نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی عکاس و فیلسوف - آگوست استریندبرگ

مرتب‌سازی: پیش‌فرض
A.asgari
۱۴۰۱/۱۰/۱۷
وای من عاشق این داستان شدم
خیلی جالب بود یه مردی بود که خودشا از همکارش برتر میدونست و میگفت اون کارهای اشتباه میکنه اب جو میخوره زیر ناخن هاشو تمیز میکنه و..
و از اون به بدی یاد میکرد و میگف مجبوره تحملش کنه
یه روزی تصمیم میگیره بره تویه روستا و اونجا هم کلی ایراد میگیره که درختاش زیاده گوشت نداره و...
۶ ماه بعد وقتی همکارش میاد به دیدن عکاس متوجه میشه چقدر جونتر لاغر تر شده و میگه مجبور بوده گوشت نخوره و بیماری کبدیش خوب شده مجبور بوده رویه سنگها راه بره و درد پاهاش خوب شده لاغر تر شده و الکل و کنار گذاشته
به نظرم اینجا خواست روند عوض کردن نحوه‌ی زندگی و بگه اگه گاهی وقتا روند زندگی مونا عوض کنیم واقعا شگفت زده میشیم
همکارشم بهش گف همیشه بدی‌های منو میبینی مثله همینجا که اوردتم و بدی هاشو دیدی الان دیدی چه خوبی‌های داره
اینجاش خیلی برام جالب بود ما همیشه بدی یه نفر یا یه چیزو میبینم و به خوبی هاش اصلا فکر نمیکنیم کاش میشد رویه خودمون کار کنیم اول خوبی هارا ببینیم تا بدی ها
همکارش بهش گف که اگه اب جو میخوره بخاطره اینه ک سمت الکل نره اگه زیر ناخن هاشو تمیز میکنه بخاطره کاره و....
خیلی جالب بود و واقعا هم یه فیلسوف بود
Shaahin
۱۴۰۳/۱/۱
تا این اندازه درباره استریندبرگ می دونم که اولین نویسنده ای بود که به "خانواده" به عنوان مهم ترین عنصر تشکیل دهنده ی جامعه اشاره کرد. و مهم تر از اون چالش ها و روابط ناسالم بین افراد خانواده رو دستمایه ی خلق آثاری با مضمون "تراژدی" کرد! یه نویسنده ی "ناتورالیستی" بود. با "نیچه" نامه نگاری و مکاتبه داشت. زودتر از "ایبسن" به شهرت رسید که این موضوع باعث خشم " ایبسن" شد. استریندبرگ رو "زن ستیز"ترین، مرد تمام دوران می دونن!! درست مثه نیچه! البته هر دو این افراد، نه با زن، بلکه بامدلی از زن هایی مشکل داشتن که به طرز بیمارگونه ای علاقه داشتن که خودشون رو با خصوصیات مردونه به جامعه معرفی کنن! مثلا مادر خونواده ای که خیلی دوست داره جنگجو و با اراده به نظر برسه، برای همین به مرد خونواده در حکم یه رقیب نگاه می کنه؛ استریندبرگ از "زن هایی" می گه که از جوهره ی واقعی "زنانگی" تهی شدن؛ پس نه زن هستن و نه مرد! "نیهیلیسم"!....
