دانلود کتاب دخترها به راحتی نمی‌توانند درکش ‌کنند

معرفی کتاب دخترها به راحتی نمی‌توانند درکش ‌کنند

کتاب دخترها به راحتی نمی‌توانند درکش ‌کنند، به تالیف پوریا عالمی، کتابی است با موضوع طنز اجتماعی، که با مضامین عاشقانه تلفیق شده است. همچنین طراحی‌های جالبی در این کتاب قرار دارد.

کتاب دخترها به راحتی نمی‌توانند درکش کنند، شامل ۳۵ داستان کوتاه چند صفحه‌ای شده که هر کدام جذابیت خاص خود را دارند. این کتاب سراسر با طراحی‌های جالبی پرشده است که خواندن آن را جالب‌تر می‌کند. همچنین ترکیب نوشته های ساده و بی آلایش و پرمعنی است.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

آمد روبرویم ایستاد چشم‌هایش را بست بعد پلکش را آرام باز کرد و به بالا نگاه کرد، سفیدی چشم‌هایش از سفیدی برف‌ها یک‌دست‌تر و سبک‌تر بود. بعد سیاهی چشم‌هایش را دوخت به من. گفت دوستم داری هنوز؟ گفتم همیشه دوستت داشته‌ام. گفت فقط وفقط من را دوست داری؟ گفتم فقط و فقط تو را دوست دارم. گفت دروغ می‌گویی. گفتم راست می‌گویی.

آن‌وقت راهش را کشید و رفت. حالا من ایستاده‌ام اینجا. منتظر دختری که درک کند یک عاشق دوست ندارد هرگز روی حرف معشوقش حرفی بزند. این مساله‌ی خیلی مهمی است که دخترها به راحتی نمی‌توانند درکش کنند. عاشقی که دوست دارد وقتی معشوقش می‌گوید دروغ می‌گویی، دروغ گفته باشد.

فهرست مطالب

دخترها به راحتی نمی‌توانند درکش کنند
معشوقه برفی من
داستان کوتاهی که نخواندش تا ابد طول می‌کشد
کافه نبش
به اطلاع می‌رساند این قصه تا اطلاع ثانوی در کافه مضحک دایر می‌باشد
آقای ابرهم برای خودش آدمی است دیگر
صندلی‌های کافه نیمرخ از روبرو
کافه کوفته
همه‌جا همه چی ممنوع
حرام کردن تماشای تو زیر باران در کافه کوچک دور میدان
مژدگانی برای گم نگه‌داشتن حضرت شاعر یا خودآموز نصب شعر شعرای معاصر در تلویزیون
صحنه، ساعت، پتک و قرص‌های دیازپام کنار تخت
اسطوره‌های کلاسیک در شهر مدرن پشت چراغ قرمز چهارراه ولی‌عصر
کافه حراج تابلوی sale را هیچوقت از پشت شیشه بر نمی‌دارد
چهارشنبه چرا جمعه نمی‌افتد
حساب چشمات رو از حساب شما جدا می‌نویسه کافه‌چی
همه‌ی ‌راه شمرون
دلهره
قایق میز روی اقیانوس کوچک کافه
مسخ 2
انگار یک دانایی کل
پلکت که بپرد
مادرم نمی‌گوید این‌ها را بنویس خودم می‌نویسم
می‌خواست ارتیست بشه یا مخ یارو رو بزنه اما مخ ما رو خورد
حرفت را بزن اگر فقط حرفش را می‌زنیم
ژنرال بزرگ و سربازهای هم‌قد
بودا زیر درخت دانایی روی صندلی لهستانی
صندلی‌ها برای خودشان از آدم، آدم‌ترند
این‌ور شهر هم خبری نیست پسر یا خودآموز نصب روشنفکری بر آدمیزاد 
دروغ‌های کوچک مردم در لردفنجان
مثل دوتا کفتر غریب
رستگاری یک فیل افسرده در بزرگراه
بخشنامه‌ای برای رستگاری فیل‌ها
مانیفست فیلی یا کافه کافکا
شاهنامه خوانی در قهوه‌خانه