهسته به سوی آن‌ها پیش می‌آمد. سگ سفید بزرگی که گوش‌هایش را بریده بودند، آهسته در کنار او می‌دوید. به راه خود ادامه داد و به آلفردو گفت: «وقت ندارم با شما صحبت کنم.» آلفردو دنبالش دوید و پرسید: «کجا میری؟ «میرم شراب بنوشم. تشنم.»

آن دو به دنبال او وارد کوچه‌ای شدند. خانه‌های دو طرف کوچه، بعضی در اثر زلزله و بعضی در جنگ ویران شده بود. پشت سر او و سگ از در کوچکی داخل شدند. اتاق بزرگ با نور زردی روشن بود. چند جوان نزدیک پنجره نشسته بودند و سرشان به ورق بازی گرم بود. با هم بحث می‌کردند و روی میز مشت می‌کوفتند. در یک گوشه کارگری با نی از بطری لیموناد می‌نوشید. پشت پیشخوان کسی دیده نمی‌شد. مانسیمیلیانو فریاد زد: «کارملا...»

فهرست مطالب کتاب صوتی