نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی بلندیهای بادگیر: عشق هرگز نمیمیرد - امیلی برونته
4.1
311 رای
مرتبسازی: جدیدترین
به نظر من کتاب چیزی برای گفتن نداشت و من غیر از صدای دلنشین خانم پاک ذات از کتاب لذت نبردم درضمن آرمان سلطان زاده در حد ۵ درصد حضور داشت. منتظر بودم داستان در جایی بالاخره به نقطه قوت و هیجان خود برسد که چنین نشد همچنین هیت کلیف نتیجه شرارتش را ندید و در کمال احترام از او یاد شد. من پشیمانم از خواندنش.
با سلام و احترام خدمت خوانندهی آینده کتاب خوبی بود از نظر دایرهی لغات عالی بود و راوی نیز عالی بود هر دو خواننده کناب عالی بودن
ولی این عشق واقعی نبود که انتظارش رو داستم تنها کسی که در این کتاب عاشق واقعی بود هیرتن بود که عشق دل سختش رو نرم کرده بود و به هیچ کسی بدی نکرد و خوب زندگی کرد و اینکه آدم دیگه با خوندن این کتاب میترسه به کسی کمک کنه اون بچه رو به خونه آورد و کل زندگی شون رو تحت الشعاع قرار دادو نابود کرد همه رو به دامن مرگ کشوند و نویسنده خیلی راحت دربارهی مرگ حرف میزد و شخصیتها عمر کوتاهی داشتن و انگار مرگ رو خیلی نزدیک به تصویر کشیده بودن
ولی این عشق واقعی نبود که انتظارش رو داستم تنها کسی که در این کتاب عاشق واقعی بود هیرتن بود که عشق دل سختش رو نرم کرده بود و به هیچ کسی بدی نکرد و خوب زندگی کرد و اینکه آدم دیگه با خوندن این کتاب میترسه به کسی کمک کنه اون بچه رو به خونه آورد و کل زندگی شون رو تحت الشعاع قرار دادو نابود کرد همه رو به دامن مرگ کشوند و نویسنده خیلی راحت دربارهی مرگ حرف میزد و شخصیتها عمر کوتاهی داشتن و انگار مرگ رو خیلی نزدیک به تصویر کشیده بودن
مدتها بود که میخواستم این داستان را بخوانم. داستان بسیار معروفی است که بسیار توصیه میشود. اما جدای از بحث ارائهی داستان که شایسته و زیبا بود، ارتباطی با متن و روند داستان برقرار نکردم. و نهایتا نفهمیدم چرا یک نفر باید این داستان را بخواند. چه نوع نتیجهای از این همه خباثت باید گرفت؟!؟؟؟ مشکل من با متن داستان بود… به هر حال از کتابراه بسیار ممنونم
یکی از شاهکارهای امیلی برونته که نیازی به تعریف ندارد، عشق و نفرت را به قشنگی در این کتاب میتوان لمس کرد. صدای آقای آرمان سلطان زاده که استاد راوی گری هستند زیبایی این کتاب را چندین برابر کرده بود و همین طور خانم مریم پاک ذات، شخصا کتابهایی که با صدای استاد آرمان سلطان زاده باشد را با کمال میل خریداری میکنم.
از لحاظ خوانش کتاب من صدای خانم پاک ذاتو دوست داشتم البته قسمتهایی که با خوانش آقای سلطان زاده هست کمه. ولی در کل صداها و تغییرشون عالیه. درمورد متن داستان اصلا انتظار یه عاشقانه را نداشته باشین بلکه بیشتر به نظرم انتقام جویی و کینه توزی را نشان میده در طی دو نسل. به عنوان کتابهای کلاسیک که معروف هستند ترجیح دادم خونده باشم اما جزو کتابای محبوب من نبود. شاید برای دورهی خودش کتاب خیلی قوی محسوب میشده
خب پس اجازه بدین از راوی شروع کنم. ایشون به تنهایی میتونه بهترین کتاب رو با صداشون به یک اثر هنری اعصاب خرد کن تبدیل کنه. خب این خانم راوی احتمالا سابقه این کار رو داشته یا اینکه یک مدیر گروهی یا ناظری چیزی بالا سرشون بوده انقدر بی تجربه که یک دفعه هوار میکنه و یک جمله رو میگه و باز با صدای خیلی آروم شروع به ادامه میکنه. ادم موقع گوش دادن گاهی انقدر صدا نخراشیده ونوسان داره و یهو اوج میگیره در اون لحظه ادم میخواد دست به جنایت بزنه. از اقای سلطان زاده نیز خبری نبود. من بخاطر ایشون کتاب رو خریدم. در مورد داستان فکر میکنم منظورش این بود که افراد با اینکه از گذشته تجربیات سختی داشتند و شناخت کافی از یه ادمی مثل هت کلیف داشتن ولی در هر مرحلهای که یکی میخواد توی دام کثیف اون بیوفته جدی و مصمم رفتار نمیکنن و ادما بی اراده درون گردباد هیت کلیف نابود میشن. خرد میگه که از تجربیاتمون نهایت استفاده رو ببریمشخصیتهای قربانی درنهایت کودنی و ابلهی. اما خانم راوی افتضاح کردن. نام عشق هرگز نمیمیرد ربطی به داستان ندارد. داستان ضدو نقیض است چون یکجا رتکلیف علنا به دایه میگوید هدفش چیست ولی دایه اهمیتی نداده د اصلا اصلا ارزش نقد نظر دادن ندارد. از اصل ایراد دارد اینکه رت کلیف بچه اون خانواده نبوده و پسر خانواده دشمنش بوده خب پدر و مادر خانواده ارنشا که فوت کردن پسر میتونست براحتی رت کلیف رو بیرون کنه. کاری نداشته.
