معرفی و دانلود کتاب آبی شفق

معرفی کتاب آبی شفق

کتاب آبی شفق نوشته‌ی سیده نازنین زهرا موسوی داستانی احساسی عاشقانه و اجتماعی را روایت می‌کند و به زندگی دختر جوانی به نام غزاله می‌پردازد. این رمان خواندنی به دختران جوان می‌آموزد که مستقل باشند و در هر شرایطی درست و منطقی تصمیم بگیرند و عمل کنند.

سیده نازنین زهرا موسوی در این رمان خواندنی دختران جوان را مورد توجه قرار داده است؛ این نویسنده در کتاب آبی شفق تلاش می‌کند تا به بررسی زندگی دختر جوانی به نام غزاله که 29 سال دارد، بپردازد و به دختران بگوید که در هر شرایطی باید اعتمادبه‌نفس داشته باشند و به رغم تمامی مشکلات روحیه‌ی خود را حفظ کنند و به حرف‌های مردم توجهی نشان ندهند.

در بخشی از کتاب آبی شفق می‌خوانیم:

با شوک از خواب بیدار شدم. خوابِ خیلی بدی دیدم. هوا روشن نشده بود. نگاهی به گوشی انداختم. ساعت پنجِ صبح بود. نمی‌توانستم بخوابم. آرامشم را از دست داده بودم. بدنم عرق کرده بود. ساعتِ هفت هم باید در سالمندسرا حضور پیدا می‌کردم. سرم درد گرفته بود. تصمیم گرفتم نخوابم. لامپِ اتاق را روشن کردم. به سمت آشپز خانه رفتم. کتری را برداشتم و شیر را باز کردم. فکرم مشغول بود. چرا این خواب را دیدم. آب از کتری سر رفت. شیر را بستم و کتری را روی شعلۀ گاز قرار دادم. روی صندلی نشستم و سَرم را روی میز غذاخوری تکیه دادم. همه چیز افقی شد. به شعلۀ آبی رنگ خیره شدم. رنگِ آبی آن تغییر می‌کرد. سبز می‌شد. دوباره آبی با گوشه‌های زرد و نارنجی.

درِ اتاق خوابِ مامان جان نیمه‌باز بود. شب‌ها همیشه لامپِ سبز را روشن می‌کرد. رنگِ سبز از لای درِ نیمه‌باز به سمتِ بیرون جلوه‌گری می‌کرد. چقدر خوب است رنگِ سبزِ این لامپ، زمانی که مامان جانم در زیر این نور نفس می‌کشد.

از جایم بلند شدم و به سمتِ اتاقم رفتم. مانتو و شلوارِ اداریِ زرشکی رنگم را از کمد بیرون آوردم. نیازی به اتو کشیدن نداشت. مقنعۀ مشکی را روی میزِ اتو گذاشتم. اتو را روشن کردم و آن را روی تمام چروک‌های مقنعه کشیدم. صافِ صاف شد. از روزِ اول بهتر. دیگر چروک‌هایش به چشم نمی‌آمد. انگار نه‌ انگار تا چند لحظۀ قبل ظاهری زننده داشت. پس من هم می‌توانم هر وقت اراده کنم بهتر از روز اولِ خودم باشم.

فهرست مطالب کتاب

هنوز هم می‌توان بلند خندید و آرام شد
بیداریِ مطلق
صفحۀ 109
شنبه‌ای از ماهِ آبان
از همان ظهر
صبحِ یکشنبه
فالِ حافظِ غزاله
فالِ حافظِ سارا
نیمه شب
آرامَم کن
ظهر
همین حوالی
آبان ماه تمام می‌شود
سُرخیِ غروب
اولین جمعه از آذر ماه
هفت و سی دقیقه
همان روزِ برفی
دقیقه‌ها
غربتِ من
روزهای من
روزهایی که گذشت
روزهای پایانیِ سال
یک روزِ تلخِ دیگر
از امروز
نامۀ روزِ اول
نامۀ روزِ دوم
نامۀ روزِ سوم
نامۀ روز چهارم
نامۀ روزِ پنجم
نامۀ روز ششم
نامۀ روزِ هفتم
نامۀ روزِ هشتم
نامۀ روزِ نهم
نامۀ روزِ دهم
نامۀ روز یازدهم
نامۀ روزِ دوازدهم
نامۀ روزِ سیزدهم
نامۀ روزِ چهاردهم
نامۀ روزِ پانزدهم
سی سالگی