معرفی و دانلود کتاب صوتی پیتر و گرگ

معرفی کتاب صوتی پیتر و گرگ

کتاب صوتی پیتر و گرگ حاوی داستان‌ موزیکال و مشهوری است که سرگئی پروکفیف با هدف تقویت قوه تخیل کودکان آن را به نگارش درآورده و برای گروه سنی «ج» مناسب است. این اثر به کودکان می‌آموزد که قهرمان شدن نیاز به تلاش و ریسک کردن دارد و بدون سپری کردن مسیر، موفقیتی در انتظارشان نخواهد بود.

در کتاب صوتی پیتر و گرگ (Peter and the wolf) که اثری برجسته و مشهور است، شخصیت‌ها با سازهای گوناگون معرفی می‌شوند و یک راوی داستان را روایت می‌کند. داستان درباره‌ی پسر کوچک و باهوشی به نام پیتر است که در کنار پدربزرگش در یک علفزار بزرگ و در یک کلبه‌ی روستایی زیبا زندگی می‌کند. در مزرعه و حیاط حیوانات دوست داشتنی و بسیاری بودند که با او بازی می‌کردند. او می‌توانست هر جایی که دوست داشت، برود. فقط پدر بزرگش به او گفته بود یک کار را نکند و آن بیرون رفتن از دری بود که به جنگل باز می‌شد. چون در آنجا یک گرگ زندگی می‌کرد.

اما در یکی از روزها، پیتر همراه با پرنده کوچک قرمزی وارد جنگل می‌شود و با اردک و گربه آشنا می‌شود. ناگهان گرگ به جنگل نزدیک شده و اردک را می‌خورد و قصد دارد پرنده، گربه و پیتر را نیز بخورد. با همکاری پرنده قرمز، پیتر موفق به دستگیری گرگ می‌شود و گرگ را به شکارچیان می‌سپارد و برای همیشه اجازه بازی در جنگل را پیدا می‌کند. وقتی پدربزرگ از راه می‌رسد و موضوع را می‌فهمد، از اینکه چنین نوه‌‌ی شجاعی دارد، احساس غرور می‌کند.

سرگئی پروکفیف (sergei prokofiev)، نویسنده روسی‌تباری‌ست که در کشور اکراین، به دنیا آمده است. او این اثر را با یادآوری خاطراتی از کودکی‌اش نوشته است. هم‌چنین او داستان را بر مبنای موسیقی روایت کرده تا کودک با معرفی‌سازی که نماد هر شخصیت است، با سازها و ارکستر آشنا شود، سازهای زهی نماینده‌ی پیتر هستند، پرنده با فلوت و الی آخر.

پیتر و گرگ در سرتاسر جهان با استقبال بسیاری روبه‌رو شده و کودکان و بزرگسالان از موسیقی آن به عنوان یکی از خاطره‌انگیز‌ترین شنیده‌های خود نام می‌برند که همیشه تازه و لذت‌بخش است. در ایران هم این اثر به صورت ارکسترال و با رهبری شهرداد روحانی برای کودکان اجرا شده است.

در قسمتی از کتاب صوتی پیتر و گرگ می‌شنویم:

صبح یک روز قشنگ، وقتی که پدربزرگ درحال خواب دیدن یک فرشته، خرس و یک گاو وحشی بود، پیتر پاورچین پاورچین از کلبه بیرون رفت و وارد باغ شد. او از کنار اردک که با چشم‌های خواب آلودش به پیتر نگاه می‌کرد، رد شد. پیتر آهسته درب باغ را باز کرد و در علف‌زار سرسبز وسیع شروع به دویدن کرد. کنار دیوار باغ درخت بزرگی وجود داشت و پرنده کوچکی روی شاخه‌ی آن نشسته بود. پرنده کوچولو با پیتر دویت بود. پرنده با خوشحالی جیک جیک کرد و گفت: «صبح بخیر پیتر». «عجب روز خوبی!» اردک هم وقتی دید پیتر درب باغ را باز گذاشته است، خودش را تکانی داده و با قدم‌های اردکی از باغ بیرون آمد و وارد علفزار شد. اردک با خودش فکر کرد و گفت: «چه لذتی دارد که امروز را با شنا در آب‌گیر مخصوص خودم، شروع کنم.»

پرنده کوچولو و اردک با هم دوست بودند، اما گاهی اوقات سربه‌سر هم می‌‌گذاشتند. پرنده کوچولو پری زد و از بالای درخت پایین آمد و به اردک گفت: «تو چه پرنده‌ای هستی که نمی‌تواند پرواز کند؟» اردک کواک کواک کنان جواب داد: «تو هم چه پرنده‌ای هستی که نمی‌تواند شنا کند؟» و بعد اردک شلپی به داخل برکه پرید. او در داخل برکه مشغول آب بازی و شنا کردن بود، و پرنده‌ی کوچولو هم در حال جست‌وخیز و پرزدن در کنار برکه، اما بگو مگو‌های آن دو باهم ادامه داشت. پرنده کوچولو جیک‌جیک کنان می‌گفت: «تو پرواز بلد نیستی!» اردک هم کواک‌کواک کنان می‌گفت: «تو هم شنا بلد نیستی!»

فهرست مطالب کتاب صوتی