معرفی و دانلود کتاب رنگین کمان‌های بی‌پایان

معرفی کتاب رنگین کمان‌های بی‌پایان

کتاب رنگین کمان‌های بی‌پایان؛ اثر محمد ضیایی، داستانیست آمریکایی؛ درباره برده‌داری که پیش از وقوع جنگ‌های داخلی آمریکا و در حدود سال 1858 در ایالت جورجیا رخ داده است.

رمان؛ داستان برده دورگه جوانیست به نام ادوارد. او یکی از صدها برده تئودور میچ؛ ثروتمندترین ملاک و دارنده گسترده‌ترین مزارع پنبه در ایالت جورجیاست.

ادوارد پس از آشنایی با یک برده زن جوان به نام ماری و پس از دریافت یک نامه ناشناس مبنی بر کمک به آنها برای رسیدن به ایالت‌های آزاد، تصمیم به فرار خود را به سوی ایالت‌های شمالی که برده‌داری در آنجا منسوخ است؛ عملی می‌کند. اما آنها غافل از این هستند که نامه و حتی آشنایی‌شان، یک دسیسه از پیش طراحی شده و پیچیده بوده است.

تئودور میچ و مشاورش؛ جیسون، بنا دارند تا بر اساس این دسیسه، همزمان با فرار دو برده، از شر رقیب ثروتمند خود به نام فالکنر رهایی یابند. در این میان، برادرزاده فالکنر به نام اسمیت نیز با آنها همدست است.

توطئه هر چند دقیق و بدون نقص است اما آنچنان‌که باید به سرانجام نمی‌رسد چون تنها فرزند تئودور به نام جسیکا، بدون آنکه کاملاً از جریان باخبر شده باشد؛ این نقشه را به هم می‌زند.

ادوارد و ماری در ابتدا موفق به فرار می‌شوند. آنها در شهری در مسیر فرار، با پولی که جسیکا به آنها داده، آزادی چند برده را در یک حراجی؛ رقم می‌زنند. همچنین با افراد مختلفی برخورد می‌کنند که در مسیرهای مخفی و مهم فرار برده‌های جنوب به ایالت‌های شمالیِ آزاد، معروف به ((راه آهن زیرزمینی))؛ به برده‌های فراری امداد می‌رسانند.

ادوارد در ابتدا هم فکر می‌کرد نامه از سوی چنین افرادیست؛ کسانی که عمرشان را در راه مبارزه با برده‌داری صرف می‌کردند و در این راه، جان و مالشان را هم به خطر می‌انداختند...

در بخشی از کتاب رنگین کمان‌های بی پایان می‌خوانیم:

اواخر شب، در حالیکه ادوارد و ماری به سرعت و با استفاده از تاریکی شب، چند مایلی از منطقه شلمن دور شده بودند کلانتر لامبر به سرعت به عمارت فالکنر وارد شد. دقایقی بعد؛ او به همراه چندین نگهبان املاک و عمارت فالکنر و اسمیت؛ در اتاق فالکنر حضور داشت.

در وسط اتاق؛ جنازه فالکنر پیر با تبری که سینه‌اش را شکافته بود؛ در خون غرق شده بود.

لامبر بر طبق آنچه اسمیت اعلام کرده بود گزارشی را تهیه نمود که طبق آن، برده‌ای که امروز برای اولین بار وارد عمارت شده بود مبادرت به این جنایت نموده و سپس فرار کرده بود. اسمیت اظهار کرد که فالکنر همه را مرخص کرده بود و خواسته بود تا کسی مزاحمشان نشود. او آشفته و مضطرب بود و الفاظ رکیکی را علیه فردی به کار می‌برد که همه دانستند منظور همان برده زن سیاهی است که به تازگی به اموال فالکنر افزوده شده بود. او کمی هم می‌گریست. یکی از نگهبانان او را دلداری می‌داد.

لامبر از حضور فرد یا افرادی غریبه در عمارت و در اطراف پرسیده بود. ولی هیچ غریبه‌ای جز همان برده زن دیده نشده بود. همه بر این موضوع صحه گذاردند.

لامبر توسط اسمیت مطلع شد که ساعاتی پیش؛ همان برده‌ای که در میکده اسپوزیتو مورد قمار قرار گرفته بود؛ در این اتاق به تنهایی با فالکنر بوده است. او به اسمیت که بر سر جنازه فالکنر زانو زده بود و به چشمان باز او نگاه می‌کرد و می‌گریست؛ اطمینان داد که برده قاتل را به زودی به دام خواهند انداخت و به سزای عملش خواهند رساند.

یکی از نگهبانان، شانه‌های اسمیت عزادار را می‌مالید و سعی می‌کرد بار سنگین این تالم و رنج را برای او سبک‌تر سازد.

سحرگاهان؛ در اتاق بزرگ تئودور میچ، جیسون در حالیکه معلوم بود ساعات سختی را بیرون از عمارت سر کرده با سر و صورتی مملو از خستگی و موهایی سیخ شده، در روی کاناپه‌ای لم داده بود و سیگاری بزرگ و توتون‌پیچ شده، دود می‌کرد. اسلحه‌ای‌ نیز در کنارش تکیه داده بود.

تئودور با عصبانیت طول اتاق را طی می‌نمود و معلوم بود که خشمگین است.

فهرست مطالب کتاب

پیشگفتار: تاریخ سیاه
مقدمه نویسنده
فصل اول: 152 سال قبل؛ میکده اسپوزیتو
فصل دوم: اعلامیه‌های برده‌داری
فصل سوم: سرگردانی
فصل چهارم: قلب‌های خالی
فصل پنجم: جریان تاریخ
فصل ششم: ظهور یک پیامبر
فصل هفتم: تاوان یک رنگ
فصل هشتم: ستاره پولاریس
فصل نهم: دستان فالکنر
فصل دهم: در میان تندباد
فصل یازدهم: اولین ایستگاه
فصل دوازدهم: سرانجام پیامبران
فصل سیزدهم: حراجی انسانی
فصل چهاردهم: سوداگران
فصل پانزدهم: صلیب جاودانه مسیح
پیوست