نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی پوست نارنج - صمد بهرنگی
4.3
643 رای
مرتبسازی: جدیدترین
متن جالبی داشت. خوانش هم خوب بود. برداشت من از این کتاب اینطور بود که سوگ برای بچهها رو به شیوهای روانشناسانه آموزش ببینیم. سوگ فقط برای مرگ نیست. مواجهه با اتفاقات سهمگین و غمناک برای فرزندان مثل بزرگترها نیست. خیلی از بچههای امروزی غمها رو توی خودشون میریزن و ما به تصور اینکه چیزی متوجه نمیشن، رفتار عادی و روزمره رو پیش میگیریم. در حالیکه اونها با کوچکترین جرقهای منفجر میشن و کارهای خشونت آمیز لفظی و فیزیکی انجام میدن. همه پدر و مادرها و حتی به نظر من همه افراد، باید شیوه تربیتی کودکان رو یاد بگیرند. کودکان همیشه کودک نمیمانند. بزرگ میشن و میتونن یک جامعه رو تغییر بدن. چه خوبه که این تغییرات درجهت رشد جامعه باشه نه در جهت بزهکاری...
🍁 صمد بهرنگی نویسنده و معلم برجستهی قرن معاصر در میان قشر کودک و نوجوان…. واقعا از گوش کردن به این کتاب لذت بردم. مرسی از کتابراه که این کتاب رو رایگان برامون گذاشته بودن. اجرای گویندهها هم خیلی زیبا بود. به زیبایی و سادگی، ساده دل بودن مردم روستا رو به تصویر کشیده بود و پوست نارنج رو یه جورایی به نوشداروی سهراب، مانند کرده بود و دانش اموز معتقد بود که چون این نوش دارو توسط معلماش دیر رسیده بهش، باعث فوت پدرش شده! و با معلم قهر میکنه و میگه که اگه اون زودتر اومده و پوست نارنج رو آورده بود شاید پدرش زنده میمونده!! خیلی دردناک و توام با اتفاقات و طرز فکرهای ساده و بی آلایش بود! من یادم مییاد ۲۰ سال پیش که خواهرم در روستاهای دورافتاده معلم بود، و من یه دختر بچه بودم که همیشه دوست داشتم باهاش برم روستاشون! همیشه برام خیلی جذابیت داشت. اونجا بچههای دیگه به عنوان اینکه من خواهر معلم اشون بودم، بهم خیلی احتراممی داشتن و همیشه تحویلم میگرفتن! یه بار یکی شون ازم پرسید؛ که آیا خانوم معلم اشون هم مثل اونها غذا میخوره؟ میخوابه؟ و یا نه به هیچ کدوم این کارها احتیاج نداره!!!؟؟ هیچ وقت این سؤالشون از ذهنم نرفت و نشانگر این بود که به چه اندازه معلم رو مقدس و عجیب و غریب میدیدن! خوندن و گوش کردن این کتاب منو برد به اون روزها و خاطرات روستاهای دورافتاده که برای خودش به دنیایی بود از سادگی و محرومیت افراد!
مرسی دوست عزیزم کتابراه ☘️
مرسی دوست عزیزم کتابراه ☘️
آقای بهرنگی از نویسندگان بنام معاصر هست،، و من ممنونم بابت زحمتی که برای این کتاب کشیدن... اما هیچ کشش و جذابیتی نداشت،،، شاید اونزمانی که نوشتن این داستان رو برای رنج سنی جوان و بزرگسال نوشته بودن اما حس میکردم دارم کتاب کودک میخونم،، حتی چند بار وسط خوندنش فکر کردم چرا سطح این کار اینقدر پایین هست؟ آخر کتاب هیچی به آدم اضافه نشده بود،، هیچ اتفاق خاصی که اهمیت داشته باشه توش نبود،،، شاید اگر یک رمان چند صد صفحهای بود این داستان میتونست یک فصل از اون باشه،، اما الان نه سر داشت نه ته،،، دوستش نداشتم،،، با همه احترامی که برای نویسنده قائلم کار ضعیفی بود
صمد بهرنگی، نویسنده نام آشنای ادبیات کودک دهه 40، محقق و معلمی دلسوز با روش تدریس شاگردمحور بود. بهرنگی همیشه به کودکان میاندیشید. او در نویسندگی، کودکان را خوب میشناخت و نگران سرنوشت آنها بود. بهرنگی معتقد بود قصه و داستانخواندن تنها سرگرمی نیست و میدانست که آگاهی، به آدمی توانی مضاعف میدهد و از معدود نویسندگانی بود که خواندن را با دیدن و تجربه کردن پیوند میداد. درک صمد از کودکی با درک گروه نویسندگان دهه 40 -50 ناسازگار بود، نگاه صمد به کودک و مفهوم کودکی و ادبیات کودک و نوجوان ماندگار و جاودانه است به همین دلیل او را یکی از بنیانگذاران کودک محوری در تعلیم و تربیت و نگاه به مفهوم کودکی در ادبیات کودک میدانند.
