
برای دانلود قانونی کتاب معصومه دختری که عینک سیاه میزد و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان دانلود کنید.
کتاب معصومه دختری که عینک سیاه میزد داستانی واقعی از کودکی است که در حرم امام رضا (ع) بینایی خود را بهدست میآورد. این کتاب نوشته علی ناصری است که با نثری زیبا و جذاب داستان را نوشته.
در بخشی از کتاب معصومه دختری که عینک سیاه میزد میخوانیم:
مادربزرگ انگشتش را میگذارد روی روسری معصومه. پشت معصومه به نازپری و مادربزرگ است.
مادربزرگ میگوید: معصومه، دوستت، همسایه پایینی!
پریناز کلافه میگوید: من معصومه را نکشیدم. از کجا پیداش شده؟!
مادربزرگ میخندد. دست به سر نازپری میکشد.
میگوید: حتماً این هم با تو دعواش شده، با تو و آیدا. بازیاش نمیدهید.
نازپری میگوید: مادربزرگ، قاطی خودمان نمیکنیم یعنی بازی نمیدهیم؟!
مادریزرگ میگوید: آره، چطور مگه؟! راست میگویم؟!
نازپری لبهایش را جمع میکند.
برای دانلود کتاب معصومه دختری که عینک سیاه میزد و دسترسی قانونی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را نصب کنید.