نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی دالان بهشت - نازی صفوی
4.5
530 رای
مرتبسازی: جدیدترین
شعری اولیا
۱۳۹۹/۱۱/۲۲
81
به طور کلی داستان خوبی است اما بعضی موضوعات بیش از حد طول و تفصیل داشت و چون به اصل داستان چندان مربوط نبود خسته کننده میشد. از طرفی شخصیت محمد به شکل غیر عادی عاقل و فهمیده معرفی میشود و در مقابل شخصیت مهناز دائم به خودش بد و بیراه میگوید... این موضوع کاملا قابل انتقاد است.
بنظرم گوینده داستان پنج ستاره دارد و واقعا لذت شنیدن داستان باصدای گرم و واقعی در داستان این خانوم ده برابر کتاب رو قشنگ تر میکرد.
تنها مشکل کتاب شخصیت مهناز بود انقدر حرص خواننده رو در میاره با اون ضعیف بودنش با اون بی عقلیش که بعضی ماها حوصلهی خواننده سر میره.
درکل ممنون از کتاب خوبتون
تنها مشکل کتاب شخصیت مهناز بود انقدر حرص خواننده رو در میاره با اون ضعیف بودنش با اون بی عقلیش که بعضی ماها حوصلهی خواننده سر میره.
درکل ممنون از کتاب خوبتون
خانمها با هم فرق میکنند
برخی ساده و حساس و لطیف و غرق در زنانگی عشوه و نیاز در همهی حالات و احوالاتشان و معمولا به طور غریبی این حالات در ظاهرشان هم پیداست
برخی متفکر و اهل بحث و استدلال و محکم و شجاع
و زنانگیها و عشوه یشان فقط در وقت خودش است
و آقایان
آقایان هم متفاوتند
به خصوص از بعد نگاه و نیاز به خانم ها
برخی همان خانمهای ساده و غر نیاز و عشوههای گاه و بیگاه و رفتارهای همیشه ظریف را میپسندند و میخواهند
برخی در اولویت اول هم دم و هم سخن و هم بحث و همراه در مسیر و زتی عاقل و محکم میخواهند و عشوههای به وقت خودش را میپسندند
و کم پیش میآید که زنی یا مردی تغییری جدی بکند مگر مثل نویسندهی داستان با رنجی عمیق
هر کس باید با هم کفو خودش ازدواج کند
محمد و مهناز از لحاظ مالی هم کفو بودند
ولی از لحاظ روحی نه
محمد با زنی مثل ثریا هم کفو بود
اما در ناز و زیباییهای مهناز غرق شد و به خیال خودش میخواست به مرور او را تغییر دهد
ولی بالاخره هر مردی به خصوص کسی مثل محمد از بچه داری خسته میشود
و هر زنی از این که او را همانجور که هست نخواهندش و همیشه در مقابلش حق به جانب رفتار کنند
محمد با انتخاب مهناز به خودش و بیشتر به او ظلم کرد
حتی اگر پایان داستان آنها بهم برسند
باز هم
انتخابش اشتباه بود
اگر دختری مثل ثریا را میخواست باید پا روی دلش که چذب زنانگیهای مهناز شده بود میگذاشت
نمیشود جذب زنانگی هایش بشوی
و با همچو زنی ازدواج کنی
ولی بگویی اولویت من تفکر و نگاهت است
و بخواهی تغییرش بدهی
مهناز حتی اگر درسش را ادامه میداد و بزرگتر میشد هم فرقی نمیکرد مگر این که با شرایط سختی رو به میشد
من در نیمههای داستان هستم.
برخی ساده و حساس و لطیف و غرق در زنانگی عشوه و نیاز در همهی حالات و احوالاتشان و معمولا به طور غریبی این حالات در ظاهرشان هم پیداست
برخی متفکر و اهل بحث و استدلال و محکم و شجاع
و زنانگیها و عشوه یشان فقط در وقت خودش است
و آقایان
آقایان هم متفاوتند
به خصوص از بعد نگاه و نیاز به خانم ها
برخی همان خانمهای ساده و غر نیاز و عشوههای گاه و بیگاه و رفتارهای همیشه ظریف را میپسندند و میخواهند
برخی در اولویت اول هم دم و هم سخن و هم بحث و همراه در مسیر و زتی عاقل و محکم میخواهند و عشوههای به وقت خودش را میپسندند
و کم پیش میآید که زنی یا مردی تغییری جدی بکند مگر مثل نویسندهی داستان با رنجی عمیق
هر کس باید با هم کفو خودش ازدواج کند
محمد و مهناز از لحاظ مالی هم کفو بودند
ولی از لحاظ روحی نه
محمد با زنی مثل ثریا هم کفو بود
اما در ناز و زیباییهای مهناز غرق شد و به خیال خودش میخواست به مرور او را تغییر دهد
ولی بالاخره هر مردی به خصوص کسی مثل محمد از بچه داری خسته میشود
و هر زنی از این که او را همانجور که هست نخواهندش و همیشه در مقابلش حق به جانب رفتار کنند
محمد با انتخاب مهناز به خودش و بیشتر به او ظلم کرد
حتی اگر پایان داستان آنها بهم برسند
باز هم
انتخابش اشتباه بود
اگر دختری مثل ثریا را میخواست باید پا روی دلش که چذب زنانگیهای مهناز شده بود میگذاشت
نمیشود جذب زنانگی هایش بشوی
و با همچو زنی ازدواج کنی
ولی بگویی اولویت من تفکر و نگاهت است
و بخواهی تغییرش بدهی
مهناز حتی اگر درسش را ادامه میداد و بزرگتر میشد هم فرقی نمیکرد مگر این که با شرایط سختی رو به میشد
من در نیمههای داستان هستم.
