نقد، بررسی و نظرات کتاب قند تلخ - مریم حاتمی
مرتبسازی: جدیدترین
(:Sana
۱۴۰۳/۱/۶
00
رمان خوبی بود. خسته نباشید. این رمان به واقعیت نزدیک بود یک بار بخونید.
کتاب جالبی بود آموزنده بود برای کسی که واقعا از اتفاقات و تجربهها درس بگیره و نخواد مصداق از یه سوراخ دو بار گزیده بشه را داشته باشه، شخصیت شهرزاد واقعا مثال زدنی و کمیاب بود در این داستان و این همه ازخودگذشتگی و مهر و محبت و عشق را نثار کسی کرد که واقعا لیاقتش را نداشت بعد از آن همه بدی که ستاره خانم درحق صدرا کرد، این هم مزد دست شهرزاد خانم باوفا و خانم و همه چی تمام بود که چیزی توی زندگی کم نذاشت و همه جوره خانم بود.
البته ستاره هم توی خانوادهای زحمتکشی بود ولی واقعا فرهنگشون پایین بود و از اول هم دنبال پول و ثروت صدرا بود دهن بین بود از خودش چیزی نداشت متاسفانه.
از قدیم گفتن کبوتر با کبوتر باز با باز
شاید همیشه صد در صد درست نباشه.
یعنی باور اینکه صدرا بره دوباره دنبال ستاره برام سخت بود و غیر قابل باور
البته ستاره هم توی خانوادهای زحمتکشی بود ولی واقعا فرهنگشون پایین بود و از اول هم دنبال پول و ثروت صدرا بود دهن بین بود از خودش چیزی نداشت متاسفانه.
از قدیم گفتن کبوتر با کبوتر باز با باز
شاید همیشه صد در صد درست نباشه.
یعنی باور اینکه صدرا بره دوباره دنبال ستاره برام سخت بود و غیر قابل باور
با سلام ضمن تشکر از نویسنده محترم؛ داستان خوب، جذاب و پندآموزی بود که به نظر من نکاتی که درش رعایت شده بود به جذابیت داستان اضافه میکرد. در ابتدای داستان شرح واقعه از دید سه شخصیت اصلی داستان عنوان میشه، اما در هیچکدام جملات و یا مضمون تکراری رو شاهد نیستیم. همچنین ما میتونیم با خوندن دیدگاههای هر سه اونها با شخصیتهاشون بیشتر آشنا بشیم. در داستان هیچگونه حادثه و اتفاق بیربطی بیان نمیشه و این باعث میشه تمرکز خواننده به اصل مطلب بیشتر بشه. علیرغم بعضی رویدادهایی که شاید اغراق و بزرگنمایی به نظر برسه (حداقل از دید خودم) اما هیچی از ارزش داستان کم نمیکنه.
به همین دلایل من مطالعه این داستان رو به دوستانی که به رمانهایی با مضمون اجتماعی علاقهمندند پیشنهاد میکنم.
با تشکر
به همین دلایل من مطالعه این داستان رو به دوستانی که به رمانهایی با مضمون اجتماعی علاقهمندند پیشنهاد میکنم.
با تشکر
اصلا در این کتاب نتونستم شهرزاد و درک کنم اینکه بعد فهمیدن خیانت صدرا اونم با اون صورت در حالی که بچه خودش رو از دست داد بازم با صدرا زندگی کرد برام بشدت غیر قابل هضم
ادامه دادن یک رابطه اونم وقتی که خودت از اون رابطه احساس خوشایندی نداری و آوردن دو تا بچه هم به رابطه سمی اونم توسط شخصی مثل شهرزاد که خودش مشاورم هست بنظر من کار غیر عقلانی بود هر چند معتقدم که اگر ستاره زنده میموند صدرا همچنان به خیانت هایش ادامه میداد
ادامه دادن یک رابطه اونم وقتی که خودت از اون رابطه احساس خوشایندی نداری و آوردن دو تا بچه هم به رابطه سمی اونم توسط شخصی مثل شهرزاد که خودش مشاورم هست بنظر من کار غیر عقلانی بود هر چند معتقدم که اگر ستاره زنده میموند صدرا همچنان به خیانت هایش ادامه میداد
اول خسته نباشید میگم به نویسنده عزیز چون واقعا نویسندگی و نوشتن کتاب کار هر کسی نیست:)
بخصوص این داستانهایی که به واقعیت نزدیکه و ادم درک میکنه و حس میکنه داخل اون داستانه!
ولی یه نکاتی هست که گفتم بگم شاید بدرد بخوره هم برای نویسنده و هم برای مخاطبها...
یکی اینکه در زندگی مشترک اول از همه شناخت کامل روی همه جوانب فرد و خانواده و سطح اونها باید انجام بشه. داستان طلاقم که به یبار سیلی زدن نیست البته مرد حق نداره دست بلند کنه ولی ادمی مثل صدرا ادم بدی نبود که بخواد سواستفاده کنه و این فرد ستاره بود... ستاره هم کم کاری کرد بالاخره جز وظایف زن خونه اینه که هم خونه هم خودش اراسته و مرتب باشن و به مرد خونه توجه و محبت داشته باشه اونم مردی عاشق مثل صدرا!
