نقد، بررسی و نظرات کتاب ونسای غمگین من - کیت الیزابت راسل
4.2
88 رای
مرتبسازی: جدیدترین
𝓑𝒂𝒏𝒐𝒐
۱۴۰۲/۱۱/۲۸
00
بسیار عالی امیدورام تمام خانمهایی که فرزند هستند چه دختر چه پسر این رمان رو مطالعه کنند کودکانی که مورد تعرض جنسی قرار میگیرند کودکانی که باید لذت ببرن از کودکی اما متاسفانه در دلهره و اضطراب هستند
ونسا وای، دخترک پانزده ساله، جسور و تنهایی که درگیر رابطهای به ظن خود عاشقانه با معلم چهل و دو سالهاش میشود و هفده سال بعد در جریان جنبشی که علیه مردان آزارگر به راه میافتد در دو راهی مورد آزار واقع شدن یا مورد پرستش بودن توسط این معلم در معرض اتهام، قرار میگیرد؛ در دو راهی سکوت برای حفظ داستان عاشقانه هفده سالهای که به گمان خود با این مرد داشته یا هم صدا شدن با زنانی که برخلاف او، خود را قربانی میدانستند. روایتی از رابطهای فرساینده و آسیب زا میان یک نوجوان و معلمی بالغ که پس لرزههای رنج آور آن هیچ گاه دست از سر او بر نداشت اما او خود را متقاعد کرده که داستان عشق آنها چیزی منحصر به فرد بوده و هیچ چیز نمیتواند و نباید این توهم را متزلزل کند، هیچ رسوایی و هیچ مرد دیگری، این تنها راه تحمل خاطرات برای ونسا است.
کتاب را خواندم احساس میکنم این کتاب رمانی صرف نیست داستان با این همه حسهای واقعی نمی تواند زاییده خیال نویسنده باشد چه قدر سخت و تلخ است که حتی نفهمی که مورد ظلم قرار گرفتهای حسی که ونسا تجربه کرد بی گناهی که بابت گناه دیگری احساس ترس و خجالت کرد و فرصتهای زیادی را از دست داد
با احترام... کتاب خیلی خوبی در زمینهی تعرضات جنسی و سکوت در برابر آن بود.. شاید همیشه همه جا از این بعد به ما گفته شده که فرد تعرض دیده در دل خودش خود را قربانی میدونه... ولی در این کتاب نمای دیگهای به ما نشان میده... شخصیت داستان خودش را تا انتهای کتاب قربانی نمیدونه... حتی گاهی از عشق در برابر رابطش با استادش یاد میکنه... کتاب از قربانیانی حرف میزنه که سردرگمن... حتی نمیدونن قربانی شدن.. سکوت مقامات همیشه و همه جا یاد شده و این نکته فرعی کتاب بود.. همون طور که گفتم نکته عطف کتاب سردرگمی شخصیت اصلی میان عاشقی و قربانی بودن بود.. ممنون از کتابراه
کتاب رو اعصاب ولی به شدت گیراییه، واقعا ونسا شخصیت اصلی داستان خیلی زیبا پرداخته و نگارش شده و به خاطر همین به شدت دلم میخواست از توی داستان بیارمش بیرون و حسابی کتکش بزنم. ولی خب این هم مثل شخصیتهای رو اعصاب فیلمها به خاطر اینکه شدیدا نقششون رو خوب بازی میکنن میتونن این حس رو بهت منتقل کنن. من کتاب رو دوست داشتم و حسابی هم حرص خوردم.
کتاب فوق العادهای بود …. راستش اول که نظرات را خواندم فکر نمیکردم حوصله کنم به آخرش برسم ولی شروع که کردم یک نفس تا آخرش خواندم. امیدوارم یادمون نره که نه تنها سوء استفاده از فرد نوجوان بلکه هر رابطهء شخصی با هر معادله سنی و تعریفی که منجر به آزار روح و روان و جسمی فرد دیگری بشود مسموم است. بنظرم همه خانمها و بیشتر خانمهای جوان باید این کتاب را بخوانند و با آسیبهای یک رابطه سمی که بیشتر از عدم اعتماد به نفس، کمبود عاطفی یا محرومیت اقتصادی شاید هم بعضی وقتها هم زیاده خواهی (بویژه در اجتماع ما) ناشی میشه، آشنا بشوند و تاثیرات مخربی را که تا آخر عمر روح انسان را مثل خوره میخورد بشناسند.
