نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی جنایت و مکافات - فئودور داستایوفسکی
4.7
1589 رای
مرتبسازی: جدیدترین
فاطمه موسی خانی
۱۴۰۱/۷/۱۶
00
کمی فصلهای اول کند بود... ولی درکل زیبا بود و انسان رو به فکر فرو میبرد... درمورد اینکه چقدر ما به خودمون در مورد هر کاری حق میدیم وچقدر تو ذهنمون خودمون رو خاص میدونیم و این مورد خیلی شایع هست... حالا در کسی منجر به قتل نفس میشه ودر کسی دیگر جوری دیگر... وخدا و وجود خدا باعث روشنایی ذهن بشر ودوری از تاریکی...
قبلا جنایت و مکافات رو خونده بودم و به خاطر بی نظیر بودن این رمان این به خاطر راحت تر بودن نسخه شنیداری رو تهیه کردم
اول اینکه اگر به دنبال حظی کامل از این رمان هستید قطعا مطالعه کتاب در اولویته.
ضمن اینکه به گمان من این ترجمه خیلی قوی نیست وای کاش تنوع ترجمهها در نسخههای شنیداری در آینده بیشتر بشه و در آخر خداقوت میگم و تشکر میکنم از اپ کتابراه
اول اینکه اگر به دنبال حظی کامل از این رمان هستید قطعا مطالعه کتاب در اولویته.
ضمن اینکه به گمان من این ترجمه خیلی قوی نیست وای کاش تنوع ترجمهها در نسخههای شنیداری در آینده بیشتر بشه و در آخر خداقوت میگم و تشکر میکنم از اپ کتابراه
پولمو انداختم بیرون تا چند فصل گوش کردم کلن به درد کسی میخوره که میخاد خودشو و زندگیشو به باد بده هر کس بخاد این کتاب گوش کنه کلن ادمی هس که میخاد خودکوشی کنه اخرین فصل رو هم گوش کردم که طرف خودشو تسلیم پلیس میکنه... زندگی خودمن کلن اینطورگذشته تو یه خانواده معتاد بزرگ شدم پدرم معتاد بوداونقدرشکنجه شدم تا بزرگ شدم والان 35 سالمه چندین سال فقط تلاش کردم که افکارم شبیح پدرم نشود ومن سالم زندگی کنم وسالم هک زندگی کردم حالا با شنیدن اینجور کتاب بیمارگونهای زهنم مریض کرد خوب شد کلن گوش نکردم من راه زندگیمو خیلی وقته با چیزایی مثبت کتابایه مثبت و زندگی مثبت پر کردم این کتاب کلن سم هس برایه کسی که میخاد موفق بشه
با تو
بی تو
همسفر سایه خویشم
و به سوی بی سوی تو میآیم
معلومی چون ریگ
مجهولی چون راز
معلوم دلی و مجهول چشم
من رنگ پیراهن دخترم را به گلهای یاد تو
سپرده ام
و کفشهای زنم را در راه تو از یاد برده ام
ای همه من
کاکل زرتشت
سایه بان مسیح
به سردترین ها
مرا به سردترینها برسان حسین پناهی
بی تو
همسفر سایه خویشم
و به سوی بی سوی تو میآیم
معلومی چون ریگ
مجهولی چون راز
معلوم دلی و مجهول چشم
من رنگ پیراهن دخترم را به گلهای یاد تو
سپرده ام
و کفشهای زنم را در راه تو از یاد برده ام
ای همه من
کاکل زرتشت
سایه بان مسیح
به سردترین ها
مرا به سردترینها برسان حسین پناهی
سلام
کتاب خوب و پر مفهومی بود. استعداد زیاد داستایوفسکی توی این سبک، برای چندمین بار من رو به وجد آورد. در واقع داستایوفسکی ما رو وادار میکنه که حتی با اشخاص منفی هم همدردی کنیم و ساده از کنارشون نگذریم. رئال طور بودن داستان، جذابیتش رو چند برابر کرده. البته فهم این کتاب به درک عمیق و صبر خواننده نیاز داره.
