نقد، بررسی و نظرات رمان دو راهی - غفور درویشانی
3.4
592 رای
مرتبسازی: جدیدترین
ناهید زروانی
۱۴۰۲/۱۱/۴
00
مورد پسند من نبود
بنظرم این کتاب خیلی با مقدمه خوبی شروع شد من واقعا خیلی این کتاب رو دوست داشتم این کتاب از اون دسته کتابهایی که ادم دلش میخاد تا اخرش رو بخونه توصیه میکنم که حتما حتما بخونید از نویسنده این کتاب سپاسگزارم بخاطر اینکه این کتاب را نوشتند این کتاب کلا نکته مثبت داشت البته شاید یه چند تا نکته منفی داشت البته اصلا مهم نبود مثلا یک نکته منفی که این کتاب داشت این بود که مجید و سعید اخر داستان از بیماری فرزاد باخبر شدن اما این نکته اصلا و اصلا از ارزش این کتاب کم نمیکنه. پیام این کتاب این بود که، ما با کسی که عاشقمون هست بیشتر خوشبخت هستیم، تا اینکه با کسی باشیم که فقط ما عاشق اون فرد هستیم. که این پیام جای بحث و تفکر داره. بابت این کتاب ممنونم.
رمان درباره پسری به نام مجید است که عاشق دختری به نام ژینو میشود سالها مجید از ژینو خاستگاری میکند و او هم جواب رد میدهد به طوری که کل دانشگاه از این قضیه مطلع میشوند و برای آنها هم عادی در این بین دختری به نام سحر نیز هست که مجید را دوس دارد اما بر اثر یک اتفاق عشق خود را علنی میکند مجید از نه گفتن ژینو و نصیحتهای دوستانش فرزاد و سعید بالاخره دست از ژینو میکشد و همه وقتش را به سحر میدهد ژینو بالاخره به مجید بله میدهد اما دیگر دیر شده و مجید به سحر دل بسته در اخرین دیدار سحر انها میبیند و خودکشی میکند که به فرزاد و نامزدش فریبا نجات پیدا میکند و مجید و سحر به هم میرسند و ژینو هم با سعید که سالهای قبل از مجید عاشق او بود ازدواج میکند و فرزاد هم بالاخره از بیماریاش میتواند خلاص شود
رمانی بود که دوست داشتم هرچه زودتر بخونم و ببینم پایانش به کجا میرسه. رمانی نسبتا عاشقانهای بود، اما میتونست بهتر هم باشه. خیلی خوبه که هر انسانی از احساسش به طرف مقابل بگه و توی دلش نذاره. اما به نظر من توی جامعه امروزی ما دختری اگر پسری را دوست داشته باشه و به پسر بگه، پسر پیش خودش اول فکر میکنه که چه کس بزرگی هست و حتما دخترای دیگه هم دوستش دارن. این طوری احساسات یک دختر پایمال میشه و دلش میشکنه. حالا این یک داستان بود که مجید پسر خوبی بود و برخورد بدی با سحر نداشت. در کل داستان کوتاهی بود که میشد پایانش را حدس زد که به خوبی تموم میشه. راستش از بعضی جاهای داستان خوشم نیومد، پسری که این همه جواب منفی از یک دختر شنیده چرا این قدر عزت نفسش پایین هست که بره و دوباره درخواست ازدواج کنه. درسته که باید سمج باشه تا بدستش بیاره، اما به قیمت پایین آوردن عزت نفسش باشه من دوست ندارم. سحر هم کار اشتباهی کرده که زود خودکشی کرده، انسان با حرف زدن مشکلاتش را حل میکنه.
یک نقد هم میخواستم بکنم، اسم رمان به داستان شباهتی نداشت، مجید یک کمی دچار سردرگمی و توی دوراهی گیر کرد و بعدش هم عشقش را پیدا کرد. کسی توی دوراهی گیر میکنه که ندونه چه کاری باید انجام بده. و این که متن نوشته را اگر جوری نوشته بودن که مشخص میشد هرکدوم از افراد دارن چی میگن بهتر بود. من چند بار میخوندم ببینم این مطلب را فرزاد گفته یا مجید یا سعید یا یکی از دخترا.
به هر حال، خسته نباشید میگم به نویسنده. انشاءالله داستانهای بهتری از ایشون بخونیم.
یک نقد هم میخواستم بکنم، اسم رمان به داستان شباهتی نداشت، مجید یک کمی دچار سردرگمی و توی دوراهی گیر کرد و بعدش هم عشقش را پیدا کرد. کسی توی دوراهی گیر میکنه که ندونه چه کاری باید انجام بده. و این که متن نوشته را اگر جوری نوشته بودن که مشخص میشد هرکدوم از افراد دارن چی میگن بهتر بود. من چند بار میخوندم ببینم این مطلب را فرزاد گفته یا مجید یا سعید یا یکی از دخترا.
به هر حال، خسته نباشید میگم به نویسنده. انشاءالله داستانهای بهتری از ایشون بخونیم.