باتشکر از کتابراه وصوتی کردن این کتاب
وتشکر از نویسنده وهمچنین از اجرای زیبای این کتاب که خوندن ویاشنیندش رو به همه به خصوص نسل جوان توصیه میکنم
به نظر من بزرگترین مشکلی که باعث اختلاف وسوء تفاهم بین همسران وحتی بین فرزندان ووالدین میشه ارتباط کلامی نداشتن بایکدیگر هست اگر یاد بگیریم باهم باارامش ومتانت واحترام متقابل به یکدیگر وآراء وافکار هم گفتگو کنیمخیلی از افکار منفی نسبت به طرف مقابل ازبین میرود وجایش رابه تفاهم واحترام واعتماد نسبت به یکدیگر میشود
از خانم صفوی هم بسیار به خاطر این کتاب ممنونم
وتشکر از نویسنده وهمچنین از اجرای زیبای این کتاب که خوندن ویاشنیندش رو به همه به خصوص نسل جوان توصیه میکنم
به نظر من بزرگترین مشکلی که باعث اختلاف وسوء تفاهم بین همسران وحتی بین فرزندان ووالدین میشه ارتباط کلامی نداشتن بایکدیگر هست اگر یاد بگیریم باهم باارامش ومتانت واحترام متقابل به یکدیگر وآراء وافکار هم گفتگو کنیمخیلی از افکار منفی نسبت به طرف مقابل ازبین میرود وجایش رابه تفاهم واحترام واعتماد نسبت به یکدیگر میشود
از خانم صفوی هم بسیار به خاطر این کتاب ممنونم
از شنیدن کتاب برا اولین بار بسیار لذت بردم، گوینده خانم طاهریان واقعا عالی بودن و صدای بسیار دلنشینی دارن، شخصیت هاو حوادث و احساسات انقدر عالی و واقعی پذیر به تصویر کشیده شدن که آدم فکر میکنه داستان برا اساس واقعیت هست، و انگار که زندگی نویسنده رو به تصویر کشیده، سبک زندگی و احساسات و تصمیم گیری ایرانیها رو خیلی زیبا و واقعی به تصویر و توضیح کشیده، از اینکه تمام شده خیلی ناراحتم و دلم تنگ برا چند روز پیش که تند تند دانلود میکردم تا بفهمم آخرش چی میشه و الان که تمام شده ناراحتم، داستان بسیار آموزنده و عبرت آموزی هست امیدوارم همه ازش یاد بگیریم و درست رفتار کنیم که باعث پشیمانی نشه، ممنون بابت صوتی کردن کتاب.
با سلام. من این رمان رو حدود ۱۰سال پیش شاید خونده باشم اما با گذشت این همه سال هم چنان در یاد و خاطر من جزو یکی از بهترین رمان هاییه ک تا حالا خوندم. موضوع و سبک نوشتن نویسنده جوریه ک کاملا با واقعیت زندگی آدمها، اعتقاداتشون، رفتارشون، محبت هاشون کاملا جور درمیاد ب شکلی که واقعا با فضا سازی و شخصیت پردازی نویسنده خواه ناخواه همراه میشی. نه از عشق و عاشقیهای آبکی امروزی ک تو همهی رمانها ب چشم میخوره خبریه ن از هندی بازی و خیال پردازیهای بچه گانه. انگار که واقعا داستانی در کار نیس داری واقعیت زندگی آدمی رو لمس میکنی. محبتهای به جا رفتارهای سنجیده و مقتضی سن شخصیتهای داستان کاملا شیرین وب دل نشینه. اشتباهات و احساسات لحظهای آدمها و نتیجه اونها رو ب درستی نشون میده. توصیه میکنم حتما بخونیدش واقعا ارزششو داره
××خطر لو رفتن داستان××
پیشاپیش بابت خوندن این نقد طولانی ممنونم. (با روایت گرم خانم طاهریان) به این کتاب گوش دادم و در کنار قلم شیوای نویسنده در توصیفات ملموس، عاطفی و باورپذیر، متحیر موندم از زن ستیزی پنهانی که در تار و پود این کتاب تنیده شده.