بهروز داوطلب📚
۱۴۰۲/۴/۲۸
این کتاب صوتی یک اثر فوق العاده بود پیشنهاد میکنم حتما اینو گوش کنید. موضوع کتاب درباره یک عکاس هست که فیلسوفه و بسیار سختگیر و قرقر و و همیشه و همجا از هر چیزی هرکسی گلایه شکایت داره. این فیلسوف یک شریک داره که ادم معمولی و سادهدای است و به دیدفیلسوف اصلا منظم و دقیق نیست. فیلسوف معتقد بود که جهان همه چیزش برعکسه و وارونه است فیلسوف دنیار و از چشم و لنز دوربین عکاسی با دید دیگه‌ای میدید. یک روز با شریکش میرن توی یک خونه یلاقی توی یک مکان دور افتاده توی مسیر از چند ت احفاظ باید برن بالا ت ردب شن از زمین گل و شول بگیر تازمینی سفت سخت پر از سنگ ریز و فرار از دست یک گاو خشمگین فیلسوف تمام مسیر را به جان شریک و همکارش قر میزد و از خستگی و پا دردش میگفت وقتی رسیدن به خونه یلاقی فیلسوف خیلی ناراحت و عصبی بود چون اونجانه گوشتی بود که بخوره و نه حتی ابی از یک رو دابی قهوه‌ای رنگ میامد که مزه اصلاخوبی نداشت. همکارفیلسوف برمیگرد تابه کارهای مفازه برسه و بعد از چندوقت روی پل شریک خودشو میبینه که لاغر و خوش اندام شده و بسیارخوش اخلاق و خوش رو مردازش میپرسه این همه انرژی از کجا اومده فیلسوف توضیح میده هوای پاک از این همه درخت کاج و ابی پر از مواد معدنی و اهن که در این اب رود وجود داشت و غذایی گیاهی این منطقه و نبودن نخوردن الکل و پیاده روی روی سنگ و سنگ ریزه باعث این همه انرژی و سلامتی من شده و دیگه مشکل پا درد و کبدو... ندارم. همکار فیلسوف میکه خیلی خوشحالم که نیمه پرلیوان رو دیدی اگر منم همین طوری میدیدی اینقدر از من ناراحت و ناراضی عصبی نبودی. من اگر ناخون هایم را تمیز میکنم و میگیرم و یاکلاه میزارم چون موهایم نریزه توی موادچاپ و انگشت هایم الوده نباشه. و یا اگردر را پیش میکنم که هواعوض بشه و یا اگر ابجو میخورم بخاطراینکه نرم سراق ویسکی و اگر سیگار میکشم بخاطر بو موادعکاسی است که از بین برود
📚الناز محمدی📚
۱۴۰۱/۶/۱۲
🍁 بعد از کار پلیکان این دومین کار بود که از استرینبرگ، این خواننده‌ی سوئدی می‌خوندم.
داستان جالبی بود و‌ نکات جالبی رو در شغل عکاسی بیان می‌کرد؛ خیلی جالب بود که دو شریک توی عکاسی بود، یکی فیلسوف و ‌منطقی بود، و‌ آن شریک دیگر کاملا بی نظم و شلخته! فیلسوف هم چاق بود و هم همواره پادرد داشت و مشکل کبد هم داشت!
اینکه دو‌کلمه‌ی عکاس ‌و فیلسوف هم‌ کنار هم بیان، و هر دو‌ به یه نفر اطلاق شه هم جالب بود برام. نظریه فیلسوف عکاس این بود که؛ دنیا سر و ته است! در تابستان آن‌ها تصمیم میگیرن به خانه‌ی ییلاقی بروند. ولی به دلشل کمبود امکانات فیلسوف آن جا می‌ماند ‌شریک‌اش به عکاسخانه مس رود تا آن جا را بچرخاند! بعد از ۶ هفته شریک برگشت پیش فیلسوف که کل این مدت در طبیعت مانده بود!