سلام و درود
چقدر این داستان کوتاه، دلنشین و غم انگیز بود، و چقدر بیانگر سادگی مردم قدیمی هست. قشنگ آدم رو بیاد فیلمهای زیبایی که از زندگی بچههای روستا ساخته میشه، در کنار معلم و مدرسشون، میندازه.
و اینکه صاحب علی چ رنجی رو تحمل میکنه، بخصوص که با دید کودکانش کم کاری رو از معلمش میبینه و فکر میکنه شاید اگر معلم زودتر پوست نارنج رو آورده بود، مادر زنده میموند.
داستان خوبی بود و گویندگی هم خوب بود.
ممنون از عوامل کتاب و کتابراه عزیز
چقدر این داستان کوتاه، دلنشین و غم انگیز بود، و چقدر بیانگر سادگی مردم قدیمی هست. قشنگ آدم رو بیاد فیلمهای زیبایی که از زندگی بچههای روستا ساخته میشه، در کنار معلم و مدرسشون، میندازه.
و اینکه صاحب علی چ رنجی رو تحمل میکنه، بخصوص که با دید کودکانش کم کاری رو از معلمش میبینه و فکر میکنه شاید اگر معلم زودتر پوست نارنج رو آورده بود، مادر زنده میموند.
داستان خوبی بود و گویندگی هم خوب بود.
ممنون از عوامل کتاب و کتابراه عزیز
کتاب آقای بهرنگی دههاای کاش رو در پی داره!...
ای کاش مردم اون روستا اونقدر محروم نبودن...
ای کاش اونقدر باورهای خرافی نداشتن...
ای کاش اینهمه از دنیا عقب نبودن...
ای کاش از علم و سواد کافی برخوردار بودن...
ای کاش...
اگه ما مادر صاحبعلی رو یه کشور در نظر بگیریم اینای کاش، باعث و بانی نابودی کشور هستن.
وای کاش بفهمیم گاهی به مشکل به ظاهر ساده تو کشور، هم دلایل زیادی رو پشت سر داره و هم دردهای زیادی رو در پی داره!...
ای کاش مردم اون روستا اونقدر محروم نبودن...
ای کاش اونقدر باورهای خرافی نداشتن...
ای کاش اینهمه از دنیا عقب نبودن...
ای کاش از علم و سواد کافی برخوردار بودن...
ای کاش...
اگه ما مادر صاحبعلی رو یه کشور در نظر بگیریم اینای کاش، باعث و بانی نابودی کشور هستن.
وای کاش بفهمیم گاهی به مشکل به ظاهر ساده تو کشور، هم دلایل زیادی رو پشت سر داره و هم دردهای زیادی رو در پی داره!...
چقدر زیبا بود! چقدر قشنگ شما را به یک ده کوچک میبرد. چقدر قشنگ در یک داستان کوتاه حال و احوال یک کودک روستایی را نشان میدهد. یک جای آرام، ترجیحا زیر سایهی یک درخت، بنشینید، چای بنوشید و این داستان را با لذت بشنوید. متشکرم از عزیزانی که این داستانها را برای شنیدن آماده میکنند.
داستان جالبی داره و شمارو با خودش همراه میکنه. به فرهنگ و باورهای مردم روستایی در زمان قدیم پرداخته. محرومیت مردم روستا ودر عین حال صفا و صمیمیت و سادگی و یک رنگی مردم روستارو به تصویر کشیده. راوی داستان یکی از شخصیتهای داستان یعنی معلم روستاست. قصهی قشنگی داره و شنیدنش رو توصیه میکنم.