با احترام به عقاید نویسنده و نظرات کاربران
به نظرم رمان یکم لوس بود و اینکه همیشه با هم بودند و همه چیز در دانشگاه روی روال بود یکم غیر واقعیه
فکر کردم این جوانها در دانشگاه کاری به جز عشق و عاشقی و بروز احساسات نداشتن و فضا یکم بد بیان شده بود، اگه این رمان رو نخوانیدش به نظرم چیزی از دست ندادین
به نظرم رمان یکم لوس بود و اینکه همیشه با هم بودند و همه چیز در دانشگاه روی روال بود یکم غیر واقعیه
فکر کردم این جوانها در دانشگاه کاری به جز عشق و عاشقی و بروز احساسات نداشتن و فضا یکم بد بیان شده بود، اگه این رمان رو نخوانیدش به نظرم چیزی از دست ندادین
بنظرم این کتاب خیلی با مقدمه خوبی شروع شد من واقعا خیلی این کتاب رو دوست داشتم این کتاب از اون دسته کتابهایی که ادم دلش میخاد تا اخرش رو بخونه توصیه میکنم که حتما حتما بخونید از نویسنده این کتاب سپاسگزارم بخاطر اینکه این کتاب را نوشتند این کتاب کلا نکته مثبت داشت البته شاید یه چند تا نکته منفی داشت البته اصلا مهم نبود مثلا یک نکته منفی که این کتاب داشت این بود که مجید و سعید اخر داستان از بیماری فرزاد باخبر شدن اما این نکته اصلا و اصلا از ارزش این کتاب کم نمیکنه✨🌺
نسبت به رمانهایی که تا حالا خوندم خیلی بهتر بوده. طولانی بود ولی نویسنده احساسات رو جوری توی رمان تقسیم کرده بود که توش غرق میشی و خستگی آنچنان به چشت نمیاد در کل عاشقانه زیبایی بود و غم انگیزترین قسمتش قطعهی استاد شریعتی بود که میگه: (من تو را دوست دارم و تو دیگری را و دیگری، دیگری را و اینگونه ست که همه تنهاییم)
✍︎نتیجه اخلاقی رمان: در ناامیدی بسی امید است.
و یه انتقاد خیلی مهم نسبت به نویسنده کاش وقتی از ناامیدی دانشجوها گفتی یه امیدیم میدادی چون به نظرم جملهای که استاد به فرزاد و مجید گفت یکم سنگین بود انگار که بدبختی مملکت تقصیر دانشجوهاست☹︎
✍︎نتیجه اخلاقی رمان: در ناامیدی بسی امید است.
و یه انتقاد خیلی مهم نسبت به نویسنده کاش وقتی از ناامیدی دانشجوها گفتی یه امیدیم میدادی چون به نظرم جملهای که استاد به فرزاد و مجید گفت یکم سنگین بود انگار که بدبختی مملکت تقصیر دانشجوهاست☹︎
من ڪہ خوشم نیومد نویسنده خیلی یه ڇیز رو توصیف میکرد و اینڪہ مگہ میشہ یه پسر که به یه دختر اصلا علاقهای نداره یه شبه عاشقش بشه و یه دختر ڪہ تموم زندگی اون پسره بوده یہ شبہ بشہ یہ عشق نفرت انگیز
بعد اینجا سحر خیلی خنگ بود ڪہ رفت عشقشو بہ مجید گف من ڪہ اخرش رو بزور خوندم 😒 بعد سحر خیلی نازک نارنجی بود
بعد اینجا سحر خیلی خنگ بود ڪہ رفت عشقشو بہ مجید گف من ڪہ اخرش رو بزور خوندم 😒 بعد سحر خیلی نازک نارنجی بود
دوستانی که میایین میگین رمان افتضاح بود و این حرفا
واقعا شما اصلا به احساسات نویسنده توجه نمیکنین قبوله زمان کمی ضعیف بود و شخصیتها کمی بهتر میتونستن پردازش بشن
و کمی از جامعه امروزی دور بود اما این به این دلیل نیست که واقعا اینقدر بد حرف بزنین کمی به احساست نویسنده توجه کنین که باحرفای شما دیگه نمیتونه بنویسه ناامید میشین و شما باعثشین
حرف من به نویسنده عزیز
رمانتون میتونست زییا باشه اما زشتم نیست اصلا زشت ندارم
حتما حتما به نوشتن ادامه بدین و سعی کنین شخصیت پردازیتون بهتر باشه و به جزئیات دقت کنین و انتظارات خواننده رو هم مد نظر بگیرین
و وقایع کمی قابل باور باشن
و همچین شخصیتها کمی ثبات داشته باشن
منتظر اثار بعدیتون هستم
واقعا شما اصلا به احساسات نویسنده توجه نمیکنین قبوله زمان کمی ضعیف بود و شخصیتها کمی بهتر میتونستن پردازش بشن
و کمی از جامعه امروزی دور بود اما این به این دلیل نیست که واقعا اینقدر بد حرف بزنین کمی به احساست نویسنده توجه کنین که باحرفای شما دیگه نمیتونه بنویسه ناامید میشین و شما باعثشین
حرف من به نویسنده عزیز
رمانتون میتونست زییا باشه اما زشتم نیست اصلا زشت ندارم
حتما حتما به نوشتن ادامه بدین و سعی کنین شخصیت پردازیتون بهتر باشه و به جزئیات دقت کنین و انتظارات خواننده رو هم مد نظر بگیرین
و وقایع کمی قابل باور باشن
و همچین شخصیتها کمی ثبات داشته باشن
منتظر اثار بعدیتون هستم