معرفی و دانلود کتاب کاواک
برای دانلود قانونی کتاب کاواک و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب کاواک
کتاب کاواک به قلم صادق ثابتی، داستانهای کوتاه و جذابی را از شخصیتهای گوناگون به رشتهی تحریر درآورده است.
بسیاری از انسانها گفتگوهای درونی دارند؛ کلماتی که در سکوت در ذهنشان میچرخد و جمله میشود و حتی حادثه میآفریند. انسانها یک زندگیِ کرده و هزار زندگیِ ناکرده دارند که به دنبال آن زندگیهای ناکردهشان، به سینما میروند، کتاب میخوانند، سفر میکنند و مینویسند.
نوشتن داستان از زندگی برمیخیزد، اوج میگیرد و سپس خودِ زندگی میشود. نویسنده شروع به نوشتن میکند و به دنبال خلق داستان، شخصیتهایی را وارد روایتش میکند. سپس شخصیتها جان میگیرند، از قالب کلمات رها میشوند و زودتر از قلم نویسنده روایت را پیش میبرند. این یک زندگی جدید است. همان چیزی که هر کسی دوست دارد تجربه کند و از آن لذت ببرد. همه دوست دارند قهرمان باشند یا قهرمان داشته باشند. بنابراین یا باید خستگیناپذیر تلاش کنند یا مکرر ببیند و یا مداوم بنویسند.
زندگی همین تکرارهای دوست داشتنی است. تکرار کلمات، آدمها و داستانها. هر روز انسانهایی جدیدتر اضافه میشوند و تعدادی هم میروند. زندگیِ رفتهها شاید تمام شود. آنچه هیچگاه تمام نمیشود داستان زندگیست. یقیناً شخصیتهایی هستند که شما دوست دارید زندگیشان کنید. این شخصیتها را یا در سینما میبینید یا در کتاب میخوانید.
کتاب کاواک که اولین قدم صادق ثابتی در تلاش برای ورود به حوزهی ادبیات داستانی است، با روایت داستانهای جذاب لحظات دلنشینی را برای شما میآفریند.
در بخشی از کتاب کاواک میخوانیم:
برای اینکه بتوانم برادرم را از میدان به در کنم باید کاری میکردم. او هم قیافهاش خوب بود و هم از من بزرگتر بود. دو سال. یک مدرسه بودیم. راهنماییِ نیکان. اما من توی درس زرنگتر بودم که البته این فقط وظیفهام بود. قدش هم بلندتر بود. یک وجب. برای همین یکی دو سال و یکی دو وجب، مدال بزرگتری بهش داده بودند.
او هم فاز خان داداش گرفته بود. بشقاب غذایش اول پر میشد، البته اگر آن غذا را دوست داشت. اگر نه گزینهی متفاوتی برایش پخته میشد. توی ماشین اول مینشست. جلو. گیمِ اول آتاری هم باید بست مینشستم تا نیم ساعتش تمام شود، تازه اگر بعدش مغازه نمیبست. البته جاهایی هم برایم برادری میکرد که اول باشم. مثل صف نانوایی.
توی کوچه که میرفتیم به من اجازه نمیداد طرف عاطفه بروم. آنها تازه به کوچهمان آمده بودند. تهرانی بودند و برای شغل پدرش مدتی به شهرستان نقل مکان کرده بودند.
تا حالا یک دختر تهرانی را از نزدیک ندیده بودم. به نظرم خیلی زیبا بود و شیرین صحبت میکرد. موهایش چتری بود. دامن کوتاه میپوشید و پاهای سفیدش تا زانو بیرون میریخت. همسن من بود. هر روز با سرویس به مدرسه میرفت و بر میگشت. یک پیکان استیشن سبز رنگ که رانندهاش هم همسایهی کوچه بالاییِ ما بود. میترسیدم اسم مدرسهاش را از راننده بپرسم. سیاه بود و کچل. من را درسته قورت میداد.
دخترش زهرا هم همسن عاطفه بود. نذری را که میبردم خانهشان زهرا با چادر گلبهیاش که فقط صورت استخوانی و بینیِ پینوکیویی زشتش را نمیپوشاند میآمد دم در و فقط تا سه شماره بعد، بابای سبیل کلفتش میآمد دم در و او کاسه به دست میرفت داخل. از او هیچوقت خوشم نمیآمد. فقط میخندید. بلد نبود حرف بزند. جواب سلامش هم همیشه سر تکان دادن بود. شبیه املها بود.
فهرست مطالب کتاب
مقدمه
کوچ
کاواک
شکار
دَوَران
پاجوش
ارج
بدسگال
محاکمه
نصف روز
موزهی معصومیت
شرط بندی
دخمه
تروکاژ
1598
کمدی الهی
آبادی
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب کاواک |
نویسنده | صادق ثابتی |
ناشر چاپی | انتشارات قصه باران |
سال انتشار | ۱۳۹۹ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | ۱۲۷ |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-700623-0 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان ایرانی |