معرفی و دانلود رایگان کتاب صوتی مزدور

عکس جلد کتاب صوتی مزدور
قیمت:
رایگان - 0€
۳۰٪ تخفیف اولین خرید با کد welcome

برای دانلود قانونی کتاب صوتی مزدور و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.

برای دانلود قانونی کتاب صوتی مزدور و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.

معرفی کتاب صوتی مزدور

کتاب صوتی مزدور اثر جان اشتاین بک درباره‌ی مردی است که در میان جمعیت انبوه، اعدام فردی گناهکار را نظاره‌گر است.

جان اشتاین‌بک (John Ernst Steinbeck) یکی از مطرح‌ترین و پرطرفدارترین نویسندگان قرن بیستم است. او در سال ۱۹۶۲ جایزه نوبل را به خاطر نوشته‌های واقع‌گرایانه و تخیل‌گونه از آن خود کرد. کتاب‌های او اکثراً در طبقه کلاسیک ادبیات غربی قرار می‌گیرند.

در قسمتی از کتاب صوتی مزدور (Mozdour) می‌شنویم:

موج عظیم هیجان، پایکوبی و فریاد در پارک شهر رفته رفته به خاموشی گرایید. گروهی از مردم هنوز زیر درختان نارون ایستاده بودند. نور آبی چراغ خیابان دو کوچه آن طرف تر، مبهم و بی‌فروغ بر آن‌ها می‌تابید. سکوتی خسته بر مردم سنگینی می‌کرد؛ بعضی از افراد جماعت کم‌کم به درون تاریکی خزیدند. چمن پارک زیر پای جمعیت لت و پار شده بود.
مایک می‌دانست که همه چیز تمام شده است. یاس را در درون خود حس می‌کرد. آن‌قدر خسته بود که انگار چند شب نخوابیده است، اما این خستگی رویا گونه و راحت بود. کلاهش را تا روی چشم‌هایش پایین کشید و به راه افتاد، اما پیش از ترک پارک، سرش را برای آخرین نگاه برگرداند.
میان جمعیت، کسی روزنامه‌ی مچاله شده‌ای را آتش زده بود و در هوا نگه داشته بود. مایک شعله‌ی آتش را می‌دید که اطراف پاهای جسدی برهنه و خاکستری که از درخت نارون آویزان بود می‌پیچید. برایش عجیب بود که سیاهان وقتی مرده‌اند به رنگ خاکستری کبود در می‌آیند. روزنامه‌ی مشتعل، سر مردهایی را که به بالا نگاه می‌کردند، مردهایی خاموش و بی‌حرکت را، روشن می‌کرد. آن‌ها چشم از مرد به دار آویخته بر نمی‌داشتند.
مایک از کسی که سعی داشت جسد را بسوزاند دلخور بود. به طرف مردی که در سایه روشن کنارش ایستاده بود سر برگرداند و گفت: این کار هیچ فایده‌ای ندارد.
مرد بی‌آنکه جوابی بدهد دور شد.

فهرست مطالب کتاب صوتی

23 دقیقه
مزدور

مشخصات کتاب صوتی

نام کتابکتاب صوتی مزدور
نویسنده
راویرضا عمرانی
ناشر صوتینشر ماه آوا
سال انتشار۱۳۹۷
فرمت کتابMP3
مدت۲۲ دقیقه
زبانفارسی
موضوع کتابکتاب صوتی داستان و رمان خارجی، کتاب‌های داستان و رمان خارجی
قیمت نسخه صوتی
رایگان - 0 یورو
افزودن به کتابخانه

نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی مزدور

Houman Alizadeh
۱۳۹۸/۶/۹
در ابتدا باید بگم که از تحلیل‌های دوستان به غیر از یکی یا دوتا شون بسیار ناامید شدم که بیشتر به تشکر و تمجید از گوینده و صدای ایشان خلاصه میشد به نظر حقیر نویسنده قصد داشت دنباله روی کردن کورکورانه از جمع وتحت تاثیر عقاید غلط جاری در اجتماع قرار گرفتن را نشان بده و به ما بقبولانه که خرد جمعی میتونه تحت تاثیر جریانات غلط ونادرست اجتماعی که بیشتر سیاستمداران و صاحبان قدرت سمت و سوی آنرا تعیین میکنند قرار بگیرد و در نتیجه این خرد جمعی فاجعه ببار بیاد و اون صاحبان قدرت به نتیجه‌ی دلخواهشان برسند پدیده‌ای که در تاریخ معاصرمان و در جامعه خودمان بسیار شاهدش بودیم و هنوز هم متاسفانه به دلیل سطح کم مطالعه‌ی عوام درگیرش هستیم ممنون از توجه تون و تشکر از دست اندر کاران تهیه‌ی داستان
ا ل
۱۴۰۱/۴/۳۱
صدای راوی با توجه به آهنگی که پخش می‌شد گاها بسیار ضعیف بود. داستان درخصوص حمله کورکورانه عده‌ای با توجه به توصیفات روزنامهها درباره گناهکار بودن یک سیاهپوست بوده است و در طول داستان شخصی به نام مایک که همراه بقیه به زندان حمله کرده بود و سیاهپوست را به دار آویخته و آتش زده بود به بار مراجعه کرده و همه وقایع را برای متصدی بار تعریف می‌کند. اما تعداد زیادی سوال برای من حل نشده ماند. حالت چهره سیاهپوست با چشمهای فشرده و حالت شق و رق ایستادن. اینکه متصدی بار دو سال است که به آن شهر مراجعه کرده و دو کوچه بالاتر از مایک منزل دارد که خودشو همسرش از کودکی در آن محل بوده‌اند اما‌متصدی بار را نمی‌شناسد و تابحال ندیده است. روی بخش اینکه روزنامه‌ها گفته‌اند که سیاهپوست بی گناه است تاکید شده بود که منو یاد کتاب آبروی از دست رفته کاترینا بلوم از هاینریش بل انداخت و خسارت و تاثیری که رسانه‌ها می‌توانند بر مردم بگذارند رو برام تداعی کرد. اما اگر بخوایم نماد وار نگاه کنیم. سیاهپوست نماد خوبی هست که با تاثیر رسانه‌ها بد خوانده میشه و کورکورانه به بالای دار میره و مقایسه سفید و سیاه که توسط پایک و صاحب بار صورت میگیره، بازم یه نماد دیگه از اینکه مرد بدون فکر و تحت تاثیر دیگران کارهایی رو انجام میدن و خوبیها رو از بین میبرن.
betWeen دامنی
۱۴۰۲/۷/۳۰
داستانی کوته که به کتابی میماند یک داستان کوتاه هدف دار از آنهایی که سعی دارند چیزی به ما بگویند پرده از رازی بردارن و بر مشاعرمان بی اقزایند شروع ناگهانیه داستان با فردی به نام مایک که به همه جزعیات نگاه میکند از دار و درخت گرفته تا مغازه‌ها و چهره مردمان سکوت او چیزی در بردارد حرف زدن آن‌ها از آن اعدام جمع شدن همگیشان دور شخص تمثیل گیاه خشک شده به انسان و جماعتی که همگی ایستاده‌اند با چهره‌های خشک از جمله خود مایک و این بیانگر چیزیست پنهان چیزی که احساساتشان را. خ در دم خشکاند اعدام کردن یک انسان بنا به دلایلی و یورش آن‌ها به زندان و بیان شواهدی از بیرون که نمایانگر وضعیت درون مایک بود افسرده و غرق در سکوت گویا که میدانست چکار کرده نشان دادن عمق. ریشه‌های نژاد پرستی که در همه زوایا نفوض کرده چه کلانتر چه زندان و چه قانونشان و البته حقیقتی که خودشان نیز میدانند... و سخن گفتن مایک ازینکه همه اورا میشناسند نشان دهنده‌ی شهری کوچک است و بطور کلی چیزی زیادی از داستان نمیتوان دریاف کرد بجز نژاد پرستی و زوایای تاریک آن و زندانی که خود میدانست چ بلای سرش می‌اورند خودش میدانست جرمش سیاه بودنست جالب است و عمیقا ترسناک این داستان مثل یک کابوس بود و رابطه‌ی مایک با زنش که نشان دهنده‌ی خانواده‌ای نابود و سرد و فرزند نداشتنشان...