کتاب خوب و پر مفهومی بود. استعداد زیاد داستایوفسکی توی این سبک، برای چندمین بار من رو به وجد آورد. در واقع داستایوفسکی ما رو وادار میکنه که حتی با اشخاص منفی هم همدردی کنیم و ساده از کنارشون نگذریم. رئال طور بودن داستان، جذابیتش رو چند برابر کرده. البته فهم این کتاب به درک عمیق و صبر خواننده نیاز داره.
نویسنده در این کتاب به بحث درباره مساله آزادی انتخاب میپردازد، انتخابی که در این مورد به یک مرد تحمیل شده است. هدف کتاب این است که پیامدهای آزادی انتخاب افسار گسیخته در یک جامعه را به نمایش گذاشته و همچنین، نیرویی برای مهار این آزادی انتخاب پیدا کند. این مساله از طریق قهرمانی مطرح میشود که آسیبهای روحی بر روی زندگیاش سایه انداختهاند. او در آخر به گناهش اعتراف میکند، گناهی که از نظر او با هدف جلب رضایت جامعه و حل مشکلات مالی خودش صورت گرفته است...
صدا گذاری و ترجمه هم بسیار عالیست، با سپاس فراوان🙏
صدا گذاری و ترجمه هم بسیار عالیست، با سپاس فراوان🙏
سلام
چرا در ترجمه کتاب، بیشتر ضرب المثلها ایرانی است؟ ممکنه بعضی از ضرب المثلها شبیه و یا نزدیک باشه ولی بعید میدونم ضرب المثل مختص فرهنگ خودشون نداشته باشن، ای کاش ترجمه در مورد ضرب المثل، ما رو با اصل اون در کشور مورد بخثدر کتاب آشنا میکرد نه اینکه صرفا برای فهم راحت تر معادل ایرانی بکار بره
چرا در ترجمه کتاب، بیشتر ضرب المثلها ایرانی است؟ ممکنه بعضی از ضرب المثلها شبیه و یا نزدیک باشه ولی بعید میدونم ضرب المثل مختص فرهنگ خودشون نداشته باشن، ای کاش ترجمه در مورد ضرب المثل، ما رو با اصل اون در کشور مورد بخثدر کتاب آشنا میکرد نه اینکه صرفا برای فهم راحت تر معادل ایرانی بکار بره
هرچند این داستان به برادران کارامازوف شباهتهای بسیاری داره اما بدون شک خاصترین اثر داستایوفسکیه روسه. راسکانیلکف در ابتدای داستان صرفا بخاطر انگیزههای مجهولی که ذهنش رو به شدت مشغول کرده و خود ما هم گاها نه به این شدت اما تحت عنوانهایی همچون بیگانه بودن خودمان با جامعهی انسانی یا طبیعی و یا حتی با خودمان با اونا مواجه میشیم مرتکب قتل میشه. تحلیل رو شروع میکنه اما قهرمان داستان سردرگم تر میشه دلیلش هم اینه که الان علاوه بر اذمای بیرون با خودش هم در حال جنگه وجدانش ارامش نداره با اخلاق انسانیش اختلاف نظر داره و همهی اینها بن بسته تا زمانی که عشق سوفیا از راه میرسه عشقی که مد نظر داستایوفسکیه محبت خداست سوفیا دختری هستش که تن فروشی میکنه اونم صرفا بخاطر منافعش اما تن فروشی که ما گاها به احساس و انسانیتشون شک داریم کلید خروج راسکانیکلف از هزارتوی فکرشه. محبت راسکانیلکف رو هدایت میکنه و سرانجام یک اتفاق خوب و یک اتفاق بد در کنار هم راه رو برای انتخاب خیر و شر فراهم میکنه و در نهایت قهرمان داستان رستگاری رو انتخاب میکنه