اول روایت عمرانی رو خریدم و دیدم خوانش و ترجمه بسیار بدی داره، به هوای آقای سلطانی این نسخه رو خریدم و صدای راوی زن این داستان کسل کننده رو بدتر کرد، انصافا هر رمان کلاسیکی ارزش خوندن نداره، مثلا رمان ترغیب کجا و این کجا. این کتابو ۱۲-۱۳ سالگی خونده بودم و خیلی دوست داشتم ولی دوباره که شنیدم متوجه شدم به درد همون نوجوانی میخورده، ضمنا الن دین خدمتکار تو جریان کاترین اول و دوم نشون داد که چقدر گاف میده و کلی دسته گل به آب داده بود
حقیقتا اینجور مواقع که یه اثر جاودانه رو میخونم یا میبنیم که ازش لذت نمیبرم همیشه به خودم میگم لابد من چیزی نمیفهمم…
در کل خیلی خسته کننده بود. خیلی زیاد. با جزییات زیاد که البته من طرفدارش هستم ولی اینجا…؟ همچنین شدیدا طرفدار این فضا و دورهی انگلیس هستم با این حال بازم اصلا جذبم نکرد. حتی میتونم بگم ارزش یکبار خوندن هم نداره متاسفانه.
شاید واقعا ادبیات کلاسیک سلیقهایه.
در کل خیلی خسته کننده بود. خیلی زیاد. با جزییات زیاد که البته من طرفدارش هستم ولی اینجا…؟ همچنین شدیدا طرفدار این فضا و دورهی انگلیس هستم با این حال بازم اصلا جذبم نکرد. حتی میتونم بگم ارزش یکبار خوندن هم نداره متاسفانه.
شاید واقعا ادبیات کلاسیک سلیقهایه.
خود داستان بسیار گیرا بود و شخصیتهای فوقالعادهای در آن بود اما راویها! در نسخه نمونه راوی بیشتر داستان وجود نداشت! اساسا با اینکه کتاب صوتی مثل تئاتر اجرا شود با انواع صداها مخالف هستم! به عقیده من کتاب صوتی باید مثل قصهگویی باشد نه یک تئاتر رادیویی با نواع صداهای مختلف وموزیکهای متن شوک دهنده! در مورد این کتاب صوتی، صدای راوی بیشتر داستان که صدای یک خانم است اصلا صدای راوی در نسخه نمونه نبود گیرایی نداشت!
کتاب زیبا و روانی بود داستانی گیرا داده که دوست داری هرچه سریعتر کل کتاب رو گوش بدی، متن رمان ذهنت رو درگیر خودش میکنه و خودت رو جای شخصیتهای اون میزاری و انگار داستان رو زندگی میکنی، پر از درس و پند اگر با دقت به ادن گوش بدی و نکته سنج باشی، از شنیدن کتاب اصلا خسته نمیشی و مثل همیشه راوی با صدای جذاب و شخصیت پردازی عالی به جذابیت کتاب اظافه کرده و لذت بخش تر.
بنظرم رمان در عصر خودش یعنی قرن نوزدهم بداعتی محسوب میشده و قطعا خوانندگان ان دوران حوصله بیشتری برای خواندن توصیفات طولانی و رخدادهای کند داشته اند، با توجه به این ویژگیها بنظرم داستان زیبایی بود که نشان میداد انسانها بی دلیل بد و شرور نیستند و بدطیتی شان ناشی از تربیت غلطی است که در دوران کودکی تجربه کرده اند، علاوه بر این رمان بازتابی از قوانین حاکم بر جامعه است که نشان میدهد، زن در جامعه اروپایی آن دوران از حق و حقوق اجتماعی برخوردار نبوده و مردها برایش تصمیم میگرفتند. درکل خواندن این کتاب را پیشنهاد میکنم مخصوصا که خوانش آن بسیار خوب و عالی بود.
