نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی ارباب و بنده - لئو تولستوی
4.5
13 رای
مرتبسازی: جدیدترین
این کتاب به خوبی تفاوت بین نگرش افراد ثروتمند و فقیر رو دربارهی مسائل زندگی نشون میده، و همچنین برخورد اربابها یا در واقع روئسا با زیر دستاشون. به طوری که فکر میکنند اگر دارند دستمزدی به این افراد میدن از لطف و بزرگواریشونه نه وظیفشون! و اینکه چقدر این افراد میتونن خودخواه باشن و به راحتی طبقهی ضعیف رو زیر پاشون له بکنن. البته آخر داستان این رو نشون میده که مشکلات چقدر میتونن تو تغییر دیدگاه افراد نسبت به انسانهای دیگه و زندگی تاثیر گزار باشه و در واقع ادمها رو از منفعت طلب بودن به سمت انسان دوستی سوق میده. خوانش هم خیلی خوب بود و به فضاسازی کتاب جلوهی بصری بیشتری میداد. با تشکر.
داستانی زیبا که فکر خواننده را تا مدتها مشغول خواهد داشت. تولستوی به واقع یکی از بزرگترین نویسندگان تاریخ است. او نیز همچون داستایوفسکی روان و افکار شخصیتهای داستانهایش را به زیبایی و مهارت موشکافی میکند. در این داستان دقت فرمایید نویسنده با چه مهارت و قدرتی فضا و شرایط داستان را توصیف میکند. فضای نسبتا دلگیر روستا. پیراهنی که در زمان و مکان غیر منطقی بر روی بند است و یخ زده و در باد تکان میخورد. تمامی اینها پیشاپیش به خواننده القا میکند که این دو نفر در زمان و مکان مناسبی نیستند و قرار است اتفاقات ناخوشایندی همراه با سرما و بوران واقع شود. در خواندن داستانهای نویسندگان بزرگ همچون تولستوی و داستایوفسکی و چخوف که اساتید ایجاد پیرنگها و طرحها و شخصیت پردازیهای بسیارقدرتمند در داستانهایشان هستند باید در نظر داشت که هیچ جمله یا پاراگرافی بی هدف و فقط برای پر کردن حجم و مطالب نوشته نشده است و با کمی توجه و تامل میتوان هدف نویسنده را درک کرد. همین درک مطالب، موجب لذت بسیار از خواندن آثار ایشان است.
سپاس از کتابراه و گوینده محترم
سپاس از کتابراه و گوینده محترم
من کتابهای لئو تولستویو دوست دارم. نویسندهای قوی و مقتدر در داستان.. خیلی از کتاباشونو خوندم.. این کتاب تقریبا کوتاس نسبت به کتابایه دیکش.. و خوبیش اینه که گویندههای داستان فرق دارن با هم و این جذابترش میکنه. داستانی که باز تفاوت شخصیتهای مختلف و نگاه قشر مختلف جامعه رو نشون میده.
🍁یه شاهکار دیگه از یه نویسنده شاهکار. با اینکه داستان یه خط ثابتی داشت، و فراز و فرود فراوان و عمیقی نداشت، من از داستان لذت بردم.
تولستوی به زیبایی تقابل بین دارا و ندار رو به تصویر کشیده بود. ما تونستیم به خوبی واسیلی ارباب رو با دنیای سرمایه داری، و نیکیتا رو با دنیای ساده رعیتی در کنار هم ببینیم.
این کتاب بهخوبی تضاد شخصیتی دو انسان از قشرهای متفاوت و تفاوت دیدشون را به مسائلی واحد و شرایطی کاملا یکسان نشون میده! شبی که اونها مجبور میشن بین راه توی برف و بوران شدید بخوابند و شب رو صبح کنن، تا دوباره راه رو پیش بگیرن،، میشه دیدگاه متفاوت اون دو روبه موضوع اموال دنیوی و همینطور مواجه شدن با مرگ دید. نیکیتا در آسودگی و آرامشِ وجدان خوابیده. اون هیچ حس تعلقی به زندگیاش نداره! خودش میگه به اندازه کافی زجر کشیده و از این زندگی سیره! و تمام طول زندگی خودش رو نه تنها بنده اربابانِ مختلفش، بلکه بنده اربابِ بزرگ یا همان خدا میدونه که همه بهنوعی اختیاراتش رو سلب کردن. اون در مقابل مرگ فقط از گناهانش میترسه.
و اما واسیلی، در همان شرایط یکسان، بدترین و طولانیترین شب زندگیشو تجربه میکنه و دائما بیداره. اون وحشت داره که جنگل و اموالش رو از دست بده! واسیلی درست برعکس نیکیتا، سفت و سخت به زندگیش و اموالش چسبیده! اگر بخواییم واقع بین باشیم میبینیم که واسیلی هم یه جورایی بنده ست. اون بنده نیازهای تموم نشدنی و طمع خودشه!!
شبی که واسیلی ونیکیتا توی بوران گیر کرده بودن، برای واسیلی اون شب یه جور تصویر از یه برزخِ شخصی بود. برزخی که توی اون، واسیلی به خودآگاهی میرسه! با فکر کردن به مسیرهای اشتباهی که توی زندگی طی کرده!
تولستوی به زیبایی تقابل بین دارا و ندار رو به تصویر کشیده بود. ما تونستیم به خوبی واسیلی ارباب رو با دنیای سرمایه داری، و نیکیتا رو با دنیای ساده رعیتی در کنار هم ببینیم.
این کتاب بهخوبی تضاد شخصیتی دو انسان از قشرهای متفاوت و تفاوت دیدشون را به مسائلی واحد و شرایطی کاملا یکسان نشون میده! شبی که اونها مجبور میشن بین راه توی برف و بوران شدید بخوابند و شب رو صبح کنن، تا دوباره راه رو پیش بگیرن،، میشه دیدگاه متفاوت اون دو روبه موضوع اموال دنیوی و همینطور مواجه شدن با مرگ دید. نیکیتا در آسودگی و آرامشِ وجدان خوابیده. اون هیچ حس تعلقی به زندگیاش نداره! خودش میگه به اندازه کافی زجر کشیده و از این زندگی سیره! و تمام طول زندگی خودش رو نه تنها بنده اربابانِ مختلفش، بلکه بنده اربابِ بزرگ یا همان خدا میدونه که همه بهنوعی اختیاراتش رو سلب کردن. اون در مقابل مرگ فقط از گناهانش میترسه.
و اما واسیلی، در همان شرایط یکسان، بدترین و طولانیترین شب زندگیشو تجربه میکنه و دائما بیداره. اون وحشت داره که جنگل و اموالش رو از دست بده! واسیلی درست برعکس نیکیتا، سفت و سخت به زندگیش و اموالش چسبیده! اگر بخواییم واقع بین باشیم میبینیم که واسیلی هم یه جورایی بنده ست. اون بنده نیازهای تموم نشدنی و طمع خودشه!!
شبی که واسیلی ونیکیتا توی بوران گیر کرده بودن، برای واسیلی اون شب یه جور تصویر از یه برزخِ شخصی بود. برزخی که توی اون، واسیلی به خودآگاهی میرسه! با فکر کردن به مسیرهای اشتباهی که توی زندگی طی کرده!
قلم و بینش و عمق دیدش شاهکاره