زندگینامه و دانلود کتابهای ناصر فیض
شاعر طنزپرداز ایرانی است. اثر وی با عنوان فیضبوک در بخش شعر نامزد جایزه کتاب فصل شده است.

زندگی نامه ناصر فیض
ناصر فیض در سال ۱۳۳۸ خورشیدی در شهر قم در خانواده روحانی به دنیا آمد و اصالتاً اهل روستای آلنی است، پدر وی فیض مشکینی پسردایی آیت الله علی مشکینی است، او همچنین در برخی جشنوارهها به عنوان داور حضور داشته است. نخستین آشنایی او با آثار طنز از طریق مطالعه نوشتههای عزیز نسین نویسنده اهل ترکیه بود. فیض اولین کتاب خود را در سال ۱۳۸۰ منتشر کرد. املت دستهدار شامل ۵۸ قطعه شعر طنز در قالبهای غزل، رباعی و مثنوی است و موضوعات آن اغلب فرهنگی و اجتماعی است.
علاوه بر آن، فیض آثاری را از زبان ترکی استانبولی به فارسی ترجمه کرده است. او همراه با شهرام شکیبا یکی از دو داور برنامه تلویزیونی قند پهلو است. فیض همچنین ترانههایی نیز سروده است که برخی از آنها اجرا شدهاند.
فیض دارای مدرک کارشناسی زبان و ادبیات فارسی است و از سال ۱۳۷۲ در شهر تهران سکونت دارد. او عضو شورای عالی موسیقی و شعر صدا و سیما نیز هست. همچنین در ۱۳۹۲–۱۳۹۴ در برنامه تلویزیونی قند پهلو که از شبکه آموزش ایران با موضوع شعر طنز برگزار میشود به عنوان کارشناس داوری در کنار شهرام شکیبا و با اجرای رضا رفیع حضور دارد.
جوایز
فیضبوک مجموعه اشعاری به طنز نوشته این شاعر در بیست و ششمین دوره جایزه کتاب فصل شایسته تقدیر اعلام شد. در این دوره به هیچ کتاب ادبی جایزه اعطا نشد. در سال ۱۳۹۲ سازمان هنری رسانهای اوج از این شاعر تقدیر کرد.
آثار
اشعار
از کتابهای منتشر شده وی:
- ترجمه اشعار و زندگینامه ۴۰ شاعر ترک در سال ۱۳۸۰ (اولین کتاب چاپ شدهاش)
- گزیده ادبیات معاصر (اولین اثر وی سال ۱۳۶۵)
- فیضبوک، انتشارات سوره مهر، ۱۳۹۲
- املتهای دستهدار
- نزدیک تهخیار
ترجمه
- دستهایم را برای تو میآورم
- اگر کمونیسم بیاید، نویسنده: مظفر ایزگو)،
- نامههایی به تارانتا بابو، نویسنده: ناظم حکمت)
فعالیت مطبوعاتی
اولین آثار چاپ شده اش چند رباعی در اطلاعات هفتگی (سال ۱۳۶۵) بوده و ستون نیشتر (پنجشنبهها، روزنامه جام جم) را هم نویسندگی میکند.
نمونهای از آثار
شعر چه کنم دختر همسایهٔ ما خوشگل بود از مجموعه املت دسته دار گزیده شده است:
«یاد باد آنکه سرکوی تواَم منزل بود»
«یعنی آن منزل خوبی که در آن ساحل بود»
«در دلم بود که با دوست نباشم هرگز»
«چه کنم دختر همسایهٔ ما خوشگل بود»
«بعد یک عمر که میخواست به من سر بزند»
«از بد بخت من آن شب پدرم منزل بود»
«دوش با یاد حریفان به خرابات شدم»
«گرچه شب وارد آنجا شدنم مشکل بود»
«دیدم او را که نمیدیدم اگر، بهتر بود»
«با سر و روی بدی داخل مجلس ول بود»
«حافظا خانم فیروزه بواسحاقی*»
«که گل سر سبد شعر به هر محفل بود»
«گرچه اشعار پر از مسئله و ناقص داشت»
«لیک در آنچه که میخواست دلم کامل بود!»
شاعر خود گفته است که: *نام آدم خاصی نیست، فقط یک نون به حافظ قرض دادم و خاتم شد خانم، همین!