فریدالدین ابوحامد محمد عطار نیشابوری مشهور به شیخ عطّار نیشابوری (زادهٔ ۵۴۰ در نیشابور – درگذشتهٔ ۶۱۸ هجری قمری در شادیاخ نیشابور) یکی از عارفان و شاعران ایرانی بلندنام ادبیات فارسی در پایان سدهٔ ششم و آغاز سدهٔ هفتم است.
دکتر شفیعی کدکنی در مقدمهای که بر منطقالطیر نوشته است اشاره میکند که شخصیت عطار در «ابر ابهام» است و اطلاعات ما حتی دربارهٔ سنایی، که یک قرن قبل عطار میزیسته، بسیار بیشتر از اطلاعاتی است که از عطار در دست داریم. تنها میدانیم که او در نیمهٔ دوم قرن شش و ربع اول قرن هفتم میزیسته است، زادگاه او نیشابور و نام او، آنگونه که عطار گاهی در اشعارش به همنامی خود با پیامبر اسلام اشاره میکند، محمد بوده است.
عوفی در لبالالباب خود از او با عنوان «الأجل فریدالدین افتخار الافاضل ابوحامدِ ابوبکر العطار النیشابوری سالک جادهٔ حقیقت و ساکن سجادهٔ طریقت» یاد میکند. نام او «محمّد»، لقبش «فریدالدّین» و کنیهاش «ابوحامد» بود و در شعرهایش بیشتر عطّار و گاهی نیز فرید تخلص کردهاست. بنا به روایت قدیمیترین کاتب دیوان اشعارش نام پدر عطّار محمود و بنا به روایتی دیگری از تذکره نویسان قدیم ابراهیم بن اسحاق بود؛ نام یوسف نیز برای پدر عطار ذکر شده است. در کدکن زیارتگاهی است به نام «پیرِ زِرًوَند» که مورد احترام اهالی است و اهالی بر این باورند که این مزار مزارِ «شیخ ابراهیم» پدر عطار است.
با این که در نیشابوری بودن او هیچ شکی نیست اما انتساب او به کدکن که از قرای قدیم نیشابور بوده در هالهای از ابهام است و این انتساب احتمالاً از جانب حیدریان زاوه بوده است که به دنبال پشتوانهای برای مکتب خود میگشتهاند و میخواستهاند عطار را از پیروان قطبالدین حیدر نشان دهند.
کودکی عطار با طغیان غزها همراه شد؛ زمان فاجعهٔ غز، عطار ۶ یا ۷ سال بیشتر نداشت. این فاجعه چنان عظیم و موحش بود که نمیتوانست در ذهن کودک خردسال تأثیر دردانگیز خود را نگذارد. سلطان به دست غزها اسیر شده بود و شهر در معرض خرابی و ویرانی قرار گرفته بود. عطارِ خردسال شکنجهها، تجاوزها، خرابیها، مرگ و درد و وحشت را اطراف خود میدید؛ و همین عامل بعدها موجب مرگاندیشی و درداندیشی بسیار در عطار شد. چند سال بعد، پس از فروکش فتنهٔ غز، عطار در مکتب مشغول آموختن شد. در ایام مکتب، حکایاتی از زندگی بزرگانی چون عباسه طوسی، مظفر عبادی، رکنالدین اکاف و محمد بن یحیی، او را به خود جذب میکرد. این حکایات علاوه بر اینکه مشوق عطار در طریقت بودند بعدها در تذکرهالولیا گرد آمدند.
