نقد، بررسی و نظرات کتاب سوپ پیاز - ب. ر. هوشتتر

با سلام
داستان خوبی بود. کسی که هر کاری میکند تا نگذارد همسرش برود. خود را به آب و آتش میزند تا برای همسرش سوپ درست کند و تلاش میکند تا سوپ را به موقع آماده نماید. ولی تنها کاری که نمیکند آن است که احساسش را بیان نمیکند. در حالی که برای همسرش بیان احساسش خیلی مهمتر از سوپی است که او پخته است. اگر واقعا ما در بیان احساساتمان اینهمه ناتوان هستیم پس چرا برای یادگرفتن راه اصولی کاری نمی‌کنیم. چرا وقتی همه چیزی رو باختیم اون زمان می‌نشینیم و بقیه را متهم میکنیم. بیان احساس مون کاری هست که هیچ هزینه‌ای ندارد ولی در عوض کاری میکند که هزاران میلیارد هم خرج کنی نمی‌توانی آن مقصودی را که داری بهش برسی. اگر جیرمی آن موقع فقط میگفت آره گریه کردم. عاشقتم. دوستت دارم. نمیتوانم از تو جدا بشوم دیگر نیازی به اینهمه تلاش نبود. چون همسرش اینها را میخواست بشنود. چون او منتظر مانده بود که او بیاید و از اینها حرف بزند. ولی بازم اینکار را نکرد. غرور کاذب بیجا. بدترین دشمن انسان. دشمنی که اجازه نمی‌دهد تا فردی احساسش را بیان نماید و به یک آرامش درونی واقعی برسد.
به امید روزی که همه واقعا به آرامش درونی واقعی برسند و از زندگی لذت ببرند

داستان اینه که طرف چون تو ابراز احساساتش ضعیف بوده زنش میخواد ترکش کنه.
این میره سوپ پیاز درست کنه تا با بوی پیاز چشاش خیس بشه و زنش فک کنه تغییر کرده و ترکش نکنه.
اما تهش وقتی زنش ازش میپرسه میگه عرق کردم نه اینکه بگه گریه میکنم.
ولی وجدانا چرا این خارجیا اینقدر لوسن؟ اخه اینم شد دلیل جدایی؟ هرکی رو همونجوری که هستش بخواین ییا از اول سمتش نرین.

داستان در مورد مردی که زنش می‌خواد ترکش کنه و اون داره هر کاری می‌کنه که زنش ترکش نکنه‌ام چون مرد در بیان احساساتش ضعیف هست زنش می‌خواد ترکش کنه اون می‌خواد برای همسرش سوپ درست کنه اما خوبه اما یکم لوسه به هر حال پیشنهاد می‌کنم بخونید

به نظر من بر خلاف اینکه نویسنده مشهور نیست به خوبی توانسته بود احساسات و توقعات یک مرد را در زندگی بیان کند و بگوید که حتی میشود با بهانه‌هایی پیش پا افتاده یک زندگی رو به جدایی را دوباره بر پا کرد.

خیلی خوب بود. در مورد ضعف احساساته، ضعف در بیان احساسات که خیلی از ماها دچار اون هستیم و در واقع باعث نابودی هم می‌شه. احساسات مرد‌ها هم موضوع اصلی و قابل بحث بود.

من که زیاد نفهمیدم اما خیلی دوس دارم این داستانو خودنویسندش برام تعریف کنه و قشنگ منظورشو بگه، 🥺چون تامدتها فکرم درگیره که داستان چی شد

اصلا هیچی به هیچی معلوم نبود
وسروته نداشت
شاید منظور نویسنده از جدایی بود
که طرف عمدی طولش میداد تا بیشتر کنارش بمونه
نمیدونم

او یک مرد بود.. گاهی احساساتش رو بدون کلمات بیان میکرد.. مثلا برای عشقش آشپری میکرد نه گریه... عالی بیان شده بود.. ممنون

نشان از دلواپسی و ناراحتی از رفتن رو نشون میداد که چطور خودشو سرگرم کار کرده و به بهونه پیاز گریه میکرد

خداییش من که نفهمیدم چی ب چیه. البته فهمش سخت نبودااااا به نظر میاد همچین سر وته نداشت و خیلیم فلسفی نبود

به نظر من حیف از وقتی که گذاشتم اینو خوندم خیلی بی‌سر و ته بود

داستان زیاد جالبی نبود
ولی به هر حال ممنون که رایگان در اختیار ما گذاشتید

حیف چند دقیقه وقت که برای خوندش هدر رفت

ممنون از اپلیکیشن خوبتون و تنوع اتفاقهایی که باعثش میشید.

به هیچ عنوان با تعاریفی که از این کتاب میکنن مطابقت نداشت

تو نمیتونی گریه کنی دلیل خوبی برای جدایی نیست.

بیشتر به طرز تهیه سوپ میخورد تایک داستان واقعا متوجه نشدم

موضوع این داستان. چی بود به نظرم باید ادامه میداشت. 🙍

موضوع قشنگی رو‌ عنوان کرد، اما داستانش قشنگ نبود.

نظرم در موردش مثبت نیست محتوای موثرو مفیدی ندارد

این مثلا چه معنی داشت؟؟
کجاش خوب بود؟

بی معنی بود خوشم نیومد

بسیار بی‌معنی و بی‌سر و ته.

مثلاک چی بشه. مذخرفه

یک داستان کوتاه بود

زیاد جالب نبود

آخی 😞جالب بود

دوسش داشتم عالی بود

چیز خاصی نداشت
این کار هر روزه‌ی خیلی از ادمهاست. که چی؟