📚الناز محمدی📚
۱۴۰۱/۶/۲۲
🍁 کتابی بود کوتاه روان و تامل برانگیز. داستان عمده محوری رو که با خود داشت نژاد پرستی و سیاه ستیزی اون دوران بود! سیاه پوستی رو قرار بود در شهر در ملاعام اعدام کنند. داستان مردمی رو نشون می‌داد که حتی از گناه کار بودن یا نبودن سیاه پوست مطمئن نبودن ولی به تماشای آن جنایت رفته بودند!
در جاهایی از
داستان که مرد می‌فروش و نقش اول داستان حتی بر این عقیده بودند که سیاه‌هایی رو می‌شناسن که نه تنها از اونها کمتر، بلکه برابر با اونها هستن!
چیزی که برایم عجیب بود تکه‌ی لباس آن سیاه پوست بود که حتی می‌فروش آن را می‌خواست بخرد و در مغازه‌اش آویزان کند، چراکه معتقد بود برای مشتری‌ها جالب خواهد بود! به نظر می‌اومد می‌خواست حد بالای مجهول بودن گناهکاری یا بیگناهی سیاه پوست رو بعد از اعدامش نشون بده، و بگه که چطور اون سیاه پوست رو کشتند!
این دو مرد داستان سالها بود که توی یه مجله زندکی میکردن اما تا حالا هم رو ندیده بودند! در نهایت دوست شدن اونها با هم، به نظر من نشون دهنده‌ی یه درد مشترک مزدوری و خودفروشی به امر نژادپرستی بود! آن‌ها به انجام چیزی که حتی نمی‌دونستن چیه و بهش ایمان نداشتند، اصرار میورزیدن! همه شکهایی داشتن که به یقین تبدیل نمی‌شود! حتی زن داستان که به شوهرش شک داشت و میگفت با کدوم زن بودی تا حالا! یا می‌فروش که فکر می‌کرد بعد از اعدام مردم نیاز داشته باشن گلویی تر کنن، پس مشتری‌های زیادی خواهد داشت! درکل اشتاین بک میخواست بگه که مزدوری و خودفروشی همه گیر و همه جانبه ست، و هرگز قطعیتی برای قضاوت‌های ما وجود نداره! ☘️
سمیرا ابراهیم پور
۱۴۰۱/۴/۲۰
داستان مردی که برای اجرا و تماشای شخصی سیاه پوست که میگویند گناه کار است رفته... داستان کوتاه بود و مفاهیم و مقاصد زیادی در دل خود داشت برخی اشکار بودند و برخی انسان را مجبور به تامل میکرد. داستان اشاره به تصمیمات کورکورانه‌ی افراد جامعه، نژاد پرستی و منفعت طلبی داشت که میشد از قسمت‌هایی از داستان که اشاره به اعدام فرد دارند بدون اینکه از گناه او یا اینکه واقعا گناه کار است یا خیر با خبر باشند، صحبت دو مرد در مورد خوب بودن سیاه پوستان و مقایسه انها با سفیدپوستان و بازگشت مرد صاحب بار به مغازه‌ی خود ان هم بعد از یک اعدام برداشت کرد. برخی قسمت‌ها نیز جای سوال داشت مثل اینکه چرا مرد سیاه پوست با چشمانی بسته و قامتی ایستاده بدون هیچ مقاومتی منتظر معترضان مانده؟ چرا مرد تکه‌ای از لباس اورا کنده بود و ان تکه لباس میتوانست برای صاحب بار و مشتریانش جالب باشد؟ چرا اشاره داشته به اینکه مرد صاحب بار دو سال است که به ان شهر امده و شخصیت اصلی داستان و همسرش در ان شهر به دنیا امده اند؟ چرا زن به شوهرش مشکوک بود و حالت چهره مرد چگونه بوده است؟ فضا سازی داستان هم عالی بود و گویندگی خوبی داشت اسم داستان هم به خوبی با داستان در ارتباط بود بنظرم مزدور اینجا به معنای خود فروخته به کار رفته که جریانات فکری و حالات انسان‌هایی که تو صحنه اعدام حضور داشتن رو توصیف کرده
S M
۱۴۰۰/۱/۸
من خودم موقع گوش کردن این کتاب یاد قلعه‌ی حیوانات و شخصیت گوسفندا افتادم که هر چیز رو که می‌شنیدن بدون توجه به درست یا غلط بودنش اون رو تکرار میکردن و تکرار میکردن و تکرار میکردن.....