او داروسازی و داروشناسی را از پدرش آموخت و در عرفان مرید شیخ یا سلسلهٔ خاصی از مشایخ تصوف نبود و به کار عطّاری و درمان بیماران میپرداخت. وی علاقهای به مدرسه و خانقاه نشان نمیداد و دوست داشت راه عرفان را از داروخانه پیدا کند علاوه بر این شغل عطاری خود عامل بینیازی و بیرغبتی عطار به مدحگویی برای پادشاهان شد. زندگی او به تنظیم اشعار بسیار گذشت از جمله چهار منظومه از وی علاوه بر دیوان اشعار و مجموعه رباعیاتش، مختارنامه. آوازهٔ شعر او در روزگار حیاتش از نیشابور و خراسان گذشته و به نواحی غربی ایران رسیده بوده است. اسنادی نیز در دست است که نشان میدهد حلقهٔ درسهای عرفانی عطار در نیشابور بسیار گرم و پرشور بوده است و بسیاری از بزرگان عصر در آنها حاضر میشدهاند. در دوران معاصر، شیعیان با استناد بهبرخی شعرهایش بر این باورند که وی دوستدار اهل بیت بوده است.
متأسفانه برخی از مورخین و پژوهشگران گفتهاند که عطار مرید شیخ و مرشد خاصّی نبوده است که این نشان از عدم آگاهی آنها نسبت به اصول اوّلیهٔ عرفان و تصوف است. چگونه ممکن است که سالکی بدون تربیت استاد و مرشد به مرتبهای همچون مرتبهٔ عطار رسیده باشد؟ در این بخش از قول برخی تذکرهها مختصری از شرح عرفانی زندگی عطّار آورده میشود تا بدانیم که بدون تربیت مرشد و استاد عملاً سلوک بی معنا خواهد بود.
در کتاب مجمع الفصاء تألیف رضاقلی خان هدایت آمده است: «شیخ الاصفیا شیخ فریدالدّین محمّد و ابوطالب کنیت آن جناب بود و جناب شیخ مجدالدّین بغدادی که از خلفای شیخ نجم الدّین کبری است وی را تربیت فرمود. جناب شیخ از اکابر این طبقه است و در عُلو حالِ وی کس را مجال سخن نیست کما قال المولوی: هفت شهر عشق را عطّار گشت اما هنوز اندر خم یک کوچهایم
شیخ محمود شبستری به تقریبی در گلشن فرماید: مرا از عاشقی خود عار ناید|که در صد قرن چون عطّار ناید و تا نپنداری که این دو بزرگ نه سخنی بی تحقیق گفتهاند. زیرا که شیخ فریدالدین محمّد به ابتدا مانند آبای معظم خود صاحب ثروت و مِکنت و جامع فضائل و حاوی خصائل و در حکمت الهی و طبیعی بی نظیر و همتا و عطّارخانههای نیشابور همگی متعلّق به جناب شیخ بوده و خود در دواخانهٔ خاصه همه روزه بیماران را معالجه میفرموده و اغلب را دوا از دواخانهٔ خود میداده و استاد شیخ در این علم و عمل شیخ مجدالدّین بغدادی حکیم خاصهٔ خوارزم شاه قطب الدین محمّد بوده و بعد از فراغت از معالجات شیخ به نظم مثنویات میپرداخته... .
در منابع دیگر؛ نظیر: مرصاد العباد اثر نجم الدّین رازی و نفحات الأُنس اثر عبدالحمن جامی نیز نسبت تربیت معنوی عطار به شیخ مجدالدین بغدادی رسانده شده است. «تا جایی که عرفای بزرگی از جمله رضی الدین علی لالای غزنوی (متوفی ۶۴۲ یا ۶۴۳) و نجم رازی (متوفی ۶۴۵) و شیخ فریدالدین عطار نیشابوری، از مریدان و تربیت یافتگان او [(شیخ مجدالدین بغدادی)] بودند.»
در برخی منابع دیگر شیخ نجم الدین کبری مشهور به شیخ ولی تراش را مربی و مرشد معنوی شیخ فریدالدین عطار نیشابوری خواندهاند.
