شکی نیست که فقط علاقمندان به نوشتههای کوندرا حس قرابت خاصی با شخصیتهای داستانش دارند. اصولاً در آثار کوندرا به دنبال داستان و ماجرا نیستیم؛ افرادی که تا کنون از کوندرا نخواندهاند این را مدنظر داشته باشند! و به نظر من این کتاب انتخاب مناسبی برای اولین خوانش از کوندرا نیست. اگر کوندرا را به خوبی یا حتی تا حدودی بشناسید این کتاب هم برایتان لذتبخش است در غیر اینصورت چنین نیست! پس، از کارهای دیگر کوندرا شروع کنید و سپس به سراغ "بیخبری" بیایید.
"بیخبری" حکایت از درد مهاجرت دارد. کوندرا کتاب را با مثالی از اسطوره آغاز میکند: "اولیس". اولیس هم مهاجر و بیست سال دور از وطن بود. در پایان داستان متوجه میشویم که چرا آغاز کتاب با معرفی اولیس است و وجه تشابهش را با شخصیت اصلی داستان درمییابیم.
نکته تاملپذیر دیگر، باز هم شخصیتپردازی عجیب زنان در آثار کوندرا است که بهقدری دقیق از احساسات زنان میگوید که گویی خود، یک زن است! و این خصوصیت کوندرا همیشه من را به یاد "گوستاو فلوبر" در خلق "مادام بوواری" میاندازد.
اما متاسفانه ترجمه این کتاب واقعا نامناسب بود! وقتی که مترجم به جای "بوگیر" میگوید "ضدبو" و به جای "رقص عربی" مینویسد "رقص شکم"، دیگر خودتان بقیه فضا را تصور فرمایید.
پ. ن. مترجم "رقص شکم" را معادل ترجمه لفظبهلفظ belly dancing آورده؛ غافل از اینکه منظور همان رقص عربی است با آن لباسهای دو تکه معروف!
کتاب جالب بود اما برای کسانی که بیشتر صوتی گوش میدن بدلیل اینکه وقت کتاب دست گرفتن ندارند گویش گوینده افتضاح بود. به شکلی که شما منصرف میشید از شنیدن. به نظرم کتاب خوانی برای شنونده میتونه ارزش نوشته رو خراب یا جاودانه کنه در ذهن
اوایلش خوب بود احساسات آدمها خیلی خوب نوشته شده بود اما هر چی به آخر داستان نزدیک میشدم حس پوچی بیشتری رو احساس میکردم و با خودم فکر میکنم که آیا من هم در سنین ۶۰ یا ۷۰ سالگی هکینطور خواهم بود.
"بیخبری" حکایت از درد مهاجرت دارد. کوندرا کتاب را با مثالی از اسطوره آغاز میکند: "اولیس". اولیس هم مهاجر و بیست سال دور از وطن بود. در پایان داستان متوجه میشویم که چرا آغاز کتاب با معرفی اولیس است و وجه تشابهش را با شخصیت اصلی داستان درمییابیم.
نکته تاملپذیر دیگر، باز هم شخصیتپردازی عجیب زنان در آثار کوندرا است که بهقدری دقیق از احساسات زنان میگوید که گویی خود، یک زن است! و این خصوصیت کوندرا همیشه من را به یاد "گوستاو فلوبر" در خلق "مادام بوواری" میاندازد.
اما متاسفانه ترجمه این کتاب واقعا نامناسب بود! وقتی که مترجم به جای "بوگیر" میگوید "ضدبو" و به جای "رقص عربی" مینویسد "رقص شکم"، دیگر خودتان بقیه فضا را تصور فرمایید.
پ. ن. مترجم "رقص شکم" را معادل ترجمه لفظبهلفظ belly dancing آورده؛ غافل از اینکه منظور همان رقص عربی است با آن لباسهای دو تکه معروف!