کتاب فکر میکنم برای عصر خودش یعنی قرن نوزدهم کتاب بی بدیلی بوده، جالب اینکه من ۱۵ سال پیش که این رمان را خونده بودم نسبت به الان جذابیت بیشتری برام داشت و شاید دلیلش این بوده که من ۱۵ سال پیش هیچ آشنایی با دوست داشتن و عاشق شدن واقعی نداشتم و اتفاقاتی که در داستان میافتاد رو بعنوان عشق قبول میکردم، داستان در بسیار از بخشهای خیالی و خارج از واقعیت پیش میره یعنی به راحتی و یکی یکی شخصیتهای اصلی داستان رو حذف میکنه. و همین موضوع باعث تعجب و سردی خواننده میشه،
ولی در آخر ارزش خواندن دارد
ولی در آخر ارزش خواندن دارد
علیرغم اینکه این رمان جزء کتابهای خیلی معروف میباشد اما من از خواندن (شنیدن) آن لذت نبردم.
شاید دیگر این نوع داستانها نیاز خواننده امروز را ارضا ننماید. به ظاهر رمان عاشقانه بود اما سرتاسر پر رذالت و حماقت بود. نویسنده به هر دستاویزی چنگ زده بود تا بتواند داستان را پیش ببرد فارغ از اینکه نیم نگاهی هم به شعور و درک خواننده داشته باشد، پرداختن به جزییات بیش از حد خارج از حوصله بود.
نتوانستم با این کتاب ارتباط برقرار کنم.
شاید دیگر این نوع داستانها نیاز خواننده امروز را ارضا ننماید. به ظاهر رمان عاشقانه بود اما سرتاسر پر رذالت و حماقت بود. نویسنده به هر دستاویزی چنگ زده بود تا بتواند داستان را پیش ببرد فارغ از اینکه نیم نگاهی هم به شعور و درک خواننده داشته باشد، پرداختن به جزییات بیش از حد خارج از حوصله بود.
نتوانستم با این کتاب ارتباط برقرار کنم.
سلام و درود
این کتاب یک کتاب روانشناسی رمان وار کلاسیک است. بلندهای بادگیری که عمارت داستان را درون خود جای میدهند پر از طوفان و هیاهو. عقده، کینه و نفرت و در آخر حسرت داشتن یک عشق که ثمر بدهد و به ثبات برسد. به نظر شخصی من ارزو و حسرت عشق بود تا عشق راستین بین دو نفر. نویسنده به خوبی عقدهی شخصیت و مهر طلبی و تاثیر آن بر نسل بعدی را به تصویر میکشد. با سپاس فراوان از گویندگان کتاب، که به مانند نمایشنامهی خوب اجرا کردهاند و از شیوایی بیانشان لذت بردم. ممنونم از کتابراه
این کتاب یک کتاب روانشناسی رمان وار کلاسیک است. بلندهای بادگیری که عمارت داستان را درون خود جای میدهند پر از طوفان و هیاهو. عقده، کینه و نفرت و در آخر حسرت داشتن یک عشق که ثمر بدهد و به ثبات برسد. به نظر شخصی من ارزو و حسرت عشق بود تا عشق راستین بین دو نفر. نویسنده به خوبی عقدهی شخصیت و مهر طلبی و تاثیر آن بر نسل بعدی را به تصویر میکشد. با سپاس فراوان از گویندگان کتاب، که به مانند نمایشنامهی خوب اجرا کردهاند و از شیوایی بیانشان لذت بردم. ممنونم از کتابراه
به نظر من "یکی از برجستهترین داستانهای رمانتیک ادبیات انگلیس" توصیفی اغراق آمیز برای این رمان است، کتاب خیلی ساده و ضعیف هست حتی برای زمان خودش!!! البته شاید مشکل از ترجمهی کتاب هم باشد، جملههای بی سر و ته، دیالوگهای بی ربط و نصف و نیمه و... حتی باوجود گویندههای توانایی که این داستان داشت، باز هم من گوش کردن این کتاب رو پیشنهاد نمیکنم.
🍁 کتابی بسیار حرفهای با داستانی گیرا. نمیشه ادبیات انگلیس رو بشناسی، اما خواهران برونته رو نه!
