معرفی و دانلود کتاب بینامی
برای دانلود قانونی کتاب بینامی و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب بینامی
با کتاب بینامی، تالیف غلامرضا احمدخانی، وارد زندگی شخصی میشویم که اطرافش پر از درد و رنج بجا مانده از جنگ است و دیگر هیچ چیز برایش معنی و مفهوم ندارد. زیرا جنگ انسانها را بینام میکند!
شاید داستان کتاب بینامی تجربه شخصی فرد خاصی نباشد، اما زندگی کردن در منطقهای که انسانهای زخم خورده از جنگ را هر روز میتوان دید و ضربههای سنگینشان از جنگ را میتوان درک کرد، تجربهای وصفناپذیر است. فرض کنید در نزدیکیتان آدمهایی وجود داشته باشند که یا در جنگ عزیزی را از دست دادهاند و یا خودشان زخم خورده جنگاند و عضوی از بدنشان را در جنگ از دست دادهاند. بنابراین نمیتوان چهرههای غمگین و زخم خورده آنها را فراموش کرد.
در کتاب بینامی با شخصیتی رو در رو میشویم که شاید میتوانست یک زندگی آرام داشته باشد، اما شرایط جنگ این آرامش را از او صلب میکند. او در فضایی مملو از شک و تردید رها شده و این فضای شک و تردید فضای کل داستان را فرا میگیرد. زیرا دیگر واقعیت زندگی معنی نداشته و جنگ آرامش و ثبات را گرفته است.
شاید بتوان گفت داستان کتاب بینامی، حکایت یک سرباز است که میتواند اهل هر کجا از این کره خاکی باشد. داستانی متفاوت که میتواند نگاهی متفاوت به دنیا را به ما منتقل کند.
داستان کتاب بینامی، داستان تردیدها نیست و تمام احتمالات در این کتاب به جبر محیطی، جبر تاریخی و جبر اجتماعی میرسند. اتفاقاتی که سرانجامی نداشته و به سمت نابودی میروند. شاید جنگ انسانها را بینام کرده و هویت نادرستی را در آنها پدید آورده که این هویت جعلی باعث نابودی میشود. بینامی، یک اثر جهانشمول است و یک موقعیت انسانی را به ما نشان میدهد رمان بینامی میخواهد به ما بیاموزد که چگونه با تردید باید برخورد کرد.
غلامرضا احمدخانی متولد 1355 است. آثار او عبارتند از: مجموعه داستان فرمانده ما برای چه میجنگیم؟!، نمایشنامه «چهارمین در» و نمایشنامه «گاو مجسّم».
در بخشی از کتاب بینامی میخوانیم:
همهچیز دوباره از اول شروع میشود. درد به طرفم هجوم میآورد، حتی بیشتر از قبل. اول، عضلات پاهایم میگیرد. بعد شکم و در کمتر از چند ثانیه کل بدنم منقبض میشود. دلم میخواهد اینبار طور دیگری عمل کنم، مثلاً به جای فشردن دندانهایم سوت بزنم، بخندم یا یکی از معدود آوازهایی را که در خاطرم مانده با صدای بلند بخوانم. دوباره خودم را تجسم میکنم که بیرون از آسایشگاه ایستادهام و به آدمهای داخل آن فکر میکنم، آدمهایی که انگار جرم بزرگی مرتکب شدهاند و باید تا آخر عمر داخل اتاقهایی شبیه سلول بمانند.
پشتسر هم نفس عمیق میکشم. دلم نمیخواهد کسی به چشم دیوانه نگاهام کند. من از همه آدمهای اینجا عاقلترم. بهخصوص دکترها، که مدام روشهای جدید رواندرمانیشان را روی من امتحان میکنند، بدون اینکه بدانند این کارها بیشتر اعصابم را بههم میریزد و وادارم میکند با خودم حرف بزنم؛ دور اتاق بچرخم. سرم را محکم به دیوار بکوبم و با دیدن لکه خون بیشتر و بیشتر به وحشت بیفتم.
تصمیم میگیرم بلند شوم و به سمت پنجره بروم. احساس میکنم هنوز بیرون از آسایشگاه ایستادهام. دارم با تعجب به آدمهای دور و برم نگاه میکنم، آدمهایی که توجهای به من ندارند. انگار نه انگار که هیچ شباهتی به آنها ندارم. موقع راه رفتن تلو تلو میخورم. بیخود و بیجهت میخندم و چشمهایم به طرز آزارندهای دو دو میزند. خیلی زود، از این وضع خسته میشوم. دلم میخواهد تنوعی در روزهایم به وجود بیاورم، روزهای یکنواختی که معمولاً در خواب سپری میشوند. انگار داروهایم را عوض کردهاند. اثراتشان برایم تازگی دارد. با کمترین تحرکی خسته میشوم و به نفس نفس میافتم. خیلیوقتها فکر میکنم کرمی از ساق پایم بالا میرود.
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب بینامی |
نویسنده | غلامرضا احمدخانی |
ناشر چاپی | انتشارات روزنه |
سال انتشار | ۱۳۹۴ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 176 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-964-3334-486-3 |
موضوع کتاب | کتابهای انقلاب و دفاع مقدس |