دانلود کتاب اسرار در زیر آفتاب جزیره

کتاب اسرار در زیر آفتاب جزیره به قلم نادیا مارکس روایتی زیبا و جذاب از سرگذشت اسرارآمیز خانواده‌ای است که سال‌های بسیار، رازی را در دل خود نهفته دارند. اسراری از یک فریب، عشقی ممنوعه، وفاداری و خیانت. اسراری در زیر آفتاب جزیره...

نادیا مارکس (Nadia Marks) در کتاب اسرار در زیر آفتاب جزیره (Secrets under the sun) با استفاده از تصویر‌سازی‌های ذهنی زیبا و جذاب توانسته تمامی اتفاقات داستان را به عینه همزمان با خواندن رمان از جلوی چشمان شما بگذراند. این رمان قطعا شما را تا انتهای داستان به دنبال خود خواهد کشاند.

موضوع کتاب اسرار در زیر آفتاب جزیره چیست؟

در جزیره‌ی زیبای قبرس و در شهر ساحلی لارناکا، سه نفر به نام‌های النی، آدونیس و ماریانا که از کودکی در کنار یکدیگر بزرگ شده بودند؛ بعد از چندین سال دوباره با یکدیگر ملاقات کردند. آن‌ها برای مراسم تدفین کاترینا به آن‌جا آمده بودند. کاترینا، زنی مهربان بود که در زندگی آن‌ها تاثیر فراوانی گذاشته بود؛ اما در زمان سوگواری و یادآوری خاطرات آن پیرزن دلسوز؛ مادر آدونیس تصمیم گرفت تا پرده از اسرار خانواده برداشته و همه‌ی آنچه را که در گذشته اتفاق افتاده داده بود را برای آن‌ها بازگو کند.

در بخشی از کتاب اسرار در زیر آفتاب جزیره می‌خوانیم:

بعد از مرگ ماریو، کاترینا هرگز آنیتا را خوشحال ندیده بود. در عصر یکی از روزهای ماه جولای که عطر گل‌های یاس در هوا پخش ‌شده بود و انسان را مدهوش می‌کرد آن دو در تراس خانه نشسته بودند و با یکدیگر مشغول صحبت بودند.

راستشو بهم بگو آنیتا. چی شده که این روزا اِنقدر خوشحالی و صورتت حسابی گل‌انداخته؟!

کاترینای عزیزم، من هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم که روزی برسه که دوباره درگیر چنین احساساتی بشم.

موقع حرف زدن برق نگاهش در چشمانش می‌درخشید.

من تا الان هیچ حرفی به مامان و مامانی نزدم. تو اولین کسی هستی که دارم اینو بهش می‌گم. راستشو بخوای کستاس بهم درخواست ازدواج داده و منم قبول کردم.

مدتی بود که کاترینا متوجه تغییرات حالات آنیتا شده بود و نسبت به روابطش با کستاس مشکوک بود. او حس کرده بود که بین آن‌ها رابطه‌ای برقرار شده است. احساس درونیش نسبت به کستاس هیچ تغییری نکرده بود و همان‌طور که به پدر گفته بود تصور می‌کرد شاید به خاطر حس علاقه و وفاداری نسبت به ماریو بود که چنین حسی به کستاس پیدا کرده بود اما به خاطر آنیتا هر بار جلوی خودش را می‌گرفت تا حرفی به او نزند و نظرش را بروز ندهد.