نقد، بررسی و نظرات کتاب قلب سگی - میخائیل بولگاکف
4.2
504 رای
مرتبسازی: جدیدترین
narges moradi
۱۴۰۳/۲/۱۸
00
کتابی پراز دیالوگهای نامفهموم ونامربوط، فضای داستانی که نمیشود ارتباط گرفت، خط داستانی که فارغ از خلق ایده جدید، اصلا جذب کننده نبودتنها نکته مثبتش پایان قابل قبولش بود
خوب بود یه داستان تخیلی که با ظاهری به ظاهر علمی نوشته بود و میخواست این مطلب رو برسونه که ذات آدم هر چی که باشه هر چقدر هم که تلاش کنن به ظاهر سازی تغییرش بدن بازم قابل تغییر نیست و یا اینکه سختی و آزار اطرافیان میتونه رو شخص تاثیر بزاره و شخصیت اونو بدتر کنه مثل اینکه اون سگ تحت تاثیر شرایط بد زندگیش خیلی آسیبها خورده بود ولی من یه نقدی داشتم اینکه نویسنده به این مطلب اشاره نکرد و که حتی ذات خود آدمها هم قابل تغییره و اگه خودش بخواد میتونه آدم بهتری باشه فقط به این شرط که خودش بخواد ولی انگار نویسنده به این مطلب هیچ اشارهای نداشت
من آثار بولگاکف بهخصوص یادداشتهای یک پزشک جوان رو خیلی دوست دارم، اما با وجود اینکه مسائل سیاسی آن دوران در این کتاب به نحو جالبی بیان شده و ایده اصلی هم متفاوت و جذاب است، فکر میکنم بهتر بود برخی ویژگیهای خوب انسان یا سگ در موجود خلق شده ادامه مییافت مثل وفاداری و... با اینحال فقط ویژگیهای پست هرکدام تلفیق شد و موجود کریهی به وجود آمد. هرچند که داستان در کلیات و یا جزییات براساس منطق و علم رایج پیش نرود ولی شاید رعایت چنین نکتهای کمی فضای داستان را مهیجتر میکرد و خواننده را درمورد سرنوشتی که شایسته این موجود باشد، دچار سردرگمی و هیجان بیشتری مینمود.
زمانی که این کتاب رو شروع کردم، هیچ چیزی دربارش نمیدونستم ولی از ابتدا، من رو میخکوب کرد. 😐
فصلهای اولش دردناک و آزاردهنده بود ولی از شروع و نقطه عطف عداستان، دیگه نتونستم چشم از متن بردارم.
داستان درباره یه سگ ولگرده که یک دانشمند عجیب به نام «پروفسور فیلیپ فیلیپوویچ پری آبراژنسکی»، اون رو به خونهاش میاره مداوا میکنه و غذا میده و ازش مراقبت میکنه. بعد از چندماه که سگ (شاریک) انرژیش رو به دست میاره، توی یک آزمایش جراحی خاص، دکتر مغز یک انسان تازه فوت شده رو برای بررسی چند فرضیه، به مغز سگ پیوند میزنه و درحالی که انتظار نمیرفت سگ چندساعت بیشتر بعد از آزمایش زنده بمونه، کم کم تغییراتی توش به وجود میاد و شباهت زیادی به انسان پیدا میکنه.
فصلهای اولش دردناک و آزاردهنده بود ولی از شروع و نقطه عطف عداستان، دیگه نتونستم چشم از متن بردارم.
داستان درباره یه سگ ولگرده که یک دانشمند عجیب به نام «پروفسور فیلیپ فیلیپوویچ پری آبراژنسکی»، اون رو به خونهاش میاره مداوا میکنه و غذا میده و ازش مراقبت میکنه. بعد از چندماه که سگ (شاریک) انرژیش رو به دست میاره، توی یک آزمایش جراحی خاص، دکتر مغز یک انسان تازه فوت شده رو برای بررسی چند فرضیه، به مغز سگ پیوند میزنه و درحالی که انتظار نمیرفت سگ چندساعت بیشتر بعد از آزمایش زنده بمونه، کم کم تغییراتی توش به وجود میاد و شباهت زیادی به انسان پیدا میکنه.