نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی آخرین روز یک محکوم به اعدام - ویکتور هوگو

مرتب‌سازی: پیش‌فرض
Helen
۱۴۰۱/۶/۲۶
به نظرم کتاب خوبیه در حد این که یکبار بخونی اما هیجان خاصی نداشت
ولی تونسته بود دیدگاه خیلی خوبی رو از تنهایی و فرسودگی که زندانی داشت بسازه صحنه‌های سنگفرش, تنهایی زندانی و شادی مردم مخصوصا بخش دختربچه خیلی خوب و غم انگیز بیان شده بود آرایه‌های بسیار عالی
و در آخر ارتباط گرفتن با کتاب برای کسایی که دنبال قلم هیجانی هستن یکم مشکله اما دلیل کافی برای بد بودن کتاب‌های ویکتور هوگو نمیشه
علی جمالی
۱۴۰۱/۵/۱۲
نگاهی به زندگی یک زندانی محکوم به اعدام بدون اینکه از جرم او نامبرده شود واقعا تجربه خوبی بود، چون در این حالت انسان میتواند خودش را جای فرد زندانی بگذارد بدون اینکه فرد زندانی را قضاوت کند و زندگی را از دید او تا حد اندکی تجربه کند. آخر داستان نیز واقعا جالب بود هنگامی که یک انسان صرف نظر از جرم او دارد به آغوش مرگ میرود، انسان‌های دیگر اینگونه خوشحال و خندان پشت سر او راه میافتند تا مرگ او را ببینند.
ایوب خشنودان
۱۳۹۹/۲/۱
داستان جالبی بود ولی اخرش انتظار داشتم جذاب تر و یا غمگین تر باشه... بنظرم اونجا که محکوم از اعدامش راضی تره به حبس ابد؛ باید داستان شرط بندی و خوند تا درک بهتری داشت نسبت به موضوع... و یا اونجا که میگه هیئت منصفه تنها افرادی بودن که نمیشد فهمید از اجرای حکم راضی هستن و حالتی خواب آلود دارند باید فیلم ۱۲ مرد خشمگین را دید تا تصور بهتری نسبت به این قضیه داشت و حس کاملی را تجربه داشت.
maryam mafakheri
۱۴۰۲/۱۱/۱۴
آخرین روز یک محکوم به اعدام  (به فرانسوی: Le Dernier Jour d'un Condamné)،   رمان کوتاهی از ویکتور هوگو  است؛ که در سال ۱۸۲۹ منتشر شد و احساساسات یک محکوم را به استادی بازگو می‌کند این بذرها سالها بعد منجر  به توقف چنین امری شد. با تشکر از کتابراه عزیز و هدیه اش، کتاب " آخرین روز یک محکوم به اعدام "  اجرای  آقای رضا عمرانی بسیار خوب بود و با تشکر از همه پدیدآورندگان این کتاب شنیداری ارزشمند.
زهراخادمی
۱۴۰۲/۲/۲۱
این کتاب از لحاظ پرداختن به ایده و سبک نوشتاری جالب بوده و هست... حتی اگر سالها بگذرد... نگرش جزئی و موشکافانه‌ای داشته که کمتر مخاطبی جذب آن نمی‌شود...
اما در این میان علت انزجار و تنفر مردم مستور مانده که همین قضاوت را برای خواننده سخت میکند! آیا به‌حق احساسات مردم اینقدر جریحه‌دار شده یا مردم از سر بی‌احساسی به این مرحله رسیده‌اند...
بهرحال ازلحاظ ادبی کتاب خوبی است که توصیه میشود.
Mahyar Fotohi
۱۴۰۲/۲/۱۴
در رمان شاهد بی تفاوتی‌های بسیاری از سوی کسانی هستیم که حکم اعدام را صادر کرده‌اند. انسان‌هایی که به آسانی حق زندگی را از یک شخص می‌گیرند و هیچ اهمیتی هم نمی‌دهند که چه بلایی بر سر محکوم و خانواده‌اش می‌آید. افرادی که می‌توانند به راحتی زندگی یک فرد را نجات بدهند (آن هم بدون اینکه هیچ ضرری به آن‌ها برسد) اما بسیار بی رحمانه مهم‌ترین حق هر انسان، یعنی حیات و زندگی را از او می‌گیرند.