در جای جای داستان، زنان (مهناز، مهتاب، الهه، مادر مهناز، زری و...) به عنوان زنانی کوته فکر، نیازمند، بدون ابتکار عمل، بدون قدرت تحلیل، دنباله رو و در یک کلام کودک صفت معرفی میشن و در انتهای طیف دیگه، مردان (به جز یکی دو استثنا) قوی، مودب، متفکر، دوراندیش، عاقل و ملاحظه گر هستن.
به جهت محدودیت فضا به یه مورد اشاره میکنم.
در مرکز گره عاطفی بین دو شخصیت، شاهد حماقت از سوی مهناز (دهها بار خود را نادان، احمق و کوته فکر خطاب میکند) و بزرگ منشی، خردورزی و خویشتن داری از محمد هستیم. به راستی اگر محمد تا این حد روشنفکر مآب و عاشق شعر و عرفانه، چرا یه دختر ۱۶ ساله (به زعم خودش) کم عقل رو انتخاب میکنه؟ چرا نمیره با یه کسی که اهل این عوالم هست تا زحمت با اصرار به کوه بردنش رو هم نکشه؟ آیا محمد راضی میشد که زن خودش با یه پسری (هرچند دوستانه و غیره اروتیک و با نیت خیر) خوش و بش کنه؟ محمد چطور به خودش اجازه میده دست روی زنش بلند کنه، روزها غیبش بزنه و بعد بیاد و در یک جمله اعلام کنه که ما به درد هم نمیخوریم؟ البته من میدونم که داستان این کتاب در حدود سالهای دهه ۷۰ اتفاق میافته و نوع نگاه حاکم بر جامعه اون موقع نگاهی سنتی مبتنی بر دین و عرف بوده و دقیقا به همین دلیله که به گمان من تاریخ مصرف این کتاب به سر رسیده و در میون دختران امروزی، چنین نگاه سخیفانهای به زن (حتی از طرف شوهر حامی و ایدهآل و اغراق شدهای چون محمد) پذیرفته شده نیست.
پیشاپیش بابت خوندن این نقد طولانی ممنونم. (با روایت گرم خانم طاهریان) به این کتاب گوش دادم و در کنار قلم شیوای نویسنده در توصیفات ملموس، عاطفی و باورپذیر، متحیر موندم از زن ستیزی پنهانی که در تار و پود این کتاب تنیده شده.
در جای جای داستان، زنان (مهناز، مهتاب، الهه، مادر مهناز، زری و...) به عنوان زنانی کوته فکر، نیازمند، بدون ابتکار عمل، بدون قدرت تحلیل، دنباله رو و در یک کلام کودک صفت معرفی میشن و در انتهای طیف دیگه، مردان (به جز یکی دو استثنا) قوی، مودب، متفکر، دوراندیش، عاقل و ملاحظه گر هستن.
به جهت محدودیت فضا به یه مورد اشاره میکنم.
در مرکز گره عاطفی بین دو شخصیت، شاهد حماقت از سوی مهناز (دهها بار خود را نادان، احمق و کوته فکر خطاب میکند) و بزرگ منشی، خردورزی و خویشتن داری از محمد هستیم. به راستی اگر محمد تا این حد روشنفکر مآب و عاشق شعر و عرفانه، چرا یه دختر ۱۶ ساله (به زعم خودش) کم عقل رو انتخاب میکنه؟ چرا نمیره با یه کسی که اهل این عوالم هست تا زحمت با اصرار به کوه بردنش رو هم نکشه؟ آیا محمد راضی میشد که زن خودش با یه پسری (هرچند دوستانه و غیره اروتیک و با نیت خیر) خوش و بش کنه؟ محمد چطور به خودش اجازه میده دست روی زنش بلند کنه، روزها غیبش بزنه و بعد بیاد و در یک جمله اعلام کنه که ما به درد هم نمیخوریم؟ البته من میدونم که داستان این کتاب در حدود سالهای دهه ۷۰ اتفاق میافته و نوع نگاه حاکم بر جامعه اون موقع نگاهی سنتی مبتنی بر دین و عرف بوده و دقیقا به همین دلیله که به گمان من تاریخ مصرف این کتاب به سر رسیده و در میون دختران امروزی، چنین نگاه سخیفانهای به زن (حتی از طرف شوهر حامی و ایدهآل و اغراق شدهای چون محمد) پذیرفته شده نیست.