کتاب درمورد آزار جنسی یه دختر نوجوونه، البته تو کشور ما این نوع آزار معنی نداره و امیدوارم یه روزی به اون سطح از آگاهی برسیم و مفهوم آزار از تجاوز جنسی فراتر بره، دختر قهرمان گاهی احمق هست و گاهی قربانی و گاهی عاشق، بررسی روابطش با پارتنر جالب توجه بود، میدونم که تو مدارس ایران هزاران نمونه مشابه این مورد رو میشه پیدا کرد ولی از نظر علمی این روابط توصیه نمیشه، چون فرد کم سال آسیب خواهد دید.
این کتاب در ابتدا داستان خوبی داشت اما پس مدتی از داستان روال یکنواخت و کسل کننده و تکراری دارد وخیلی از این شاخه به آن شاخه میپرد طوری که خیلی وقتها باعث سردرگمی خواننده میشود. خیلی از چیزهای بی اهمیت را با جزئیات توضیح میدهد و خیلی از چیزهای مهم را هم سریع رد میکند در کل شخصیت اول داستان هم تا آخر یک شخصیت سردرگم داشت
کتاب خییلی قشنگ و تاثیر گذار بود باعث شد از یه دید دیگه به یه دختر نوجوان که مورد آزار جنسی قرار گرفته نگاه کنم، البته داستان به گونه ایه که واقعا تو تضاد بین قربانی بودن شخص و یا عاشق بودنش قرار میگیری، خیلی قشنگ و لطیف نگارش شده، به گونهای که هم دلت میسوزه برای این دختر، و درعین حال گاهی احساس میکنی حماقت کرده و گاهی بهش حق میدی، نویسنده و البته مترجم بسیار توانا بوده که باعث القا شدن اون حس به خواننده شده، بسیار ارزش خواندن رو داره، تا آخر داستان هنوز امید داشتم که بتونم یه ذهنیت واحد درباره اول شخص داستان داشته باشم ولی نشد، و شخصیتهای داستان نه کاملا سیاه و نه کاملا سفید، بلکه خاکستری بودن، مثل هر انسانی با تمام خوبیها و بدیاش، و این داستان رو زیبا کرد.
نویسنده بسیار ماهرانه سواستفاده از دختران نوجوان رابه نگارش در اورده هم سواستفاده جسمی و هم روانی که اگر ونسا حمایت والدینش مخصوصا پدرش را بیشتر احساس میکرد و رابطه بهتری با پدرش داشت جذب یک مرد میانسال نمیشد و این تلنگری است برای پدر ومادرها که بیشتر با نوجوانان وقت بگذارنند و محبت کنند
برای اینکه افسرده و بی انگیزه بشیم کتاب فوق العاده ایه
درسته نویسنده خواسته با کسانی که بهشون تجاوز شده همدردی کنه یا جسارت بده، اما اصلا شیوهی پردازشش خوب نبود و حس کتاب خوندن رو از آدم میگرفت
اما در کل چند نکتهی خوب هم توی کتاب در مورد نحوهی رفتار با نوجوانان بود که اینو میشه به عنوان پون مثبت کتاب دید.
درسته نویسنده خواسته با کسانی که بهشون تجاوز شده همدردی کنه یا جسارت بده، اما اصلا شیوهی پردازشش خوب نبود و حس کتاب خوندن رو از آدم میگرفت
اما در کل چند نکتهی خوب هم توی کتاب در مورد نحوهی رفتار با نوجوانان بود که اینو میشه به عنوان پون مثبت کتاب دید.
