نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی خوشههای خشم - جان اشتاین بک
4.6
262 رای
مرتبسازی: جدیدترین
ثمره خزایی
۱۴۰۳/۲/۸
00
کلا کتابهای جان اشتاین بک را دوست دارم و این یکی از بهترینها بود، مثل کتاب اتاق ۶ چخوف کارزار دنیا رو نشان میداد.
🍁بالاخره تموم شد و میخوام نقدمو راجع بهش بنویسم. باید اعتراف کنم جز کتابهایی بود که اواخرش به سختی خوندم تا تموم شه و رهاش نکنم! مهترین ایرادم ریتم به شدت کند کتاب بود که منو خسته میکرد. از طرفی مرتبا تنها و تنها اتفاقی که خیلی توی کتاب بولد بود، بین خانواده جاد و دیگر خانوادههای مهاجر فقط غذا خوردن بود! انگار کتاب یه جورایی منه خواننده رو توی پایینترین لایه از هرم مازلو زندانی کرده بود ونمیذاشت به بالاتر، به سمت راس هرم برم! کما اینکه به خشم بین افراد مهاجر، عشق به خانواده، توجه به هوسونفس انسانی، باورهای مذهبی کشیش، متحد بودن خانواده به خاطر درد مشترک و خشم یکسان اشون، و اشاره به نظام سرمایه داری و صنعتی شدن امریکا توی اون زمان رو هم میتونستم توی کتاب ببینم. بعد از تموم کردن فصل اول دوم همش ترس داشتم حین خوندن کتاب! ترس دوباره گیر افتادن تامجاد که با تعهد از زندان آزار شده بود. تامی که به نظر خواننده اصلا ادم بدی نبود و اتفاقا دارای کلی خصوصیات خوب و انسانی هم بود. مهمترین اتفاق داستان این بود که خانوادههای کارگر و مهاجر زیر فشار گرسنگی، آوارگی، و شرایط سخت و دشوار همگی خوشههایی از جنس خشم رو با متحد شدن هممیکارند و رشدشون میدن. البته من میدونم که؛ این کتاب یکی از صد رمان برتر جهان بود پس مطمئن بودم که کلی اتفاقات خوب دیگه هم توی کتاب بوده که شاید من سواد و قدرت درک اشونو نداشتم. قسمتی خوب از کتاب درمورد کپیتالیسم؛ “این مخلوقات نمیتوانند هوا تنفس کنند و گوشت بخورند. آنها سود تنفس میکنند و ربح میخورند. بدون اینها خواهند مرد، درست مثل شما که بدون هوا و گوشت میمیرید؛ خیلی تاسفآور است. ولی این است که هست! همین است که هست! ”ممنونم دوست خوبم کتابراه.
خواندن این کتاب را پیشنهاد میکنم، مردمانی که قربانی شرایط هستند و پیامدهای عدم اتحاد را به زیبایی نمایان کرد. روند داستان بسیار خوب (هر چند میتوانست برخی چیزها کوتاه تر باشد)، شخصیتپردازی عالی و پایانبندی بینظیر. صداپیشگی آقای سلطانزاده هم که در این مجموعه واقعا یک شاهکاره به تمام معنا است؛ شخصیتسازی بسیار درست، انتقال احساسات بیمانند و حرفهای.
رمان بسیار عالی و شگفت انگیزی بود. مخصوصا با صدای بسیار خوب گوینده آدم را به عمق حوادث داستان میبرد. و با این موضوع آشنا میکرد که گاهی چیزهایی که ما آنها را مفید میدانیم چنان تاثیر بدی بر زندگی بعضیها در گذشته گذاشته است که آرزو میکنیم کاش اصلا نبودند.
فقط یک نکته هست و آن اینکه به نظر من بهتر بود از موسیقیهایی که در ابتدا و انتهای هر فصل میشنیدیم در خلال داستانها هم استفاده میشد و یا اینکه با صداهایی از فضایی که داستان در آن اتفاق افتاده بود میشد دیدی واقعی تر به شنونده داد.
فقط یک نکته هست و آن اینکه به نظر من بهتر بود از موسیقیهایی که در ابتدا و انتهای هر فصل میشنیدیم در خلال داستانها هم استفاده میشد و یا اینکه با صداهایی از فضایی که داستان در آن اتفاق افتاده بود میشد دیدی واقعی تر به شنونده داد.
در چند جمله و یا حتی چند صفحه نمیتوان نقدی کامل بر این متن گذارد... قلم نچرالیست نویسنده و دوری از ایده گرایی، توصیفهایی قوی و به جا، یک پایان باز که پوچی زندگی مهاجرین را میرساند و سکانس زیبای آخر آن جا ک زندگی از سینه یک زن جوان به رگهای یک پیرمرد دمیده میشود (یعنی دقیقا تلاش انسان برای رام کردن طبیعت) همه و همه یک شاهکار ادبی را ساختهاند...
باز هم رمانی رو خوندم که بدون شک تا مدتها و شاید تا همیشه توی ذهنم ثبت میشه. توصیف عالی، قلم قوی و از همه مهمتر غم و اندوه داستان و شخصیتهای محکمی که میجنگن گاهی مهربانن و گاهی سنگدل. علاوه بر کتاب صدای جذاب و گیرای گوینده که حس متن رو به خوبی منتقل میکنه جای تحسین داره. "در چشمان این مردم گرسنه خشم جان میگیرد، در روح این مردم خوشههای خشم پر میشود و میروید و سنگین میشود؛ سنگین میشود تا به بار بنشیند. "
به جرات یکی از بهترین رمانهایی که تا حالا خوندم چقدر نویسنده زیبا هر قسمت داستان و با ظرافت هرچه زیبا از اولین قسمت تا آخرین قسمت به تفسیر میکشید که این بیشتر بر میگرده به صدای استاد سلطان زاده عزیز و از یک طرف یک خانواده و مهمتر از همه شخصیتهای داستان و یک مادر مدیر و هوشمند این کتاب رو بهتون توسعه میکنم
داستان پردازی عالی. صحنه پردازی متوسط. داستان یکدست بسیار ساده و روان به مشکلات اجتماعی دوران رکود اقتصادی آمریکا پرداخته و با هنر نمایی خاصی نحوه از چاله به چاه افتادن عامه مردم و نقش اتحاد در جامعه کارگری و همچنین نقش مادر در هم پاشیدن نشدن خانواده و میزان مقاومت آن در برابر مشکلات.
میتونم بگم وقتی آقای سلطان زاده کتاب رو روایت میکردن انگار یکی از شخصیتهای قصه بودم و تمام اتفاقات جلوی چشمم رخ میداد.. چقدر این کتاب عالی بود.. چقدر دوستش داشتم... قلم نویسنده فوقالعاده بود و شنونده رو به شدت جذب میکرد...
قصه مربوط میشه به جامعهی سرمایه داری و زمانی که ماشین آلات جای نیروی انسانی رو در کشاورزی گرفتن و چه خانوادههایی که بخاطر این موضوع آواره شدن و از هم گسستن..
قصه مربوط میشه به جامعهی سرمایه داری و زمانی که ماشین آلات جای نیروی انسانی رو در کشاورزی گرفتن و چه خانوادههایی که بخاطر این موضوع آواره شدن و از هم گسستن..