وقتی شریک برمیگرده، و فیلسوف رو‌ میبینه، متوجه میشه که اون جوون و لاغر شده، خیلی هم سالم شده!!! وقتی به شریک‌اش دلیل این همه سلامت شدن اشو توضیح میده، شریک می‌فهمه که فیلسوف این مدت فقط روی خوبی‌های طبیعت اونجا تمرکز کرده! پس خوب هم براش اتفاق افتاده! و اینجا شریک شلخته از فیلسوف می‌خواد که به رفتار ‌کارهای اون هم از یه جنبه‌ی دیگه نگاه کنه و دلایل کارهای عجیب ‌ غریب اشو به فیلسوف میگه! و همه این دلایل هم واقعا منطقی بودن و نهایتا فیلسوف بهش میگه که فیلسوف واقعی تو هستی! و ما میتوانیم دوستان خوبی برای هم باشیم!! داستان آموزنده‌ای بود و من دوست داشتم و یاد گرفتم که در آدم‌های اطرافم سعی کنم خوبی هایشان را ببینم تا آن‌ها در ذهنم بولد شوند. چیزهای منفی را به مثبت تبدیل کنیم… ممنون دوست عزیزم کتابراه ☘️
Pooya Parsa
۱۳۹۸/۹/۱۴
توی کامنت‌ها میبینم دوستان همزبان من طبق معمول اصل موضوع رو ول کردن و درگیر حاشیه شدن و همش به صدا و گویش گویندگان ایراد میگیرند. با اینحالی که گویندگان حرفه‌ای و عالی نیستند بنده به شخصه ازشون سپاسگزارم که چنین کار با ارزشی رو به سرانجام رسوندن. به لطف زحمات همین دوستان انواع تفکر‌ها و سطوح جامعه این اثر زیبا رو تونستن بشنون و کامنت بدن... و در مورد کتاب: خوب بود و ارزش بیش از یکبار شنیدن رو داشت. تعبیر من این بود که بعضی عادت‌ها برای هر کسی میتونه مخرب باشه و یکی از این عادات نق زدن در گوش دیگرانه، اگر تنها بمونیم مجبور یه ترکش میشیم و در طبع این ترک نگاهمون تغئیر میکنه. سپاس از همه دست اندر کاران
سمیرا ابراهیم پور
۱۴۰۱/۴/۱۸
داستان یک فیلسوف که به کار عکاسی مشغول است و و یک شریک دارد که کارهایش باعث ناراحتی و اعصاب خوردی فیلسوف میشود فیلسوف همیشه شاکی است و به همه چیز غر میزند تا اینکه برای تعطیلات به کلبه‌ای در جنگل میرود و شرایط انجا باعث میشود تا دید و نگرش فیلسوف به زندگی تغییر کند و بتواند نگاهی مثبت داشته باشد و در این حین که شریکش متوجه تغییرات او میشود دلیل تمام کارهایش را که بنظر فیلسوف خوشایند نبودند را توضیح داده و به او کمک میکند تا جنبه مثبت کارهای اورا درک کند. اسم داستان اشاره به فیلسوف و شریکش دارد و پیام داستان دعوت به نگرش مثبت در زندگیست. صدا گذاری نسبتا خوبی داشت. شنیدنش رو توصیه میکنم.
ژیلا شجاعی
۱۴۰۱/۱۰/۲
کتاب جالبی بود که می‌خواست به خواننده این نکته را یاد بدهد که همیشه نباید از اطرافیانمان ایراد بگیریم بلکه باید گاهی دیدمان را تغییر دهیم و از جهت دیگر به اطرافیان خود نگاه کنیم. و حتی بعضی عادت‌ها را کنار بگذاریم و جور دیگری زندگی کنیم و آن وقت بعد از مدتی می‌بینیم که با تغییرات، نکته‌های جدیدی به دست می‌آوریم.
در مورد کتاب صوتی باید بگویم یکم صدا گذاری جالب نبود و می‌شد صدای جدی تری روی شخصیت‌ها گذاشت. تشکر از گروه گویندگان و کتابراه 🌹
ریحانه حق شناس
۱۳۹۹/۱۱/۸
خوشبختی را نباید بیرون از خودمون جست و جو کنیم
خوشبختی وقتی به وجود میاد که با نگاه مثبت به آنچه در اختیارت هست نگاه کنی تا احساس رضایت و خوشبختی پیدا کنی
عکاس رو خدا خیلی دوست داشت که همچین دوستی داشت که این راه به ذهنش رسید
و این که خودش هم به نظرم تلاش کرد
و گرنه ممکن بود دوستش در برگشت با جسد عکاس رو به رو بشه!
ولی شاید اون فکر کرد اگه همه چیز مثل دنیای عکسا برعکس اون چیزی باشه که من می‌بینم چی؟!
بصیری
۱۴۰۱/۶/۹
داستان فوق این مطلب را میخواست برساند که خوبی به تنهایی بی معنی است باید بدی وجود داشته باشد به همین صورت روشنایی وتاریکی، شخص منظم وبی نظم و....