دربارهٔ به پشت پا زدن عطّار به اموال دنیوی و راه زهد، گوشهگیری و تقوا را پیش گرفتن وی داستانهای زیادی گفته شده است. مشهورترین این داستانها، داستانی است که جامی نقل میکند: عطار در محل کسب خود مشغول به کار بود که درویشی از آنجا گذر کرد. درویش درخواست خود را با عطار در میان گذاشت، اما عطار همچنان به کار خود میپرداخت و درویش را نادیده گرفت. دل درویش از این رویداد چرکین شد و به عطار گفت: تو که تا این حد به زندگی دنیوی وابستهای، چگونه میخواهی روزی جان بدهی؟ عطار به درویش گفت: مگر تو چگونه جان خواهی داد؟ درویش در همان حال کاسه چوبین خود را زیر سر نهاد و جان به جان آفرین تسلیم کرد. این رویداد اثری ژرف بر او نهاد که عطار دگرگون شد، کار خود را رها کرد و راه حق را پیش گرفت؛ که البته این روایت، به هیچ وجه پذیرفتنی نیست زیرا که زهد عطار از همان ابتدای کودکی نمایان بوده است.
مرگ عطار در سال ۶۱۸ هجری قمری به هنگام حملهٔ مغول بود؛ وی در نزدیکی دروازه شهر به دست سربازان مغول کشته شد. علاوه بر این تمام آثار وی سوزانده شد و آثاری که از وی در دست است تنها آثاری است که قبل از حملهٔ مغول، به سایر شهرها برده شده بودند.
در طول تاریخ آثار بسیاری به عطار نسبت داده شدهاند و از آن گذشته پیش و پس از وی عدهٔ زیادی بودهاند که عطار تخلص میکردهاند؛ به گونهای که عدهای آثار او را به تعداد سورههای قرآن یعنی ۱۱۴ کتاب پنداشتهاند اما آثار مسلم عطار طبق پژوهشهای محمدرضا شفیعی کدکنی و عبدالحسین زرینکوب بدین گونه است:
کتابهای برگزیده عطار نیشابوری:
اسرارنامه: اسرارنامه یکی از مثنویهای مسلمالسند فریدالدین عطار نیشابوری و احتمالاً از جمله نخستین آثار او بوده است. این اثر مشتمل است بر ۳۳۰۵ بیت در ۲۲ مقاله. سه مقاله نخستن آن به ترتیب دربارهٔ توحید و نعت رسول اکرم و فضائل خلفای راشدین است. از مقاله چهارم به بعد دربارهٔ موضوعات گوناگون تصوف است. مقاله پنجم دربارهٔ اهمیت عشق و برتری آن از خرد با ابیات معروف ذیل آغاز میشود: دلا یک دم رها کن آب و گل را صلای عشق در ده اهل دل را ز نور عشق شمع جان برافروز زبور عشق از جانان درآموز.
الهی نامه: این کتاب که عطار خود در اواخر عمرش در مختارنامه (و شعر زیر) با نام خسرونامه به آن اشاره میکند سرشار از داستانهای دلکش کوتاه و بلند است که همگی در بین یک داستان اصلی فوقالعاده گنجانده شدهاند. این کتاب مانند کتب دیگر با ستایش خداوند و نعت رسول اکرم (ص) و خلفای چهارگانه آغاز میشود و سپس در هشت بیت روح انسان را مورد خطاب قرار میدهد و برای او شش فرزند: نفس، شیطان، عقل، فقر، علم و توحید ذکر میکند.
منطق الطیر: مقامات الطیور که با نام منطق الطیر خوانده میشود شرح سفر مرغان است به درگاه سیمرغ.
مصیبتنامه: در بیان مصیبتها و گرفتاریهای روحانی سالک و مشتمل است بر حکایات جذاب و خواندنی. این اثر پس از منطقالطیر مهمترین منظومهٔ اوست.
مختارنامه: مجموعه رباعیات دارای پنجاه باب در موضوعات مختلف
تذکرةالاولیا: شرح حال و سرگذشت مربوط به نود وهفت تن از اولیاء و مشایخ تصوف.
جملات برگزیده عطار نیشابوری:
- اگر میخواهی در دنیا از بلا دور باشی از حرص خوردن بپرهیز.
- کامروایان دنیا سرگشتگان آخرتند.
- تو را در وجود خویش بهشت و دوزخ مهیا است.
- ستیز و لجبازی کردن با بزرگان آبروی آدمی را میریزد.
- خواب را با عشق کار نباشد.
- هرکس از عشق بویی برد، جمله عیبها هنر بیند.