روایت این قصه توسط یکی از شخصیتهای درون قصه که معلم روستا باشد، انجام میگیرد. روایت قصه درزمان گذشته است و زاویه دید راوی، از نوع درونی است. چرا که خود راوی، در متن حوادث قصه میباشد. و فقط به افکار و اندیشهها و احساسات خود واقف است و چنین اطلاعاتی را در مورد دیگر شخصیتها ندارد. مخاطب راوی خوانندگان قصه میباشند.
این قصه دارای دو طرح میباشد. در طرح اول، وضعیت آغازین، بیماری مادر صاحبعلی و سفارش پوست نارنج به آقا معلم است. باز گشت دیر هنگام آقا معلم به روستا، که قرار بود برای بیمار نارنج بیاورد. وضعیت میانی این طرح را شامل میشود. و مرگ مادر صاحبعلی وضعیت پایانی را رقم میزند.
و اما در طرح دوم، وضعیت آغازین، ناراحتی صاحبعلی از مرگ مادر، خصوصاً از معلم، بخاطر دیر آوردن نارنج میباشد. در وضعیت میانی شاهد ارتباطاتی هستیم که بین آقا معلم و صاحبعلی اتفاق میافتد. و چنانچه از آخر قصه میفهمیم، وضعیت پایانی قصه تلاشی خواهد بود که آقامعلم برای قانع کردن صاحبعلی به کار میبندد.
در این قصه نیز، که اگر نگوییم واقعی، حداقل بر گرفته از زندگی واقعی یک قشر، ویک منطقه است، نویسنده به مشکلات ناشی از فقر و محرومیت میپردازد. و نشان میدهد که چگونه یک شاگرد در اثر نتایج تلخ این محرومیتها، حتی از معلم خود دلخور شده و با وی قهر میکند. در عین حال شاهد صمیمیت اهالی روستا و معلمی که در آن جا تدریس مینماید هستیم. بطوریکه معلم حتی از عصیان دانش آموز ش ناراحت نمیشود و بدنبال کشف حقیقت بر میآید. و نشان میدهد که در یک جو صمیمی است که هر مشکلی قابل رفع است.
این قصه دارای دو طرح میباشد. در طرح اول، وضعیت آغازین، بیماری مادر صاحبعلی و سفارش پوست نارنج به آقا معلم است. باز گشت دیر هنگام آقا معلم به روستا، که قرار بود برای بیمار نارنج بیاورد. وضعیت میانی این طرح را شامل میشود. و مرگ مادر صاحبعلی وضعیت پایانی را رقم میزند.
و اما در طرح دوم، وضعیت آغازین، ناراحتی صاحبعلی از مرگ مادر، خصوصاً از معلم، بخاطر دیر آوردن نارنج میباشد. در وضعیت میانی شاهد ارتباطاتی هستیم که بین آقا معلم و صاحبعلی اتفاق میافتد. و چنانچه از آخر قصه میفهمیم، وضعیت پایانی قصه تلاشی خواهد بود که آقامعلم برای قانع کردن صاحبعلی به کار میبندد.
در این قصه نیز، که اگر نگوییم واقعی، حداقل بر گرفته از زندگی واقعی یک قشر، ویک منطقه است، نویسنده به مشکلات ناشی از فقر و محرومیت میپردازد. و نشان میدهد که چگونه یک شاگرد در اثر نتایج تلخ این محرومیتها، حتی از معلم خود دلخور شده و با وی قهر میکند. در عین حال شاهد صمیمیت اهالی روستا و معلمی که در آن جا تدریس مینماید هستیم. بطوریکه معلم حتی از عصیان دانش آموز ش ناراحت نمیشود و بدنبال کشف حقیقت بر میآید. و نشان میدهد که در یک جو صمیمی است که هر مشکلی قابل رفع است.
کتاب داستانی بود از معلمی که دانش اموزش اعتقاد داشت اگهمعلم زودتر پوست نارنج و برایه مادرش اورده بود مادرش زنده میموند و معلم و مقصر میدونست
ولی نمیدونست مادرش از بیماری فوت کرده و حتی اگه پوست نارنج هم میخورد فایدهی نداشت
🥲