ومطلب دیگر شناخت سطحی انسان را نشان می‌دهد (با وجود آنکه خود را فیلسوف ودانا می‌داند) اما صلاح خود را نمیداند چه‌ها دراین دنیا مسئله‌ای را فکر میکند به ضرر ش است اما باگذشت زمان وحاصل شدن نتیجه پی به سطحی بودن علم خودش میبرد
ava Fzf
۱۴۰۰/۱۰/۲۳
به اندازه کافی درباره متن نظر وجود داره پس من درباره گوینده نظر میدم. ادا کردن کلمات به صورت صحیح در گویندگی خیلی مهمه ولی متاسفانه به کرات غلط‌های تلفظی و شل تلفظ کردن انتهای کلمات شنیده می‌شد که اصلا حس خوبی به ادم نمیده شما که این مار زیبارو انجام دادید پس با رعایت همین نکته کوچک شنیدن این داستان خیلی لذت بخش تر میشه
Faz P
۱۴۰۰/۱۲/۲۳
نگاه مثبت به همه چیز قطعا برای ارامش ذهن خودمون بهترین راه هست و به نظرم خیلی چیزها تو زندگی وجود داره که برا لحظه لحظه‌اش باید احساس خوشبختی کرد و این احساسات هستن که زندگی رو خلق میکنن
کتاب اموزنده‌ای بود امیدوارم گویندگان داستان مهارت‌های بیشتری در زمینه گویندگی کسب کنند تا کتاب‌ها موثر تر واقع بشن
صدیقه فتحی
۱۴۰۰/۱۲/۲۵
داستان جالبی بود
انسان‌ها همه فکر می‌کنند با داشتن آنچه که در ذهن خود دارند خوشبخت خواهند شد و محتویات و خواسته‌های ناشی از ذهن همه ناشی از تجربیات گذشته و عادت‌های ماست که بیشتر مواقع مخرب و ویرانگر هستند
فیلسوف را دقیقا شرایطی نجات داد که مطلوب ذهنش نبود
امی کیان
۱۳۹۸/۵/۱۲
چقدر عملکرد گویندگان تاسف بار است، گویندگانی برای حوزه گویندگی اعتبار و آبرو می‌آورند و گویندگانی آنرا به انحطاط می‌کشند و البته تقصیر تنها از جانب گویندگان نیست بلکه از جانب آنانیست که به این نابلدان فرصت در صحنه بودن میدهند و البته حتما چون افرادی دغدغه مند نیستند.
Massi ,Ebi
۱۴۰۱/۹/۹
خیلی خوشم اومد از این ماجرا احساس کردم منم احتیاج دید خودمو نسبت به آدمای اطرافم عوض کنم. چون اینجوری آرامش به زندگی خود آدم میاد. ولی احتیاج به تمرین داره فک کنم یه توانایی محسوب میشه اینکه بتونی فقط خوبی ادما رو ببینی
جمیله شریف زاده
۱۴۰۱/۱/۲
کتابراهی‌های عزیزم سلام، ممنون بابت این کتاب خوب، راوی خیلی عالی بود خسته نباشی، بسیار ممنونم که با لطف شما میتونم هم کتاب بشنوم وهم کارهای هنری خودمو انجام بدم وهم به کارهای خونه برسم😊شما خیلی خوبید باتقدیم احترام 🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️❤️🙏🙏🙏🙏
یاسر قادری
۱۴۰۰/۸/۲۴
واقع گرایی بهتر از خوشبینی یا بدبینی هست، نیمه خالی یا پر لیوان بی معنی هست. باید لیوان آب رو بصورت یک کل دید. داستان جالبی نبود، مثلا شاید نویسنده معتاد به الکل بوده و خواسته برای ابجو خوری دلیل بتراشه نمیشه برای هر چیزی فلسفه بافی کرد.
ترانه رودپیما
۱۴۰۰/۸/۱۴
متوسط بود واقعا. البته برای کسی که توقع یه استاندارد بالا داره. دم زدن از نگاه مثبت زدن استاندارد پایینی نیست اصلا ولی چنین داستانی برای بازگوی آن؟! البته شوکه کننده وقتیه که اوایل خودت هم با فیلسوف هم عقیده بنظر میرسی!!!
شکوفه عصاره
۱۳۹۹/۲/۲۴
به نظر من گروه چوک و استودیو راز، بیوگرافی نویسنده کتاب رو اول کار نگن، اخرش بگن. چون طوری که پادکست‌ها با روخوانی شروع میشه، جذابیت داستان رو از اول کار از بین میبره. داستان هم داستان جالبی بود. 👌
شیدا
۱۴۰۲/۴/۱
داستان خیلی جالبی داشت شخصیت این داستان در حالی که خودش رو از دوستش بالاتر میدونست ولی اون به بهترین شکل کمکش کرد
این کتاب یادمیده همیشه به قسمت‌های بد زندگی نگاه نکنیم شاید اونا بهترین اتفاق زندگیمون رو رقم بزنن
ژینو شامحمدی
۱۴۰۲/۲/۲۰
کتابه کوتاه و جالبی بود.
نویسنده تنها قصدش تاثیر دیده بوده و خوب نمیشود گفت کارش عالی بود ولی به عنوان وقت پر کردنی خوبه. گوش بدید.
لطفاً سعی کنید دیده تون جدید، مثبت و درعین حال بزرگ باشه این درسته شه.