Elham Sharifi
۱۳۹۸/۶/۲۵
این داستان به ما یاد میده که قدر لحظه به لحظه‌ی زندگیمون رو بدونیم و از داشته‌های کوچیک زندگیمون لذت ببریم و اینکه هیچوقت از حکم اعدام یک محکوم به مرگ اظهارخوشحالی نکنیم کمی انسانیت داشته باشیم و به این فکرکنیم که ممکن بود هرکدوم ازما جای اون فردمیبودیم بسیار عبرت آموز بود، با تشکر از آقای هوگو و گوینده‌ی خوب آقای عمرانی🙏🌷
محمد صالح خادم آل یاسین
۱۳۹۸/۲/۲۷
متن بدی نبود، ولی تنها نکته خوب این داستان به نظر بنده، تلاش برای خوشبینی در اوج سختی‌ها است. البته میزان این خوشبینی و زیبا نگری کافی نیست، در قسمتی از داستان خواهید دید که زندانی حبس ابد را از مرگ بد تر میداند، در حالی که میتوانست برای آنهم برنامه ریزی خوبی داشته باشد، به نحوی که حتی از حبس هم لذت ببرد. به نظر بنده عدم وجود این نوع زیبا نگری ناشی از عقاید مادی گرایانه نویسنده است.
مهناز عاصمی
۱۳۹۷/۱۰/۲۹
ویکتور هوگو حال و هوای یک محکوم به اعدام را به ظرافت تمام به تصویر می‌کشد رفتار و برخورد مردم. رفتار زندانبان. وکیل. قاضی و احساس درونی او حس آزادی. اعدام. حبس ابد. همه و همه به انسان درس می‌آموزد مثلا آنجایی که می‌گوید روزی من هم مثل بقیه بودم آزاد_ مختار... فقط این پرسش به ذهنم فشار میاره که چرا حال و هوای آخرین روز یک محکوم به اعدام از زبان خود محکوم به اعدام بیان شده؟؟
mardi
۱۴۰۳/۱/۷
باسلام داستان کوتاه ولی جذابی بود. درک این که یک اعدامی در اخرین روز خود به دنیا چطور نگاه می کند و این که شاید هرگز در زندگی معمولی به اطراف آن قدر زیبا و دقیق نمی نگریست اما بعد اینکه متوجه می شود همه چیز را از دست خواهد داد دیگر هیچ چیز برایش مثل قبل نشد. و احساس تنفر مردم از یک اعدامی و قضاوت نابه جای آن ها که واقعیتی است که بسیار زیبا به آن اشاره شده است.
صادق سالک
۱۴۰۲/۴/۹
اینکه خود را جایه فردی که محکوم به اعدام است بگزاری بسیار سخت است. تازه ارزش زندگی، طبیعت و... را درک میکنی هم خوشایند است که در ذهن محکوم آشفتگی نقش کمتری نسبت به توجه زیبایی‌ها دارد و هم دردناک است که بعد از ریختن دیوار امید به اعدام نشدن همه چیز رنگ میبازد و از اون دردناک تر واکنش انسان‌های اطراف به این موضوع است در کل داستانی روان خوش بیان و گوش نواز بود
فروزان
۱۴۰۲/۳/۱۳
قلم آقای ویکتور هوگو بدون اغراق بی نظیره داستان کوتاه و بسیار گویاست
فردی که خودش رو جزوی از جامعه می‌بینه و زیباییهای زندگی با تک تک سلولهاش درک میکنه و امید به ادامه زندگی داره ناگهان با یک حکم از تموم رشته‌هایی که با اونها به زندگی بسته شده بریده میشه و بی احساسی و بی تفاوتی مردم و بدتر از اون شادمانی اونها رو برای مرگ خودش احساس میکنه واااای که چه حس وحشتناکیه
Ketab khon
۱۴۰۱/۲/۱۳
داستان بسیار خوبی داشت اما حال و هوای بیش از حد وهم آلود و درد آوری داشت صداگذاری هم باعث بسیار تاثیر چشمگیری داشت. اگر طرفدار کتاب‌هایی کوتاه، معمایی، وهم آلود هستید گزینه خوبی است ولی باز هم به شخص مطمئنم که ویکتور هوگو بیشتر روی نگرش غلط افراد جامعه‌اش در دوره خودش را مورد بحث قرار داده... در کل خوب بود ولی بهتر بود به جای یک فایل چند فایل می‌شد تا قشنگ تر باشد.
کتایون تاکی
۱۴۰۰/۱/۱۸
نکته جالب داستان برای من این بود که تا لحظه‌ای که محکوم نمی‌دانست که حکمش مرگ یا چیز دیگر از لحظه و افتاب و حتی زنده بودن داشت لذت می‌برد و حتی نظرش این بود که حکم مرگ بهتر از زنده ماندن تا اخر عمر با اعمال شاقه است ولی وقتی حکم مرگ را شنید همه چیز برایش سیاه شد و نفس کشیدن سخت. خب شاید اگر محکوم به حبس ابد میشد بازم نور افتاب و لحظات براش معنا پیدا میکرد
محمد تیرجو
۱۳۹۹/۲/۹
این نمایش نامه دو 《واقعیت》 رو به خوبی نشون داده. اول این که بسته به "موقعیت" هر کاری میتونه درست یا غلط تلقی بشه، یکی میکشه و از نظر همه یه جانی محسوب میشه، دیگری حکم به کشتن میده و بخاطر کشتن، مورد احترام همس! دوم هم اینه که هر کسی با هر سابقه ای، در منتهای وجودش یه "انسان" نهفتس که از دیدن نور ملایم خورشید و رقص گل با نسیم ذوق زده میشه...
