نقد، بررسی و نظرات کتاب بگذار کودکی کنم - سحر حسنی
مرتبسازی: جدیدترین
مریم متولی
۱۴۰۳/۱/۱۶
00
با سلام و خسته نباشید کتاب خوبی بودهم سر گرم کننده هم آموزنده و حوصلهی آدم از خوندنش سر نمیره
سلام و عرض ادب
واقعا بهترین کتابی بود که تو عمرم خواندم خیلی جذاب و گیرا بود و خیلی دلم میگرفت در یکی دو روز تمومش کردم و واقعا خیلی دلم به حال هاجر میسوزه که چقدر زود ازدواج کرده بود و از سنتهای خرافاتی قدیم خیلی حالم بده میشد و چه ظلمها که به هاجر از طرف خود حسن و خانواده حسن بهش شد و صبر عجیب هاجر و توکل به خداوند و استعانت از خدا در زمان سختیها خیلی برام جذاب بود و در به قول شاعر که میگه
هر چه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی
و خدا جای حق نشسته هر چه بلا سر هاجر آوردن بعداً تقاص پس دادن از تومور گرفتن حسن و تصادف پریچهره و اتفاقات بد که برای افرادی که به هاجر ظلم کردن افتاد بهم این درس داد که متوجه بشیم که دنیا دار مکافات هست خوبی کردی اجرش میبینی ولی ظلم گردی باید منتظر تاوانش تو همین دنیا باشی و دلم خیلی بعد هاجر به زهرا سوخت که از دست ظلمهای باباش قرص برنج خورد و فوت کرد. خوندنش به همه توصیه میکنم مخصوصا به پدرانی که ظلم به خانواده میکنن و خودشونو صاحب اختیار زن و بچه هاشون میدونن و به قول حسن زن و بچههای خودمم هر جوری دلم خواست رفتار میکنم بهشون میگم تو همین دنیا منتظر تقاص باشن. دنیا خیلی کوچیکه.! 😜
واقعا بهترین کتابی بود که تو عمرم خواندم خیلی جذاب و گیرا بود و خیلی دلم میگرفت در یکی دو روز تمومش کردم و واقعا خیلی دلم به حال هاجر میسوزه که چقدر زود ازدواج کرده بود و از سنتهای خرافاتی قدیم خیلی حالم بده میشد و چه ظلمها که به هاجر از طرف خود حسن و خانواده حسن بهش شد و صبر عجیب هاجر و توکل به خداوند و استعانت از خدا در زمان سختیها خیلی برام جذاب بود و در به قول شاعر که میگه
هر چه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی
و خدا جای حق نشسته هر چه بلا سر هاجر آوردن بعداً تقاص پس دادن از تومور گرفتن حسن و تصادف پریچهره و اتفاقات بد که برای افرادی که به هاجر ظلم کردن افتاد بهم این درس داد که متوجه بشیم که دنیا دار مکافات هست خوبی کردی اجرش میبینی ولی ظلم گردی باید منتظر تاوانش تو همین دنیا باشی و دلم خیلی بعد هاجر به زهرا سوخت که از دست ظلمهای باباش قرص برنج خورد و فوت کرد. خوندنش به همه توصیه میکنم مخصوصا به پدرانی که ظلم به خانواده میکنن و خودشونو صاحب اختیار زن و بچه هاشون میدونن و به قول حسن زن و بچههای خودمم هر جوری دلم خواست رفتار میکنم بهشون میگم تو همین دنیا منتظر تقاص باشن. دنیا خیلی کوچیکه.! 😜
وجود باورها و اعتقادات غلطی که در جوامع و در اذهان بزرگترها خصوصا والدین وجود داشته و موجب شکل گیری ازدواجهای به شدت نادرست و به دنبال آن تولد کودکانی که در آینده دچار انواع و اقسام معضلات جسمی و روحی و بعضا اعتیاد به موادمخدر و مسکرات و یا خودکشی میشدهاند. در این رمان هم قدری از این مصایب روایت شده که به نظرم تا حدودی در میزان خشونتهای شخصیتهای داستان علیه شخصیت اول یعنی هاجر شاید اغراق هم شده. تشکر از خانم نویسنده
با احترام به نویسنده: اگر این خانم متولد ۱۳۱۲ بوده با دوازده سال سن میشه سال ۱۳۲۴اون بچه اولش رو آورده حالا ما بعد بیست سال هم در نظر بگیریم نه خانهها حمام داشتن و نه قرص برنجی اون زمان بوده آخه یه بچه دوازده ساله مگه چقدر توانایی داره که انقدر کتک بخوره و بازم بلند بشه و کار انجام بده، زایمان کنه بلند بشه در جا کار انجام بده ایشون زمان حال رو با زمان گذشته مخلوط کردن و برای جذب خواننده بنظرم خیلی تخیل قاطی شده بود
بسیار داستان ضعیف و غیر قابل باور داشت به ویژه جایی که زن رو میخواستن سنگسار کنن و در ادامه داستان اومده که مادرش بی اطلاع بود و برای همین از حال رفت در اون زمان ودر ابادی چطور این خبر رو نشنیدن، در جای جای داستان از این مدل حرفها وجود داشت که داستان رو خیلی ضعیف میکرد برای هیچ گروه سنی توصیه نمیکنم
سلام فعلا تونستم مقداریش رو بخونم. ذهنم از واقعیتهایی که سر یه انسان میتونه بیاره قفل شده خواهشا با اطرافیانتون خوب برخورد کنید چون برخیها صدمههای روحی زیادی دارن، مرحم زخم هم دیگه باشید و باشیم. نه این که نمک بپاشیم روزخم همدیگه. درسته خدا همه مون رو نجات میده اما ماهم باید رفتار درست داشته باشیم.