خیانت صدرا هم که جای خود دارد به راحتی رفت اونو صیغه کرد \:
ولی با همه اینها داستان رمان قشنگی شد و من به سلیقه نویسنده احترام میذارم...
همچین مردها و همچین زنهایی کم نیستند واقعا!
بخصوص این داستانهایی که به واقعیت نزدیکه و ادم درک میکنه و حس میکنه داخل اون داستانه!
ولی یه نکاتی هست که گفتم بگم شاید بدرد بخوره هم برای نویسنده و هم برای مخاطبها...
یکی اینکه در زندگی مشترک اول از همه شناخت کامل روی همه جوانب فرد و خانواده و سطح اونها باید انجام بشه. داستان طلاقم که به یبار سیلی زدن نیست البته مرد حق نداره دست بلند کنه ولی ادمی مثل صدرا ادم بدی نبود که بخواد سواستفاده کنه و این فرد ستاره بود... ستاره هم کم کاری کرد بالاخره جز وظایف زن خونه اینه که هم خونه هم خودش اراسته و مرتب باشن و به مرد خونه توجه و محبت داشته باشه اونم مردی عاشق مثل صدرا!
خیانت صدرا هم که جای خود دارد به راحتی رفت اونو صیغه کرد \:
ولی با همه اینها داستان رمان قشنگی شد و من به سلیقه نویسنده احترام میذارم...
همچین مردها و همچین زنهایی کم نیستند واقعا!
بسیار عالی. تشکر فراوان از سرکار خانم حاتمی. بسیار قلمی شیوا روان و عالی دارید. توصیفهای شما از صحنهها و روایت داستان خیلی خیلی واقعی و عاشقانه بود. بدون بزرگ نمایی و غلو. بعد از چندین سال داستان جذابی را خواندم که روایت زیبایی را به تصویر کشیده بود. به نظر میرسد نگارنده زندگی عاشقانهای را تجربه کرده است که بسیار مسلط داستانی زیبا را خلق کرده است. سرکار خانم حاتمی آفرین. و تشکر از جنابعالی بابت خلق چنین آثار زیبایی.
رمان خوبی بود. خوشم اومد از اینکه سه فصل اول ماجرا از دید هر سه شخص بود و با شخصیت و احساساتشون کاملا اشنا میشدم. اخر داستان رو دوست نداشتم بنظرم باید بهتر تموم میشد و دست ستاره برای صدرا رو میشد نه اینکه خیلی یهویی از دنیا بره و جوری باشه که صدرا هنوزم تو فکرش باشه و سر مزارش بره و واضحه که از حتی بعد از مرگش هم فراموشش نکرده چون گندم دختر صدرا عکس سنگ قبر ستاره رو در گوشی پدر دید. شهرزاد دختری بسیار با شخصیت و محترم از خانواده اصیل بود و همچنین روانشناس هم بود انتظار میرفت که بیشتر راجع به این ازدواج سخت گیری کنه ولی خیلی زود حاظر به ازدواج شد و جواب مثبت داد. در کل بنظر من تو جامعه ما حتی خود زنها هم ضد زن هستیم و به هم جنس و هم نوع خودمون رحم نمیکنیم چه بسیارند زنهایی که روی زندگی هم جنس خود اوار میشن و خودشون رو غالب میکنن امیدوارم حداقل کمی به خودمون رحم کنیم. ممنون از نویسنده محترم و کتابراه عزیز
خوبه که هنگام ازدواج به انتخاب و نحوه انتخاب همسر توجه کافی بشه. با تشکر از نویسنده محترم به نظرم در این داستان شخصیت پردازی ضعیف بود داستان طوری بود که همون اول انتهای اونو حدس میزدی
ستاره دختر سادهای بود که با اولین دیدار صدرا دستپاچه شد حتی جرات رژ زدن جلوی پدر هم نداشت ولی بی پروا اونقدر قرارهای عاشقانه با صدرا میذاره اینور و اونور میره! بعد یک دعوا یهو طلاق و اشاره نمیشه ستاره چرا اینقدر عوض شد
صدرا که از یک خانواده مذهبی بود یک لحظه ستاره را میبینه و یهو عاشق دلخسته میشه و روز دوم ملاقات حرفهای عاشقانه و *ستاره جان*! از طرفی از سه سالگی مورد بی توجهی پدر و مادره، هر بچهای تو این شرایط نسبت به فرزند مورد توجه حسادت میکنه که اشارهای نشده
مادر کم توجهی به صدرا را در ازدواج با ستاره هم نشون داد فقط مخالفت کرد و بدون تحقیق گفت شهرزاد و میپسنده، در حالیکه اگر اندکی به پسرش توجه نشون میداد پسرش با یک چشم و ابروی قشنگ زود به فنا نمیرفت اون هم خانواده ثروتمند که پرستار هم داشتند یعنی مادر مذهبی فقط کارش غصه خوردنه. بعد ازدواج هم اونقدر بریز و بپاش! در طلاق هم کل تقصیربرای خانواده بیتوجه ستاره است! خب پسر ۲۵ ساله که کار و درآمد هم داره وخانواده ثروتمنده، شهرزاد هم که دختر خوب ودیده شناخته چرا زودتر بفکر نشدی موقعیت مناسب پس کی هست! اما بعد طلاق ستاره با اون شرایط روحی صدرا پیگیر ازدواجش با شهرزاد میشه!