قضیه‌ی این کتاب هم تقریبا به این موضوع اشاره داره که بسیاری از مردم بدون توجه به اصل حقیقت و درست یا غلط بودن اون
به شکل کورکورانه دست به یکسری کار میزنن که هیچ تفکری در اونها نیست. شخصیت اصلیه داستان یعنی مایک فقط تو روزنامه خونده بود که سیاه آدم بدی بوده اما ایا واقعا بوده و حتی اگر هم بوده در این رفتار در حق سیاه هیچ بویی از انسانیت وجود نداشت..... این کتاب هم به روزگار الان اشاره داره و هم به روزگار قدیم و حتی آینده چون همیشه از این قبیل گوسفندان در همه‌ی زمانها وجود داره. ممنون از استاد عمرانی بابات صدای گرم و دلنشینشون......
مهران
۱۴۰۲/۱۱/۱۰
فکر می کنم نمیشه از این کتاب یک برداشت کلی داشته باشیم. آن قدر نویسنده هوشمندانه و زیرکانه به جزئیات توجه داشته که می‌توان چندین برداشت متفاوت از این داستان نوشت. آیا در مورد پیروی کورکورانه مردم بوده و یا فریب خوردن مردم به دست اخبار دروغ توسط روزنامه ها. آیا مایک به خاطر رسوم غلط آتش زدن جسد بود ناراحت و یا دلش می خواسته ان سیاهه موقعی که بالای دار داشته دست و پا میزده، زیرش آتیش روشن کنه که درد سوختن رو هم احساس کنه. ولی چون مرده بود حالش گرفته شده بود.اصلا مزدور کی بود. سیاهه، مردم و یا روزنامه ها.به نظرم هر نظری در مورد این داستان هم می‌تواند درست باشد هم غلط. البته گروه ماه آوا با صداگذاری و گوینده‌های خوبش این کار رو عالی تر کرده. با سپاس بیکران
Sama Zareh
۱۳۹۸/۳/۲۰
صدای آقای عمرانی فوق العاده است. به علاوه اشتاین بک یکی از بهترین نویسنده‌هایی است که میشناسم. داستان پردازی‌های او بسیار هنرمندانه است. حرفی که میخواست بزنه به نظر من این بود که قضاوت از روی نژاد و رنگ یا تحت تاثیر جو قرار گرفتن بدون اینکه درست فکر بکنی که دلیل این کار چیه منجبر اتفاقای ناخوشایندی میشه که انگار اینقدر انسانیت بین مردم لگدمال شده که برای کسی اهمیتی هم نداره. بیشتر برای تفریح دنبال یه عده دیگه را افتادن و یه سری کارا کردن که آخرش چی واقعا؟! نمونه‌اش واقعا توی جامعه خودمون هم هست. خصوصا مسائل سیاسی!!
Ylda Hm
۱۴۰۳/۱/۱
سکوتی خسته بر مردم سنگینی میکرد... واو خیلی زیبا بود این جمله... این خستگی رویاگونه و راحت بود:)))...
این دومین اثریه که از ایشون دارم میخونم... اولی کتابی بود به اسم موشها وادمها به شکل رئال و جالب بود... و این داستان... خیلی جالبه... توصیفات و بیان احساسات عالیه و واقعا لذت میبرم... اثرات ز دلم
بیشتری ایشونو میخواد بخونم...
"... و اکنون همه‌چیز مرده بود... همه چیز غیرواقعی بود... جمعیت انبوه انگار از ادمکهای خشک درست شده بود... در روشنایی شعله چهرها مثل چوب بی حالت بود مایک این خشکی و غیرواقعی بودن را در خودش هم احساس میکرد... " قلم نویسنده و مترجم خیلی جالب توجهه... میتونم عاشق هر جملش باشم...:)
بهنام رئیسی
۱۴۰۲/۴/۱۳
کتاب خیلی خوبی بود، واقعا از شنیدن این کتاب صوتی بسیار لذت بردم، متن داستان بسیار خوب بود، اولا که در مورد ظلم به سیاه پوستان می‌گفت، در واقع نژادپرستی یا نژادستیزی را محکوم می‌کرد، چرا که مردمی که هیچ اطلاعی از موضوع نداشتند و صرفا بخاطر سیاه پوست بودن شخصی عمل جنایتکارانه‌ای را انجام دادند، دوما وقتی از جزئیات و حس و حال آن مردم و خیابان می‌گفت، آنقدر خوب بود که انسان می‌تواند به خوبی خود را در آن شرایط تصور کند، گوینده‌ها هم بسیار عالی بودند و داستان را لذت بخش می‌کردند، در مجموع کتاب فوق‌العاده خوبی بود و به همه این کتاب صوتی را پیشنهاد می‌کنم و از کتابراه هم تشکر می‌کنم که این کتاب صوتی خوب را رایگان کرده❤