هومن علایی الموتی
۱۴۰۱/۷/۲۶
قلم فوق العاده قوی ویکتور هوگو در به تصویر کشیدن آخرین ساعات زندگی یک اعدامی، از نگاه این محکوم، تونلی زده میشه به درک ما از زندگی و این تلنگر که اگه فردا آخرین روز ما برای زندگی باشه، چجور به زندگی نگاه میکنیم؟ هوگو با توصیف‌های زیباش، مارو دعوت میکنه تا خودمون رو جای اون محکوم بزاریم، شاید بیشتر قدر لحظاتمون بدونیم، قویا توصیه میکنم این کتاب رو......
بچه اول خانواده
۱۴۰۲/۶/۱۴
این که یه تصویر ذهنی واضح برات میسازه خیلی خوبه وحتی یه جاهایی خودتو جای زندانی قرار میدی که حسش رو درک میکنی و اینکه نشون میده تو چنین شرایطی دنیایه یه زندانی و فرادی که از بیرون به اون نگاه میکنن چقدر تفاوت داره و اینکه بعد از این اتفاق چقدر ادم به چیز‌هایی که الان داره و بهشون اهمیت نمیده علاقه مند میشه و این حس به خوبی منتقل شده
Hadis
۱۴۰۲/۱/۱۵
بسیار غم انگیز و ناراحت کننده.. ودر عین حال انسان رو به تفکر وادار میکنه.. چقدر لحظه‌های سنگین و دردناکی رو میگذرونه.. لحظه‌هایی رو که شاید ما خیلی راحت و به سادگی ازش میگذریم..
تمام لحظه‌های زندگی ارزشمنده به شرطی که درک کنیم و قدر بدونیم..
ای کاش هیچ کس حکم اعدام نمیداد و هیچ کس اعدام نمیشد..
تنها خداوند میتونه قاضی عادلی باشه
مژگان دیانتی
۱۴۰۲/۷/۲۳
داستان در مورد یک محکوم بود که حکم اعدامش صادر شده و واکنش مردم نسبت به شنیدن خبر حکمش. سرعت داستان خیلی زیاد بود و نمیشد احساس نویسنده را درک کرد در نتیجه نتونستم ارتباط بگیرم با داستان. خیلی کوتاهه با توجه به اینکه مجبور به پرداخت پولی بابت کتاب نیستید، پس شنیدنش برای تجربه یک کتاب بی احساس شاید جالب باشد برایتان.
سمیرا تاری
۱۴۰۱/۱۲/۱۴
نثری بسیار زیبا و جذاب داره ویکتور هوگو، طوری که اگه هزاران صفحه باشه داستان باز دوست داری بخونی.
اما این قصه به ما میگه که در شرایطی خاص موضوعات پیش پا افتاده و صحنه‌های معمولی چقدر میتونن ارزشمند باشن و کسی که در حال ازدست دادن چیزی یا موقعیتی باشه قدر اون رو میدونه
با تشکر از زحمات دست اندرکاران تهیه کتاب
فریبا امینی امینه
۱۴۰۱/۱۱/۲۳
چقدر سخته اون لحظه‌ای که امیدها ناامید می‌شه. این کتاب زیبا گویای واقعیتی بود که در پشت حصار زندانها مخفی شده و کمتر کسی بهش فکر می‌کنه. امیدوارم افرادی که واقعا پشیمون هستن از کارشون، یه فرصت دیگه برای زندگی بهشون داده بشه. هر چند پایان غم انگیزی داشت اما قلم ویکتور هوگو و صدای جناب عمرانی حرف نداره! ممنون از کتابراه
مهلا صفائی
۱۴۰۱/۸/۷
کوتاه ولی تاثیر گذار
👌👌
حسی تنفری که آدم از قضاوت دیگران میگیره و اون احساس انزجار آوری که دیگران برای محکومیت یک انسان (درست از جنس خودشان با اشتباهی هر چقدر هم بزرگ که از خودشان هم، هیچ بعید نیست اگر در موقعیت او می‌بودند) با خواندن این کتاب ایجاد میشود تلنگری تاثیر گذار است.
با سپاس از خوانش زیبای استاد عمرانی
علی داوری
۱۴۰۰/۱۱/۱۹
زحمتی که، به این تجربه‌ی زیبا و دوست داشتنی انجامیده...