اسم کتاب، اسم جایی بلند توی دشته که بادگیر هست، و اونجا یه خونهای وجود داره که توی اون منطقه خیلی معروفه. خونهای هست وخانوادهای داره به اسم ارن شا، با چند فرزند و دختر کوچیکشون کتی هستش. یه شب پدر خانواده وقتی از سفر میاد به عنوان سوغات برای خونه پسری به اسم هیت کلیفت میاره و به خانواده هم میگه که اون یتیمه و اونو به فرزندخوندگی قبول کرده.
وقتی پدر خونه میمیره، پسر بزرگ که از هیت کلیفت دل خوشی نداره، با اون به بدترین شکل مثل یه برده رفتار میکنه. درحالیکه میبینیم که کتی دختر کوچیک خونه عاشق هیت کلیفت شده و دوست نداره که باهاش کسی بدرفتاری کنه!
توی همسایگی خانواده ارن شا، خانوادهای متوول زندگی میکنه که پسری دارن به اسم ادگارد که اون هم عاشق کتی میشه.
کتی که عاشق هیت کلیفت هستش، برای اینکه بتونه اموال ادگارد رو بر دست بیاره، و از این طریق بتونه هیت کلیفت رو از دست برادرش نجات بده، زن ادگارد میشه. اما هیت کلیفت که این نیت کتی رو نمیدونه، برای مدتی طولانی به یکباره اونجا رو ترک میکنه. و بعد از چند سال وقتی برمیگرده جوونی برومند و پولدار شده!! خواهر ادگارد که مجرده عاشق کلیفت میشه! برادر بزرگ کاترین که همسرش رو زمان زایمان از دست داده بود، حالا یه قمارباز شده که همه داشته هاشو از جمله خونه ارن شا رو توی قمار به هیت کلیف میبازه…
و در آخر کاترین جبران اشباهاتش رو با مرگش داد. هیت کلیفت بر اثر عذاب وجدان و عذاب دوری از کتی به جنون مبتلا شد و از دنیا رفت… در کل کتابی بود که همه به اندازه اشتباهاتشون تاوان دادن. کتاب زیبایی بود☘️
اسم کتاب، اسم جایی بلند توی دشته که بادگیر هست، و اونجا یه خونهای وجود داره که توی اون منطقه خیلی معروفه. خونهای هست وخانوادهای داره به اسم ارن شا، با چند فرزند و دختر کوچیکشون کتی هستش. یه شب پدر خانواده وقتی از سفر میاد به عنوان سوغات برای خونه پسری به اسم هیت کلیفت میاره و به خانواده هم میگه که اون یتیمه و اونو به فرزندخوندگی قبول کرده.
وقتی پدر خونه میمیره، پسر بزرگ که از هیت کلیفت دل خوشی نداره، با اون به بدترین شکل مثل یه برده رفتار میکنه. درحالیکه میبینیم که کتی دختر کوچیک خونه عاشق هیت کلیفت شده و دوست نداره که باهاش کسی بدرفتاری کنه!
توی همسایگی خانواده ارن شا، خانوادهای متوول زندگی میکنه که پسری دارن به اسم ادگارد که اون هم عاشق کتی میشه.
کتی که عاشق هیت کلیفت هستش، برای اینکه بتونه اموال ادگارد رو بر دست بیاره، و از این طریق بتونه هیت کلیفت رو از دست برادرش نجات بده، زن ادگارد میشه. اما هیت کلیفت که این نیت کتی رو نمیدونه، برای مدتی طولانی به یکباره اونجا رو ترک میکنه. و بعد از چند سال وقتی برمیگرده جوونی برومند و پولدار شده!! خواهر ادگارد که مجرده عاشق کلیفت میشه! برادر بزرگ کاترین که همسرش رو زمان زایمان از دست داده بود، حالا یه قمارباز شده که همه داشته هاشو از جمله خونه ارن شا رو توی قمار به هیت کلیف میبازه…
و در آخر کاترین جبران اشباهاتش رو با مرگش داد. هیت کلیفت بر اثر عذاب وجدان و عذاب دوری از کتی به جنون مبتلا شد و از دنیا رفت… در کل کتابی بود که همه به اندازه اشتباهاتشون تاوان دادن. کتاب زیبایی بود☘️
کتاب بدی نبود اما برای کسانی که با کتابهای داستایفسکی شروع کردن من جمله خودم باور پذیری کمتری داشت. قدرت داستایفسکی در تحلیل شخصیت به گونه ایست که در هیچ یک از کتابهایی که خواندم نظیر آن را نیافتم. هیت کیلیت شخصیت منفی که به یکباره رنگ عوض میکند ملموس و باور پذیر نیست و نمیتوان ارتباط خوبی با شخصیتهای داستان برقرار کرد.
اندازه نگه دار که اندازه نکوست / هم لایق دشمن است و هم لایق دوست