نقد، بررسی و نظرات کتاب حرکات جادویی - کارلوس کاستاندا
4.7
15 رای
مرتبسازی: جدیدترین
محمد رضازاده وصال
۱۴۰۲/۱/۲۲
10
جلد دوازدهم از مجموعه کتابهای دوازده جلدی کارلوس کاستاندا که بنظر من جزو برترینهای موجود در حوزه متافیزیک و علوم غریبه و علوم خفیه میباشد. کتابهای کارلوس کاستاندا بی نظیر و بی همتاست و اگر روزی فردی از من بعنوان شخصی مطالعه گر بخواهد که فقط یک کتاب مابین تمام کتابهایی که خواندهام به وی معرفی کنم بدون شک مجموعه ۱۲ جلدی کتابهای کارلوس کاستاندا را به وی معرفی خواهم کرد. براستی آشنایی با دن خوان و دن خنارو و دنیای بی مانند سرخپوستان یاکی و فرهنگ تولتکها و شمنهای مکزیک انسان را با خود به ماورا میبرد.
و سرانجام نظر شما را به این سخنان دن خوان در کتاب قدرت سکوت جلب میکنم که وقتی کاستاندا میگوید من آنقدرها هم بد نیستم، پاسخش را اینچنین میدهد، فقط کاستاندا هنوز آنقدر صداقت داشت که این مطالب را از زبان دن خوان در کتابش نقل کند: دن خوان: «اُه، چرا اتفاقاً به همین بدی هستی. تو یک آدم حقیر، اسرافکار، یکدنده و کوتهفکر، قلدر، عصبی و تندخو و ازخودراضی هستی. تو بدخلق، سنگین و کسلکننده و ناسپاسی. ظرفیتی پایانناپذیر برای وا دادن و بوالهوسی داری. و از همه بدتر، خودت رو آدم خیلی مهمی تلقی میکنی، بدون اینکه حتی پشتیبانی برای این احساس داشته باشی.»
آنچه که دن خوان در این جملات بیان میکند، دقیقاً مشخصات چارت تولد کاستانداست، همان سرنوشتی که دست آخر و به رغم تمام معجزاتی که دیده بود، خود را به آن تسلیم کرد و یا به قول دن خوان، خودش را وا داد. او درست بر خلاف دن خوان قصد نداشت مبارز باشد، بلکه میخواست استاد باشد و خودش را به استاد بودن وا داد، شنیدن این کلمه از زبان دیگران حقا که از «من»، «سوپرمن» میسازد...
بحث در این رابطه بسیار است و نه در این مقال میگنجد، نه در قالب محدود کلمات. اگر از نگاه یک «شاهد» به این مسائل بنگرید، همه چیز بهتر برایتان روشن خواهد شد و ادبیات عرفانی ایران زمین سرشار از رازها و اسرار پیدا و پنهانی که صدها کاستاندا هم قادر به بازگو کردن آن نیستند: این مدعیان در طلبش بی خبرانند، کآن را که خبر شد خبری باز نیامد... پیروز باشید.
آنچه که دن خوان در این جملات بیان میکند، دقیقاً مشخصات چارت تولد کاستانداست، همان سرنوشتی که دست آخر و به رغم تمام معجزاتی که دیده بود، خود را به آن تسلیم کرد و یا به قول دن خوان، خودش را وا داد. او درست بر خلاف دن خوان قصد نداشت مبارز باشد، بلکه میخواست استاد باشد و خودش را به استاد بودن وا داد، شنیدن این کلمه از زبان دیگران حقا که از «من»، «سوپرمن» میسازد...
بحث در این رابطه بسیار است و نه در این مقال میگنجد، نه در قالب محدود کلمات. اگر از نگاه یک «شاهد» به این مسائل بنگرید، همه چیز بهتر برایتان روشن خواهد شد و ادبیات عرفانی ایران زمین سرشار از رازها و اسرار پیدا و پنهانی که صدها کاستاندا هم قادر به بازگو کردن آن نیستند: این مدعیان در طلبش بی خبرانند، کآن را که خبر شد خبری باز نیامد... پیروز باشید.
سرکار خانم رمضانی، هزاران بار از شما برای ترجمه مجموعه کتابهای کارلوس کاستاندا تشکر میکنم. در خصوص مقدمه این کتاب و نقدی که به کاستندا داشتید، به خاطر دارم جایی در کتاب" کارلوس به دن خوان میگه: که من احساس میکنم که نباید علم و آگاهی که تو در اختیار من میگذاری رو برای بشریت بازگو کنم چرا که مثلا اساتید شرقی از شاگردانشون میخواستن که راز دار باشن. و دن خوان در جوابش میگه: که شاید اون اساتید خودشون رو به استاد بودن واداده بودن، من استاد نیستم من فقط یک مبارزم. و در ادامه میگه ابدیت در همین لحظه و همین جاست و تو الان این راز رو میدونی ولی چه فایدهای برات داره وقتی قدرت لازم رو نداری! " به نظر شما این به اینمعنی نیست که دن خوان خودش اجازه انتشار تعلیماتی رو به کارلوس داده بوده؟ ممنون میشم اگر این پیام رو دیدید جواب بنده ارو بدید. باز هم از زحمات شما صمیمانه سپاسگزارم.