معرفی و دانلود کتاب نوشته روی دیوار

معرفی کتاب نوشته روی دیوار

کتاب نوشته روی دیوار چهارمین جلد از مجموعه داستان‌های انقلاب محسوب می‌شود که با گزینش و انتخاب محمدرضا سرشار گردآوری شده و نوجوانان را با جریان انقلاب و ارزش‌های آن آشنا می‌کند.

در این مجموعه 5 داستان به قلم محمدرضا بایرامی، مصطفی خرامان، غلامرضا آبروی، هاجر زمانی و سیدناصر هاشمی قرار گرفته و چیزی که در همه‌ی داستان‌ها مشترک است، پرداختن به موضوع انقلاب اسلامی با سبک‌های متفاوت می‌باشد.

با محمدرضا سرشار بیشتر آشنا شویم:

محمدرضا سرشار معروف به رضا رهگذر در سال 1332 در شهر کازرون به دنیا آمد. اولین اثر او در سال 1352 در یکی از مجلات ادبی و کتاب نخستش در سال 1355 به چاپ رسید. چهار کتاب و چندین داستان کوتاه نیز از وی قبل از انقلاب انتشار یافت. او بعد از پیروزی انقلاب نیز حدود 100 عنوان کتاب برای کودکان و بزرگسالان به نگارش درآورده است. آثار محمدرضا سرشار 26 جایزه را برایش به ارمغان آورده و به زبان‌های مختلف مانند اردو و انگلیسی ترجمه شده است.

در بخشی از کتاب نوشته‌ی روی دیوار می‌خوانیم:

کتاب‌هایم را برداشتم و خداحافظی کردم و آمدم بیرون. می‌خواستم بروم مدرسه. قبل از اینکه در را ببندم، چشم‌هایم را بستم و نفس عمیقی کشیدم تا از هوای اول صبح استفاده کافی برده باشم. بعد در را بستم و کتاب‌هایم را زدم زیر بغلم و آمدم بیرون. نگاهی به دیوار انداختم، تا اثر تاریخی‌مان را ببینم. ناگهان خشکم زد! دیگر نمی‌توانستم قدم از قدم بردارم. نزدیک بود کتاب‌ها از دستم بریزند زمین. این مردم، انگار خواب نداشتند. نمی‌دانم ساعت چند آمده بودند و شعار نوشته بودند. تا ساعت دویِ نصف شب، که خود پدربزرگ نگهبانی می‌داد! بعد از آن هم که نگهبان‌ها کوچه را قُرُق کرده بودند!

قسمتی که پدربزرگ گچ گرفته بود، پر شده بود از شعار و نوشته. بعضی هم فکر کرده بودند که تابلو تبلیغاتی است؛ اعلامیۀ ترحیم چسبانده بودند. نمی‌دانم نصف شبی، کی مرده بود! وسط دیوار، خیلی درشت نوشته بودند: «شاه فراری شده، سوار گاری شده.»

زیر آن هم نوشته بودند: «مرگ بر شاه.» و... نمی‌دانم کدام نامردی، زیر همه این‌ها نوشته بود: «نان خشکی، نمکی.» و یک فلش زده بود به سمت خانۀ ما. خلاصه، بازار شامی شده بود. آن قسمتی که پدربزرگ گچ گرفته بود، یک ذرّه هم جای خالی نداشت؛ از فحش گرفته تا شعار و اعلامیه، با رنگ‌ها و دست‌خط‌های مختلف. کار یک نفر نبود. احتمالاً پنجاه نفری روی دیوار، خطاطی کرده بودند. خدا را شکر، خوب بود به بقیۀ دیوار دست نزده بودند. وگرنه، پدربزرگ می‌بایست کار و زندگی‌اش را رها می‌کرد و می‌چسبید به گچ‌کاری.

فهرست مطالب کتاب

تفنگ
سنگ و شیشه
عکس
شبی برای شعارنویسی
نوشتۀ روی دیوار