نقد، بررسی و نظرات کتاب Animal Farm (مزرعه حیوانات) - جورج اورول
4.6
430 رای
مرتبسازی: جدیدترین
این کتاب معروفترین اثر جورج اورول میباشد که جنبه سیاسی دارد اما در قالب شخصیتهای حیوانی بیان شدهاند و هر حیوان در اصل اشاره به یک شخص یا یک مکان سیاسی دارد. در ابتدا خوک پیری در اصطبل خوابی را که دیده تعریف میکند و دیگران ترغیب میکند تا خود را از دست انسانها نجات بدهند. چند روز بعد آن خوک پیر میمیرد و حیوانات دو خوک را به نامهای ناپلئون و اسنوبال به عنوان رهبر خود بر میگزینند. در ابتدا وضعیت به خوبی پیش میرود و هر حیوان گوشهای از کار را به دست میگیرد. در ابتدا نیز قوانینی وضع میکنند که هفت تا میباشند و همه حیوانات بایستی از اینها تبعیت کنند، تنها حیوانی که تحت تاثیر این اتفاقات قرار نمیگیرد یک الاغ پیر است. وضع خیلی خوب پیش میرود اما به مرور زمان بین دو رهبر اصلی دشمنی ایجاد میشود و در یک روز ناپلئون به همراه چهار سگ از سگهای مزرعه اسنوبال را از مزرعه بیرون میکنند و ناپلئون به طور کامل بر مزرعه مسلط میشود، هر روز قوانین را زیر پا میگذارند و تنها اگر کسی کوچکترین خطایی را مرتکب شود معدوم میشود، هر حیوان پیری را از مزرعه بیرون میفرستند و رییس مزرعه خودش با آدمها قرار داد وضع میکند. در نهایت همه قوانین از بین میروند و خوکها و آدمها هر دو سر میز قمار مینشینند به طوری که دیگر معلوم نیست کدام انسان است و کدام خوک... داستان جالب و تامل برانگیزی است، اگر زبان انگلیسی شما قوی است حتما این کتاب را مطالعه کنید.
اوایل کتاب کمی به نظر خسته کننده بنظر میرسید یعنی چه که بشینی و کارها و حرفهای چند حیوان زبان بسته را بخوانی!! ولی در پس فلسفه آن کارها و حرفها، هر کدام نکتهی ظریفی پنهان بود که انسان را شگفت زده میکرد!! مگر میشود یک نویسندهی خارجی حال زندگی ما را اینقدر دقیق و موشکافانه توصیف کند. توصیف شخصیت ناپلیٔون و قانونهای قلعه که روز به روز به دلخواه خوکها رنگ میباختند و تمام ممنوعیتها را به نفع خودشان بر میداشتند جای بس شگفتی داشت! چگونه یک نفر قهرمان را در زمانی دیگر دشمن وخایٔن جا میزدند!! و گوسفندانی که بی فکر بع بع میکردند و سگان بادیگارد که با ایجاد رعب و وحشت مانع هر گونه اعتراضی میشدند! چگونه به حیوانات امید واهی زندگی بهتر با ساختن آسیاب بادی میدادند!! و چقدر دردناک بود سرنوشت اسب داستان، بعد از آن همه جانفشانی و وفاداری مطلق، آخر سر به دست جلاد سپرده شد!! چقدر دلم برای خودمان سوخت.... کاش گوسفند نباشیم.... کاش مزرعه مان از تصرف خوکها آزاد شود.... به امید برابری، آزادی و صلح جهانی تمام انسانهای جهان!
کتاب خوبى که تابع دریافت نویسنده صده قبل از رخدادهاى تحولات جهان به ویژه جهان غرب از زادگاه مولف در هندوستان استعمار زده، انقلاب فرانسه و شورى کمونیستى و... است که البته در دنیاى سرمایه دارى کنونى به عنوان تمثیل قلعه یا مزرعه اى بزرگ (دهکده جهانى) بسیار نمود پیدا میکند چه در کلیت دنیاى بشرى و چه جزعیات گوشه گوشه آن
یاعلی