شهرزادکه صدرا براش چند ساله یک دوسته و حس حمایتگری داره، یهو میفهمه عاشق صدراست و بااینکه مشاوره و کم سن هم نیست در ازدواج اشتباه میکنه با خطای صدرا یک مجسمه سنگی میشه صدرا با اون همه رنج از خطای ستاره گذشت ولی شهرزاد ازخطای صدرانمیگذره
صدرا هوسباز بود ولی شهرزاد هم عاشق نبود
ستاره دختر سادهای بود که با اولین دیدار صدرا دستپاچه شد حتی جرات رژ زدن جلوی پدر هم نداشت ولی بی پروا اونقدر قرارهای عاشقانه با صدرا میذاره اینور و اونور میره! بعد یک دعوا یهو طلاق و اشاره نمیشه ستاره چرا اینقدر عوض شد
صدرا که از یک خانواده مذهبی بود یک لحظه ستاره را میبینه و یهو عاشق دلخسته میشه و روز دوم ملاقات حرفهای عاشقانه و *ستاره جان*! از طرفی از سه سالگی مورد بی توجهی پدر و مادره، هر بچهای تو این شرایط نسبت به فرزند مورد توجه حسادت میکنه که اشارهای نشده
مادر کم توجهی به صدرا را در ازدواج با ستاره هم نشون داد فقط مخالفت کرد و بدون تحقیق گفت شهرزاد و میپسنده، در حالیکه اگر اندکی به پسرش توجه نشون میداد پسرش با یک چشم و ابروی قشنگ زود به فنا نمیرفت اون هم خانواده ثروتمند که پرستار هم داشتند یعنی مادر مذهبی فقط کارش غصه خوردنه. بعد ازدواج هم اونقدر بریز و بپاش! در طلاق هم کل تقصیربرای خانواده بیتوجه ستاره است! خب پسر ۲۵ ساله که کار و درآمد هم داره وخانواده ثروتمنده، شهرزاد هم که دختر خوب ودیده شناخته چرا زودتر بفکر نشدی موقعیت مناسب پس کی هست! اما بعد طلاق ستاره با اون شرایط روحی صدرا پیگیر ازدواجش با شهرزاد میشه!
شهرزادکه صدرا براش چند ساله یک دوسته و حس حمایتگری داره، یهو میفهمه عاشق صدراست و بااینکه مشاوره و کم سن هم نیست در ازدواج اشتباه میکنه با خطای صدرا یک مجسمه سنگی میشه صدرا با اون همه رنج از خطای ستاره گذشت ولی شهرزاد ازخطای صدرانمیگذره
صدرا هوسباز بود ولی شهرزاد هم عاشق نبود
شک نیست که در جامعه ما هستند خانوادههای که با یک چنین مشکلاتی مواجهه ودرگیر باشند. که آنهم یا به خیانت زن ویا به خیانت مرد بر میگردد. که سرچشمه این خیانتها هم ناشی از عوامل مختلفی همچون فاصله طبقاتی وغیره میباشد. داستان کتاب در بعضی مواقع خیلی بیش از حد خیالی دریائی بود آنهم از طرف صدرا چطور فردی آنهمه به همسرش چه قبل از ازدواج و چه بعد از آن عشق بورزد ولی در آخر براحتی به زنش خیانت کند. درکل کتاب بدی نبود.
با تشکر از نویسنده عزیز، کتاب بدی نبود فقط بعضی جاها آدم خسته میشد،، ولی اگه بخوام در مورد داستان بگم، ستاره بعنوان روانشناس باید میدونست که به ادمیکه که تا این حد عاشقه که اونو به مرز جنون میکشونه نمیشه اعتمادکرد خصوصا کسیکه پر است از خلأ و مهربانی و دوست داشته شدن و کمبود توجه داره، عشق اول هیچوقت از یاد آدم نمیره و اگر سر راه آدمهای ضعیف و کمبود داری مثل صدرا سبز بشه که دیگه به هیچ وجه از بین نمیره، بنظر من ستاره اشتباه کرد و عجولانه تصمیم گرفت چون قطعا صدرا نمیتونست کیس مناسبی باشه، در ضمن بهتر این بود وقتی بچه اولشون سقط شد طلاق میگرفت نه اینکه تو یه زندگی که قرار بود ماشینی باشه و به دور از محبت دوتا بچه بی گناه رو هم بدبخت کنند.