معرفی و دانلود کتاب آیینه سرتاسر ترک برداشت

معرفی کتاب آیینه سرتاسر ترک برداشت

کتاب آیینه سرتاسر ترک برداشت یکی دیگر از رمان‌های جنایی آگاتا کریستی است. در این اثر، شخصیت نام‌آشنا، خانم مارپل با هوش استثنایی خود و کمک دوستش خانم بانترى، برای حل پرونده‌ی قتل وارد عمل می‌شود. قتل در یک میهمانی با استفاده از یک نوشیدنی مسموم صورت گرفته است. گفتنی‌ست این کتاب در میان آثار پرفروش ساندی تایمز جای دارد.

درباره‌ی کتاب آیینه سرتاسر ترک برداشت

خانم مارپل یکی از شناخته‌شده‌ترین شخصیت‌های داستانی است که به دست آگاتا کریستی (Agatha Christie)، رمان‌نویس ژانر جنایی، خلق شده است. او که چهره‌ای آشنا برای مخاطب دارد و پیش‌تر در هفت رمانِ کریستی ظاهر شده، حالا در کتاب آیینه سرتاسر ترک برداشت (The Mirror Crack'd from Side to Side) به حل معمای قتلی عجیب می‌پردازد.

خانم جین مارپل در روستای سنت مری مید زندگی می‌کند، او سال‌هاست که ساکن آنجا است و گهگاه برای مسافرت‌های گران‌قیمتی که برادرزاده‌اش برای او ترتیب می‌دهد، از شهر خارج می‌شود. خانم مارپل از هوش سرشاری برخوردار است و به بافتنی و گوش سپردن به غیبت‌ کردن‌‎های دیگران علاقه‌ی بسیار دارد. یک روز که خانم مارپل در حال قدم زدن در خیابان است، پایش به تکه آجری گیر می‌کند و می‌افتد. زن مهربانی به او کمک می‌کند و در خانه‌اش پذیرایِ او می‌شود. خانم هدر بدکوک زنى است چاق و چهارشانه، حدوداً چهل‌ساله، با موهاى قهوه‌اى که رو به سفیدى مى‌رود و چشم‌هایی آبى و لب و دهانى گشاد. هدر که فوراً خانم مارپل را به‌عنوان کسی که دنبال حل معماهای آدم‌کشی است، می‌شناسد، سر صحبت را راجع‌به قتل اخیری که در خانه‌ای در گوسینگتون هال اتفاق افتاده، باز می‌کند. او در ادامه ماجرای آمدن بازیگری معروف به شهر و خرید همین خانه را پیش می‌کشد. مارپل بعداً متوجه می‌شود که این بازیگر مارینا کرگ نام دارد و خریدار خانه‌ی خانم بانترى، دوست خانم مارپل است. او با شوهرش جیسون که تهیه‌کننده‌ی سینماست، برای زندگی به سنت مری مید می‌آیند.

آگاتا کریستی چنان برای ورود شخصیت رمانش، مارینا کرگ، مقدمه‌چینی می‌کند که مخاطب منتظر تعلیق‌هایی که متعاقباً از پی ورودِ این بازیگر به شهر، ایجاد می‌شود، می‌ماند. داستان کتاب آیینه سرتاسر ترک برداشت هنرمندانه و ذره‌ذره پیش می‌رود و فضای داستان را شکل می‌دهد که مخاطب درمی‌یابد طوفانی در راه است. نکته‌ای که خانم هدر به خانم مارپل می‌گوید و بعداً حائز اهمیت می‌شود این است که هدر چنان شیفته‌ی مارینا بوده، که یک‌بار با وجود بیماری سختی که داشته از بستر برخاسته و به دیدار او رفته. وقتی خانم مارپل با شک از او می‌پرسد که بعد از آن مشکلی پیش نیامده، هدر جواب منفی می‌دهد.

در یکی از روزها، مارینا و جیسون جشنی براى جمع‌آورى کمک‌هاى مالى در گوسینگتون هال تدارک می‌بینند و از مهمانان زیادی از جمله خانم مارپل و خانم بانترى دعوت می‌کنند. در طول گفت‌وگوها متوجه می‌شویم که مارینا در دو سال گذشته به‌شدت مریض بوده و تازه سلامت خود را به دست آورده. با باز شدن درهای اراضى گوسینگتون هال براى جمع‌آورى کمک مالى به روی عموم مردم، هدر بدکوک نیز وارد شد. هدر ماجرای دیدارشان را که مربوط به چند سال پیش است، برای مارینا تعریف می‌کند. مارینا با شنیدنِ حرف‌های هدر در جایش میخ‌کوب می‌شود. چیزی را که در این سال‌ها نباید می‌فهمیده، در این لحظه درمی‌یابد؛ گویی به یکباره راز نهفته پشت تمام بدبیاری‌ها و مریضی‌هایش را کشف می‌کند.

چند ساعت بعد هدر درحالی‌که لیوانی نوشیدنی در دست دارد، غش می‌کند و می‌میرد. خانم مارپل تحقیقاتش را از همان میانه‌ی جشن آغاز می‌کند و از کمک‌های دوست تیزبینش خانم بانترى بهره می‌گیرد. پلیس اسکاتلندیارد هم‌زمان پرونده را در دست می‌گیرد و به گذشته‌ی دردناک مارینا، ستاره‌ی سینما، پی می‌برد؛ گذشته‌ای که ممکن است با هدر و مرگ او پیوند خورده باشد. این داستان وقتی پیچیده‌تر می‌شود که دو نفر دیگر که در جشن حضور داشته‌اند نیز به قتل می‌رسند. حالا کار خانم مارپل از پیش سخت‌تر می‌شود و باید درعین‌حال‌که به یافتن قاتل نزدیک می‌شود، از قتل‌های بیشتر جلوگیری کند.