سیدعلی حسینی
۱۴۰۱/۹/۱۳
فقط خوانش نسبت متن پرمفهوم کم بود وگرنه داستان فوق العاده نسبت نگرش به زندگی در قالب یک داستان ساده با عناصر با مفهوم عکس و تاریک خانه و عکاس و پذیرش دهنده‌ی خارج از تاریک خانه و.... شخصیت پردازی خوبی داشت
رامین زوار
۱۳۹۶/۱۲/۶
بسیار لذت بردم از این داستان بسیار
انگار داستان من و شریکم بود
امیدوارم با نکاتی که درش بود تغییر مثبت تو زندگیم ایجاد کنم
ممنونم از تهیه کنندگان این کتاب صوتی که به رایگان در اختیار علاقه مندان قرارش دادن
پویا قدمی
۱۴۰۰/۱۱/۱۵
با تشکر از زحمات و وقت شما در امر ضبط و صداگذاری.
با توجه به اینکه این داستان کوتاه، ساده و نسبتا سطحی بود شاید بهتر میشد اگه موسیقی‌های مناسب تری برای پر کردن تایم کتاب صوتی استفاده میشد.
سید مهدی سجادی
۱۳۹۹/۸/۱۶
در حد داستان نبود و حیف زحمت ترجمه و زحمت خوانش. نصیحت قدیمی، تکراری و سطحی، نیمه پر لیوان را ببین، به سطحی‌ترین شکل روایت شد و عجیبه که به عنوان یک متن نوشته و ترجمه شده.
fArhAd
۱۳۹۹/۶/۲۵
داستان خوبی بود ‌ولی گروه صدا از راوی گرفته تا بقیه اطلاً خوب نبودن چون هم صدای خودشون بلند بود هم موسیقیه پس زمینه. شاید خود کتاب رو میخوندم بهتر بود.
بازم ممنونم از کتابراه
rasoul youshifar
۱۳۹۷/۵/۶
زندگی پر از اتفاقات و حوادثی هست که میشه از نقطه نظر مثبت بهشون نگاه کرد و چقدر قشنگ توی این کتاب بهش اشاره شده بود و چقدر لذت بخش بود. هم موزیک و هم راویان نقش‌ها عالی بودند. ممنون.
F.javan
۱۴۰۲/۵/۱۸
داستان کوتاهی بود ولی پند آموز خیلی چیزها که در زندگی خوشایند مانیست میتواند برایمان مفید باشد مثل فیلسوفی که تمام شرایط ناخوشایندش باعث سلامت چالاکی و... شده بود
فائزه هاشمی
۱۴۰۱/۹/۱۹
انسان با دید مثبت به تک تک لحظات زندگی میتواند زیباتر و شادتر زندگی کند
وقتی دیدگاه خودمون در مورد موضوعات مختلف رو عوض میکنیم تازه متوجه میشیم که کاش این مسیر رو میرفتیم
H E
۱۴۰۰/۵/۱
اگر هر شخص نقاط ضعف خود را سرکوب نکند و از دید مثبت به آن نگاه کند و اجازه‌ی ظهور به آن دهد شخصیتی بسیار زنده از خود میسازد و حس بهتری نیز خواهد داشت.
کتابی با محتوا بود ممنون.
Mostafa Mohammad Rezaee
۱۴۰۰/۱/۱۰
بسیار عالی. خوبه یه مدت قبل از هر گلایه و غر زدن، یک بار اینو گوش کنیم. یا اسم این داستان رو بچسبونیم به دیوار. ارائه‌ی گویندگان و آهنگ زمینه رو هم خیلی دوست داشتم.
Fatemeh Ap
۱۳۹۸/۱۰/۱۴
خیلی جالب بود،، ، همه‌ی ما مجموعه‌ای از خصوصیات و رفتار‌های خوب و بد هستیم،، و بای نیمه پر لیوان رو همیشه نگاه کنیم تا از کنار هم بودن نهایت لذت رو ببریم
محمد اعتماددار
۱۳۹۶/۱۲/۲
لذت بردم از این داستان. داستانهای شما یک نکته ظریف و زیبا، مثل یک گل با برگ و گلربرگهای زیبا داره.
پريا رضايي
۱۴۰۲/۹/۵
این داستان در مورد دونفر دوست و شریک هست که یه اتفاقاتی میوفته که متوجه تفاوتهای همدیگه میشن و میفهمن که همونجوری که هستن باید همو بپذیرن
تی بانو ص دق
۱۴۰۰/۱۲/۱۴
داستان خوب و روان بود. عکاس و فیلسوف آینه یکدیگر بودند. اجرای جالبی از این کار می‌شود روی صحنه برد. در مورد اجرا و گویش با بیشتر نظردهندگان موافقم.