mohaddeseh kamali
۱۴۰۰/۹/۲۷
اون سیاه پوسته ب نظر من کشورمه. ی سری ادم بیسواد و نادون و بی کله مثل مایک دارن نابودش میکنن. حتی جلوتر از قانون میرن ک بدنش ب فنا. ‌ی نمونه ش وقتیه ک هیچ اطلاعاتی نداری ولی رای میدی یا رای جمع میکنی برای کسی ک اصلا نمیشناسی ک کشورتو مدیریت کنه‌. یعنی فقط بر پایه احساس و شور جمعی تصمیم‌های مهم و چ میگیریم چیزای گرانبها رو اویزون دار نمیکنیم با بی فکری هامون. ی عده هم هستن ک‌ی چیزای سرشون میشه ولی درگیر حساب و کتاب سود خودشون ینی همین ک کافه داشت. وایساده بود بعد از اعدام همه برن بار اون و مشروب بخورن تا پول جمع کنه. فقط اخرش نفهمیدم چرا مایک گفت شاید حق با عیال باشه حس و حالش مثل همونه؟
بصیری
۱۴۰۱/۷/۱۵
در تمام داستان شخص در ظاهر گناهکار که به دار انداخته بودن مردم به اسم سیاهه معرفی میشد هیچکس اسم اورا نمیدانست خطایش وگناه اورا نمیدانستند وحتی دنباله رو (مخالفت یا اعتراض) گروهی برای شکنجه دادن مانند روزنامه آتش زدن برزیر پای جسد بودند. این انسان ظاهر بین وسطحی بین از جهت کوته بینی از آن دو سگ که برای شناختن یکدیگر همدیگر را بو میکنند پایینتر است. ودر آخر کسی که ادعای شناخت وبه طبع آن کیفر برای آن سیاهپوست میکند از شناخت ودرک همسر خود که سالیان متمادی با همدیگر زندگی کرده‌اند عاجز است.
ملیکا صدر
۱۳۹۸/۹/۲۷
محکوم شدن به جرم....، جرم.... که نمی‌دونم چیه ولی میگن جرم بدیه خوب پس هر کسی که می‌دونه چیه و میگه جرمیه که باید بخشیده بشه احمقه!! ! و اجرای حکم با ماست نه با کسی که علمش رو داره. و جالب‌ترین قسمتش اینه که بیش‌ترین لذت رو از محکوم کردن کسی که حتی نمی‌دونیم گناهش چی بوده می‌بریم
این کتاب اوج درد
و اوضاع تصمیم گیری هامونه خیلی وقتا نمی‌دونیم واقعا کسی گناهش چیه ولی چون چند نفر میگن اون ادم بدیه محکومش میکنیم
التماس تفکر و سپاس از کتابراه با این کتاب عالی
نجمه ضیایی
۱۴۰۳/۱/۱۸
داستانی کوتاه و خلاصه‌ای از یک اتفاق که در عرض چند ساعت رخ داده. برداشت من این هست که نویسنده قصد داشته نشون بده انسان ها بر اساس جو حاکم بر جامعه چقدر از کل تاثیر پذیرند و حتی با وجود وجدان و ندای درونشون که بهشون میگه کاری که انجام میدی درست نیست ولی با زدن نقابی همرنگ با جامعه، تظاهر به درست و و بودن جریان اتفاق پیش آمده میکنن. تلخی نژادپرستی کاملا در بطن داستان قابل لمس هست دلیل نقاب زدن مردم هم همین جو نژادپرستانه‌ی جامعه درین داستان هست...
بهاره محمدی اسفه
۱۴۰۲/۲/۲۳
داستان کوتاهی که به بهترین و موجزترین شکل ممکن حرف خودش را می‌زند.
نقد نژاد پرستی و پیروی کورکورانه از دیگران و رسانه ها.
این هنر نویسنده است که در این داستان کوتاه به خوبی شخصیت پردازی کرده و موقعیت‌ها را ایجاد کرده. داستان‌های جان اشتاین بک در واقع داستان آمریکای دیروز است و به شناخت محیط و و
فرهنگ عرف مردمان روزگار نه چندان دور آمریکا کمک شایانی می‌کند.
صدا و روایت جناب عمرانی که هیچ حرفی را باقی نمی‌گذارد عالی و دلنشین.
با سپاس از کتابراه
مشاهده همه نظرات 207

راهنمای مطالعه کتاب صوتی مزدور

برای دریافت کتاب صوتی مزدور و دسترسی به هزاران کتاب الکترونیک و کتاب صوتی دیگر و همچنین مطالعه معرفی کتاب‌ها و نظرات کاربران درباره کتاب‌ها لازم است اپلیکیشن کتابراه را نصب کنید.

کتاب‌ها در اپلیکیشن کتابراه با فرمت‌های epub یا pdf و یا mp3 عرضه می‌شوند.