کتاب آیینه سرتاسر ترک برداشت رمانی جنایی از آگاتا کریستی است که با ترجمه‌ی مجتبی عبدالله‌نژاد، از سوی نشر هرمس روانه‌ی بازار شده است.

نکوداشت‌های کتاب آیینه سرتاسر ترک برداشت

• در پایانِ کتاب آیینه سرتاسر ترک برداشت تکه‌های پازل به‌خوبی باهم جفت می‌شوند. (Times Literary Supplement)
• نقشه‌های شیطانی و پیچش‌های مبتکرانه‌ی آگاتا کریستی، ما را قدم‌به‌قدم به دنبال کردن ردپاها وامی‌دارد. (روث ور)
• آگاتا کریستی بدون شک بزرگ‌ترین نویسنده‌ی رمان‌های رازآلود در تمام ادوار است. (راگنار جوناسون)
• صد سال از انتشار اولین رمان آگاتا کریستی می‌گذرد و ما هنوز از او می‌آموزیم و تحت تأثیرش قرار داریم. (اندرو تیلور)
• بعد از آثار شکسپیر و کتاب مقدس، کتاب‌های آگاتا کریستی بیشترین فروش را داشته‌اند. (دیوید بالداچی)
• همه‌ی جنایی‌نویسان سراسر جهان به آگاتا کریستی مدیون‌اند. (پیتر جیمز)

اقتباس‌های سینمایی از کتاب آیینه سرتاسر ترک برداشت

کتاب آیینه سرتاسر ترک برداشت منبع اقتباس آثار تلویزیونی و سینمایی زیادی در سراسر جهان بوده است که از آن میان می‌توان به فیلمی بلند محصول سال 1980 با بازی آنجلا لنسبوری در نقش خانم مارپل و الیزابت تیلور در نقش مارینا اشاره کرد. این فیلم با عنوان کوتاه‌شده‌ی The Mirror Crack'd به اکران درآمد.

همچنین سریالی در سال 1992 ساخته شد که جوان هیکسون در آن نقش خانم مارپل را بازی می‌کند. این اقتباس با تغییرات کمی نسبت به رمان، صورت گرفته و توسط تلویزیون بی‌بی‌سی پخش شده است.

کتاب آیینه سرتاسر ترک برداشت برای چه کسانی مناسب است؟

این کتاب به عاشقان رمان‌های تریلر جنایی و داستان‌های رازآلود و مهیج پیشنهاد می‌شود.

در بخشی از کتاب آیینه سرتاسر ترک برداشت می‌خوانیم

مارینا کرگ جلو خودش را گرفت. سریع و با لحنى مطمئن گفت:

عرض مى‌کنم. اگر اطلاعاتى راجع‌به بازیگرى داشته باشید، به‌خوبى متوجه مى‌شوید. در بازیگرى بعضى وقت‌ها هست که بازیگر نقشش را خوب مى‌شناسد. در واقع اگر نقشش را خوب بشناسد، خیلى وقت‌ها این اتفاق مى‌افتد؛ با اینکه فکرش جاى دیگرى است، لبخند مى‌زند و ژست درست مى‌گیرد و کلمات را با آهنگ درست ادا مى‌کند. ولى گاهى پیش مى‌آید که آدم احساس مى‌کند گیج شده. نمى‌داند کجاست و در چه مرحله‌اى از سناریو است و قدم بعدى چیست. اصطلاحى که ما در این مورد به کار مى‌بریم این است که مى‌گوییم بازیگر خشکیده. این چیزى است که آن روز براى من اتفاق افتاد. واقعیت این است که من از لحاظ نیروى بدنى زیاد قوى نیستم. این را مى‌توانید از شوهرم بپرسید. من دوران سختى را پشت سر گذاشته‌ام و براى این فیلم آخرى دلهره‌ی زیادى داشته‌ام. مى‌خواستم در این مراسم مشکلى پیش نیاید و با همه با خوبى و خوشرویى برخورد کنم. ولى آدمى مثل من باید جواب‌هاى تکرارى و تصنعى بدهد، چون حرف‌هایى که مردم به من مى‌زنند یکسان است. اینکه چقدر آرزو داشته‌اند من را ببیند، یک بار من را بیرون سالن تئاترى در سانفرانسیسکو دیده‌اند یا در هواپیما با من همسفر بوده‌اند. خب، این حرف‌ها احمقانه است، ولى آدم مجبور است با ادب و خوشرویى برخورد کند. من هم همان‌طورکه قبلاً گفتم، خیلى تصنعى جواب مى‌دهم. لازم نیست فکر کنم، چون قبلاً بارها و بارها این حرف‌ها را تکرار کرده‌ام. ولى آن روز یکباره احساس خستگى عجیبى کردم. مغزم کار نمى‌کرد. بعد متوجه شدم که خانم بدکوک داستان دور و درازى تعریف کرده که قبلاً آن را نشنیده بودم و حالا هم دارد با شور و علاقه‌ی عجیبى نگاهم مى‌کند. درحالى‌که من حرفى نزده بودم و جواب مؤدبانه‌اى به حرف‌هایش نداده بودم. فقط به‌خاطر خستگى بود.