کتاب فوق االعاده ایی بود ولی غمگینی عجیبی رو القا میکنه زجر مداوم تضاد وتناقص در حس دوست داشتن وانزجار واینکه ندونی قربانی بودی یا نه ومدام در جنگ بودن در ذهن وروحت همه میتونه با روان آدم بازی کنه چون ونسا تشنهی خواسته شدن و دیده شدن بود واین برمیگشته به چیزی که در اول خودش دنبالش بود ولی به غلط و هیچ وقت هدایت نشد.. تو این سن هیچ وقت نمبشه اشتباه رو تشخیص داد با اینکه میدونست چه تعرضی در حقش شده ولی باز نمیخاست بپذیره.. یه جورایی خودش آسیب دیدن رو دوست داشت یه جاهایی حتی خودش معلمه رو دعوت میکرد که گلوش رو فشار بده واون لذت میبرد پس از لحاظ روانی بیمار بود و میل به افسردگی داشت
کتاب در مورد عشق یک نوجوان به مرد میانسال نیست بلکه دلایل این عشق و کشش وی است ومیبایست پدر و مادران این کتاب رو مطالعه کنندتا احیانا کم وکاستی در رفتارشان در رابطه با فرزندان خوددارند، بازنگری کنندچون کلیه اعمال ما نسبت گرفته شده از رفتار خانواده میباشد، واینکه فکر نکنیم این گونه اتفاقات از ما دور و غیر باور کردنیست
حتی خوندن همچین سرنوشتی حس بد و افسردگی میده بهم. فکر میکنم اول باید برا پدر مادر شدن اموزش ببینیم و اگاه بشیم که از نوزادی تا سنی که فرزند به بلوغ فکری برسه چطوری رفتارکنیم، خونه چطور محیطی باشه، تربیت و اگاه کردن بچهها چطور باشه و... اینطوری افراد موفق تری به جامعه تحویل میدیم. فکر میکنم پروسه درمان افراد بیماری مثل استرین و هامبورت سختتره. و حتما یکسری ضعفهای تربیتی واجتماعی و... باعث شده اینطور افراد با درجات شدیدتر یا ضعیفتر ضداخلاقی وجود داشته باشن
تو علم روانشناسی پدیدهای هست به اسم چراغ گاز، به این معنی که طرف مقابل رابطه، کم کم و شاید حتی ناخواسته تو ذهن طرف مقابلش نفوذ میکنه و به نحوی اونو کنترل میکنه که اون فرد همیشه خودشو مقصر میدونه.
با اینکه همیشه در ضمیر ناخودآگاهش این تفکر وجود داره که من تنها مقصر ماجرا نیستم، اما اون شستشوی ذهنی مانع از این میشه که طرف دست از سرزنش خودش برداره.
تو این کتاب، که یک رمان عالی و تاثیر گذار بود، ونسا دقیقا دچار این مشکل بود.
حتی من به عنوان یه خواننده گاهی گیج بودم واقعا ونسا یه قربانیه یا یه احمق!!
همش تصور میکردم اگه ونسا در ایران زندگی میکرد، هیچ همدردی و حمایتی نمیدید که هیچ، فقط سرزنش بود و سرزنش و سرزنش...
ونساهای زیادی تو کشورمون هستن که وضعیت بسیار وخیم تری از شخصیت این داستان دارن.
به امید برابری...
با اینکه همیشه در ضمیر ناخودآگاهش این تفکر وجود داره که من تنها مقصر ماجرا نیستم، اما اون شستشوی ذهنی مانع از این میشه که طرف دست از سرزنش خودش برداره.
تو این کتاب، که یک رمان عالی و تاثیر گذار بود، ونسا دقیقا دچار این مشکل بود.
حتی من به عنوان یه خواننده گاهی گیج بودم واقعا ونسا یه قربانیه یا یه احمق!!
همش تصور میکردم اگه ونسا در ایران زندگی میکرد، هیچ همدردی و حمایتی نمیدید که هیچ، فقط سرزنش بود و سرزنش و سرزنش...
ونساهای زیادی تو کشورمون هستن که وضعیت بسیار وخیم تری از شخصیت این داستان دارن.
به امید برابری...
کتاب جالبی بود. همواره احساسمخاطب و راوی یک مسیر رو طی میکنن. بحرانهای شخصیت داستان رو کمابیش همانطور که باید؛ مخاطب درک میکنه و مثل ونسادرونش غرق میشه. داستان خوبی بود یک حقیقتی از جهان، تعرضهای بی شماری هست که زنان زیادی ازشون رنج میبرن و چه بسا کودکانی. میتونم بگم با خوندنش فهمیدم که آستانه سن بلوغ وبعد از آن مهم تر از چیزی که فکر میکنیم هست. نوجوانهایی که نیاز به درک شدن دارن و به همین علت ممکنه درگیر مسائل خیلی بدتر بشوند که تاثیرش در تمام عمر آنها پایدار باشد