معرفی و دانلود کتاب کرگدن‌های روی دیوار

معرفی کتاب کرگدن‌های روی دیوار

کتاب کرگدن‌های روی دیوار به قلم زهره میر عیسی خانی، شامل هفت داستان کوتاه برگزیده‌ی جشنواره‌های مختلف است که داستان تنهایی و انزوای انسان را در دنیای امروز به تصویر می‌کشد.

در هر یک از داستان‌های این کتاب شخصیت‌ها علاوه بر درگیری با مشکلات خود و حوادث گوناگون، در تلاشند تا با حس تنهایی خود کنار بیایند. این کتاب در واقع به روایت داستان‌های گوناگون با موضوعاتی در مورد مشکلات انسان‌ها می‌پردازد که در قالب این داستان‌ها خلق و خوی انسان‌ و احساسات او نیز روایت شده است.

برخی از داستان‌های این مجموعه برنده‌ی جوایز داخلی شده‌اند. داستان‌های کوتاه معمولا با صرف وقت کم، لذت خوانش را به مخاطب ارزانی می‌دارند و خواندن این مجموعه نیز خالی از لطف نیست.

در بخشی از کتاب کرگدن‌های روی دیوار می‌خوانیم:

صدای زنی که زیر باران دف می‌زند، بلند می‌شود. آن انگشت‌های ظریف حنا بسته پشت سر هم روی دف عنابی رنگ که طرح دو بال رویش حکاکی شده فرود می‌آید و دلهره را توی رگ و پی‌ آدمی روانه می‌کند. دوباره صدای رعد و برق بلند می‌شود و همه جا را روشن می‌کند. چند روز تمام است که نخوابیده‌ام، چیزی نخورده‌ام و مثل دیوانه‌ها از این سر اتاق به آن سر اتاق رفته‌ام و دست‌هایم را مدام زیر شیر دستشویی شسته‌ام که رد خونی که روی دست‌هایم مانده است را پاک کنم. پاک نمی‌شود که نمی‌شود.

از خودم بدم می‌آید. از این دست‌ها که بارها زندگی بخشیده‌اند و ابن بار باعث مرگ شده‌اند. حس خفگی دارم. انگار بند ناف 50 سانتی نوزادی را دور گردنم حلقه کرده باشند. تمام این چند روز که یک سره باران باریده است، زنی که زیر باران دف می‌زند، ایستاده زیر پنجره و بدون وقفه دف می‌زند. تمام این چند روز اخبار را دنبال کرده‌ام تا ببینم از راننده‌ای که به زنی حامله زده است و رهایش کرده است، حرف می‌زنند یا نه؟ خبری نیست که نیست. چند باری هم تصمیم گرفته‌ام که بروم و خودم را معرفی کنم. هر بار ترسیدم. از اینکه کسی از من بپرسد چه طور توانسته‌ای چنین کاری بکنی؟ و هر بار وامانده‌تر از قبل منصرف شده‌ام.

باید خودم را معرفی کنم؟ باید همه آرزوهایی را که سال‌ها برای رسیدن به آن تلاش کرده‌ام را کنار بگذارم و بروم گوشه زندان؟ آن هم به خاطر زدن به کولی که معلوم نیست با این شکم برآمده آن وقت شب آن جا چه می‌کرده است؟ برگشتن به ابتدای مساله، درست مثل چرخ زدن یک دایره می‌ماند. برمی‌گردم به همان نقطه‌ای که از آن فرار کرده‌ام. ترسیدن بخشی از مساله است و باید برای همیشه حل شود. ایستاده‌ام جایی که چند شب گذشته از آن نقطه فرار کرده‌ام با این تفاوت که دیگر زن کولی‌ای نیست که افتاده باشد روی زمین و قطرات باران پشت سر هم روی شکم بزرگ برآمده‌اش فرود بیاید ونفس نفس بزند.

ایستاده‌ام همان نقطه‌ی آغازین و زنی که پشت سر هم دف می‌زند نیز رو به رویم ایستاده است. انگشت‌های حنا بسته و ظریفش با نهایت توان خود روی دف فرود می‌آید و باران اریب روی سر و کولم می‌بارد و تمام آنچه که در این چند روز اتفاق افتاده است را با خود می‌شوید و می‌برد. رد خون، رد تایر‌های ماشینی که از ترس از محل حادثه فرار می‌کند. همه و همه را می‌شوید و با خود می‌برد.

فهرست مطالب کتاب

کرگدن‌های روی دیوار
زنی زیر باران دف می‌زند
گربه‌مرده
باغ اناری
شهر چنارها
Downhill
انتهای خیابان فروردین