مینو سوارزاده
۱۴۰۰/۴/۱۰
کل داستان در یک شعر سهراب خلاصه میشه
جور دیگر باید دید
داستان خوبی بود البته اگر صداپیشه بهتر عمل می‌کرد در جذابیت داستان بیشتر اثر میگذاشت
DARYA GERAMINIA
۱۳۹۹/۱۲/۲۰
داستانه منو یاد یک جمله‌ای انداخت اون جمله ایه که میگه (وقتی چیزی که تو میگی درسته، دال بر این نیست که حرف من اشتباهه). چقدر دیدگاه آدما باهم فرق داره.
مبین کریمی
۱۳۹۹/۸/۱۶
واقعاً جالب بود، نیمه‌ی پر لیوان را دیدن راز زندگی سرشار از موفقیت، شادابی، خوشحالی است.
پیشنهاد می‌کنم که آن را بخوانید و لذت ببرید 🌹
ملیکا صدر
۱۳۹۸/۹/۱۷
واقعا راه واقعی خوش بخت بودن فقط خوب نگاه کردنه فیلسوف بودن به گفتن حرف‌های عجیب نیست به مهارت زندگی کردنه سپاس بی‌کران از کتابراه
Pari Zakeri
۱۳۹۷/۲/۸
راوی داستان و گوینده‌ی نقش‌ها اصلا خوب نبودن ولی داستان قشنگی بود
neda shadi
۱۴۰۳/۱/۱۲
کتاب خوب بود و اجرا هم خوب بود اما بعضی از دوستان چنان از کتاب نوشته بودن که با خوندن نظرات توقعات از اثر بالا میرفت در کل کار خوبی بود
مریم زینی نژاد
۱۴۰۲/۱۰/۲۳
این داستان تجسم شعر سهراب سپهری هست که میگه چشمها را باید شست جور دیگر باید دید واقعا نتیجه گیری آخر داستان تلنگر بزرگی به همه است
MOSAYEB SHAHMALEKI
۱۴۰۱/۶/۶
دوست من یادت باشد
هیچ انسانی کامل نیست
کمال را درون خودت جستجو کن
دیگران را با تمام نقص هایشان بپذیر
رمز آرامش همین است
#مصیب_شاهملکی
Mohadese Nas
۱۳۹۹/۲/۱
وای چقدر غیرقابل پیش بینی بود راحت می‌شد خودتو توش پیدا کنی که چطور انقدسخت به بعضی موضوع‌ها نگاه می‌کنی و مثبت هاشو نمی‌بینی
arezoo jahed
۱۳۹۸/۱۰/۱۰
داستان خیلی ضعیف... ولی اخرش توجیه‌هایی که کرد بامزه بود!: ) ) ) میگه هر شب ابجو میخورم که هوس ویسکی نکنم!!!: ) ) ) ) این تیکه ش قشنگ بود!
Arash Sadr
۱۳۹۸/۷/۳۰
شروع داستان خیلی پربارتر به نظر میرسید،،، بخدا اگه اینا داستانه، و مردم با اینا مشهور میشن،،، من صدتا صدتا بنویسم.
Amin Taheri
۱۳۹۸/۷/۱۵
تووووروخدا بااین خوانش‌های ضعیف و ابتدایی وآماتوری ارزش این متنها و این نویسنده‌های بزرگ رو پایین نیارین. کی ب شما اجازه‌ی این کارارو میده اخه؟! اه
Parnia Jafari
۱۳۹۸/۳/۱۶
داستان جالب و پر مغزی بود. من با این دیدگاهی که نویسنده داره کاملا موافقم
Sara Asadpour
۱۴۰۲/۴/۲۷
داستان جالبی بود. در اطراف خودمون هم کم از این مدل ادما نمیبینیم که از عالم ادم مینالن و ایراد میگیرن.
حمیدرضا حضرتی
۱۴۰۱/۱۰/۲۹
خوب بود
تغییر فضا و محیط گاهی منجر به تغییر دیدگاه میشه.
همواره با کسایی که از دنیا و زندگی طلبکارند مشکل داشتم.
Tayebe Ahmadi
۱۴۰۱/۱۰/۲۰
بسیار عالی بود در ۱۰ دقیقه به اندازه ساعتها مشاوره با روانکاوها به انسان چیز یاد داد مرحبا به این قلم جادویی
1 2 3 4 >>