کتاب خوبی بود، با وجود اینکه در ابتدا از واقعی بودن سرگذشت زندگی هاجر گفته بودن اما انگار نویسنده از قوه تخیل بهره گرفتن، همین امر موجب شده که آمیخته شدن واقعیت و خیال پردازی به وضوح نشون داده بشه... نکته دوم: غلط املایی به وفور دیده میشه. و سوم اینکه سن و سال در چند جای داستان به اشتباه حساب شده. درسته چند جا از داستان نویسنده سعی در حذف بعضی از قسمتهای داستان و به خلاصه وار بودن به ویژه در انتهای کتاب بسنده کرده بودن اما درکل کتاب جالبی بود که با تک تک اتفاقات (خنده، شادی، غم، غصه، از خود گذشتگی و... ) میتونستم خودم رو جای شخصیتهای مختلف و لحظات حساس و غم انگیز بذارم... امیدوارم هیچ بانویی در سرزمین عزیزمون گرفتار چنین مصیبتی نشه و همچنین تونسته باشم با نظرم به شما در انتخابی بهتر کمک کرده باشم
خیلی بزن بزن بود اوایل، تو ساده لوحی دختر انگار اغراق شده حداقل مادر دختر در مورد مسائل ساده مثل عادت ماهیانه میتونست یادش بده و آمادگی پیش از ازدواج هیچی نمیدونست، نفرت عمیق مادر شوهر و شوهرش عجیبه، بجای داستان گفته بود با خاک پوشاک شده بچه برام جالب بود چجوری با خاک آخه؟ در کل داستانی واقعیست و زنان زیادی حتی الان گرفتار کودک همسری و آزار و اذیت میشن
کتابی از سرگذشت زنانی که هیچی قدرتی در تصمیم گیری برای زندگی خود ندارند ولی پراز اغراق و رنج تموم کتاب شاهد کتک خوردن و ظلم پذیری یک دختر کوچک هستیم که در اخر هم سرنوشتش سیاه شد بهتر بود بعد از ان همه سختی یک فرد قدرتمند میساخت تا بتواند انتقام عمرش را بگیرد نه اینکه شکست خورده انتظار مرگش را بکشد
کتاب سراسر تلخی و کتک و دعوا بود و هاجر زنی که با اینکه سعی میکرد قوی باشه اما چارهای جز تن دادن به این زندگی و کتک از شوهرش نداشت، و باعث و بانی تموم این سختیها به نظر من پدرهای اونا بودن که بدون در نظر گرفتن علایق بچه هاشون اونا رو به عقد هم درآوردن که تو زندگی به جز آزار همدیگه و بچه هاشون کاری نکنن
به نظرم این کتاب طرز زندگی گذشتگان ما که کاملا مردسالاری و حاکمیت مرد بود را نشون میده رمانی به شدت غم انگیز و به افرادی که حالت عصبی و افسره هستند پیشنهاد نمیدم که این حالتشون رو بدتر میکنه ولی درد این رمان اینه که زن را فقط برای زاییدن و کلفتی و نیاز جنسی میخوان و زن هیچ ارزش معنوی برای مرد نداره و این یعنی ظلم و ستم به جامعه زن که خوشبختانه الان مثل گذشتگان دور نیست و زن برای حق خودش میجنگه و حتی مردها هم تعداد اکثریتشون روشن فکرن.
کتاب فوق العاده قشنگی بود با اینکه داستان بسیار بسیار بسیار غم انگیزی را روایت میکرد چقدر هنگام خواندن کتاب غصه خوردم خشمگین شدم گاهی دلم میخواست داد بزنم از ظلمی که به راوی داستان و زنان سرزمینم شده و میشود.
این همه بی عدالتی و ظلم و خدایی که میبیند و ساکت است این حق زنان نیست و تا زمانی که خود زنان به فکر هم نیستند و هوای هم را ندارند انتظاری از مردان نمیرود.
خواندن کتاب را به مردان مخصوصا پیشنهاد میکنم و امیدوارم روزی زنان از این همه سختی و ستم و دیدگاههای قدیمی رها شوند
این همه بی عدالتی و ظلم و خدایی که میبیند و ساکت است این حق زنان نیست و تا زمانی که خود زنان به فکر هم نیستند و هوای هم را ندارند انتظاری از مردان نمیرود.
خواندن کتاب را به مردان مخصوصا پیشنهاد میکنم و امیدوارم روزی زنان از این همه سختی و ستم و دیدگاههای قدیمی رها شوند
داستان زندگی دختری به اسم هاجر که در کودکی و به اجبار پدرش با حسن که اوهم به اجبار پدرش تن به این ازدواج داده شروع میشه. داستان کودک همسری و دردها و رنجها و سختیهای ازدواجهایی از این سبک رو خیلی شنیدیم و خوندیم و متاسفانه در این داستان اون قدر در مورد کتک خوردنهای هاجر و جراحتهای بدنش گفته شد اما در مورد چگونه مداوا شدنش نگفته مثلا پایی که با ترکه زدن به کف پاخون ریزی کرده وگوشتش کنده میشه چه طور میشه با اون پا همون روز راه رفت و یا کاسه مسی داغ که روی کمر کسی بگذارند و داغش کنند چه طور بهبود پیدا کرده رو نگفته یه نکته خیلی مبهم دیگه داستان هم که تو روستایی که فقط یه ماشین بوده چه طوری یه کارگر ساده مزرعه اون ماشین رو دستکاری میکنه تا جایی که ماشین به دره سقوط میکنه و سرنشین ماشین میمیره. اینها نکات مبهم و سوال برانگیز داستان بود که میشد بهش توجه کرد. اما به این مسئله خوب پرداخته بود که دختر و زنی که در منزل پدرش پشت و پناهی نداشته باشه جسارت و بی توجهی خانواده همسرش خیلی زیاد میشه و واقعا زن موقعی ارامش داره و میتونه ارامش رو به دیگران هدیه بده که پشتوانه و دلگرمی داشته باشه که این نقش تو داستان با کمک پدر شوهر هاجر ایفا میشد. و این که زندگی کردن با مردی که دست بزن دارد و به اخلاق و تعهد پای بند نیست عاقبت خوشی ندارد و فرزند آوری در چنین خانوادهای موجب تحکیم خانواده نمیشود بلکه به تعداد افراد رنجور و افسرده جامعه میافزاید و این که پایان داستان واقعی تر از شروع و متن داستان بود
مطالعه کتابهایی از این دست را برای پدرها و مادرهایی که به زور برای ازدواج بچه هاشون تصمیم میگیرند، پیشنهاد میکنم.
مطالعه کتابهایی از این دست را برای پدرها و مادرهایی که به زور برای ازدواج بچه هاشون تصمیم میگیرند، پیشنهاد میکنم.
داستان بسیار غم انگیز بود و نویسنده هم خیلی اغراق کرده بود آخه مگه میشه یک دختر دوازده ساله تحمل این همه کتک و شکنجه را داشته باشه و اطلاع نویسنده درمورد خانواده هاجر هیچ اشارهای نکرده بود که ازدست این مرد نجاتش بدهند فقط این داستان غم گریه زاری بود و پایان خوبی نداشت زیاد جالب نبود
داستانی بسیارغم انگیز، اوایل. کتاب کلا به کتک ودعوا وگریه گذشت، به نظرم میشد داستان روجذاب ترازاین تعریف کرد ، اینهمه فشارروانی وفقط وفقط کتک کاری، یکم دورازذهنه، اغراق به کاررفته بود به نظرمن. چندان پایان خوب وخوشی هم نداشت، به نظرم اگرکتاب روبرای این میخونیدکه آگاهی پیداکنید یا اطلاعات مفیدی به دست بیارید این کتاب اصلا مناسب نیست ، چون بجز درد ورنج به هیچ چیز دیگه ای نپرداخته.