رتبه‌اش را وسعتی به پهنای تمام ستارگان آسمان، تعیین می‌کند، و آن در قدرت پروردگار عالمیان است.
و توان من، همین ۵ستاره بود... که به معنای کهکشان اعتقادی ایران من است.
با کمال احترام، آرزوهای نیک‌ام از حضرت (حق تعالی) را تقدیم وجود ارزشمند و سعی‌تان می‌کنم...
مهدیس ساکی نوری
۱۳۹۹/۱۲/۸
چقدر ما انسان‌ها موجودات ترسناکی هستیم
چند وقت پیش یه نفر رو به جرم قتل عمد اعدام کردن
من و خیلیا خوشحال بودیم
چون مقتول تو بغل مادرش جون داده بود و قاتل برای دزدی به خونه مقتول حمله کرده بود و به کمک سلاح گرم مرتکب به قتل شده بود
فردای همون روز از خودم ترسیدم
از منی که از مرگ یک انسان اگرچه قاتل خوشحال شدم
Shadi Zaree
۱۳۹۹/۱۱/۱۷
مرگ حقه، اما تلخ... ولی خداوند چه زیبا اونو درکنار زندگی قرارداده، ازین جهت که یکی از قوانین کلی خلقت انسانها، ندونستن زمان مرگه.... اگه آدما، زمان وچگونگی مردن خودشون رومیدونستند فاجعه بود!!!!!... مثل محکومین به مرگ که این اثرزیبا، این حس رو باقلم بیان کرده... ممنون ازآقای عمرانی بااجرای گرم ودلنشین همیشگی شون....
مهدی عسگری
۱۴۰۲/۱۱/۲۳
وقتی مردم هر روز درحال دریافت انرژی منفی هستند، از مشکلات خانوادگی گرفته تا تحقیر و بی احترامی در جامعه تمام این‌ها مثل یک خوره در وجودشان ذخیره میشه وقتی یک آدم اعدام می‌شود آن‌ها پیش خود فکر می‌کنند با اعدام چند نفر دنیا جای بهتری میشه و همچنین به عنوان سرگرمی از مرگ دیگران لذت میبرند.
محمد اسائیان
۱۴۰۲/۴/۲۲
ویکتور هوگو از جمله نویسندگان تکرار ناشدنیست. او همچون داستایفسکی و تالستوی روح و روان انسانی را کالبدشکافی میکند و از دل آن ارزش و انسانیت بیرون میکشد. یک ستاره کم به این علت که این نسخه که شنیدیم خلاصه شده است و به طبع جان کلام را نمیرساند. باید نسخه کاملش را خواند. ممنون از کتابراه و گوینده
zahra
۱۴۰۲/۱/۱۰
سلام
با وجود اینکه داستان کوتاه ولی در عین حال بسیار عمیقه. توصیف‌های نویسنده از فضا و حالات انسانها همراه با صدای گیرا و مهارت‌های صدا پیشگی استاد عزیز آقای عمرانی این روایت رو، بسیار سینمایی کرده به گونه‌ای که گویا در حال تماشای فیلم هستی تا شنیدن کتاب گویا ممنونم و خسته نباشید
مجتبی نخعی نژاد
۱۴۰۱/۹/۲۷
آن گل زرد کوچک به باد او را به بازی گرفته بود...
حکم اعدام کم‌ هزینه‌ترین ابزار کنترل برای حکومت‌هاست اتفاق جرم باید ریشه‌ای برسی و رفع شود، مهم اتفاق نیوفتادن جرم نیست، مهم علت اتفاق جرم (فقر و نا آگاهی) است و هرچه حکومت برای آن هزینه نکند جامعه آن هزینه را با جان و مال و آزادی خود پرداخت میکند.
کیانا نوروزصفت
۱۴۰۱/۶/۲۲
باز هم مثل همیشه شنونده یکی از شاهکارهای ویکتور هوگو بزرگ بودیم عقاید زیبای ایشان به خوبی درون کتاب‌ها و نوشته هایشان موج میزند و یک جهان را مجذوب خود کرده است مرسی بابت اجرای عالیتون و حس خوبی که بهمون دادید و مثل همیشه این کتاب صوتی را به علاقه مندان آقای ویکتور هوگو پیشنهاد میدهم
صدیقه فتحی
۱۴۰۰/۱۱/۲۴
کتاب کوتاه و جالبی بود
نگاه به یک مسئله از دید نفر دیگر می‌تونه موجب کاهش خیلی از قضاوت‌ها بشه.
شاید ما هم همشهری ایشان بودیم و در جریان جنایت ایشان قرار می‌گرفتیم به اندازه همون افراد از حکم اعدام ایشان خوشحال می‌شدیم ولی وقتی پای درددل ایشان قرار گرفتیم کاملا دید خصمانه را از دست دادیم
محمد محمدی
۱۴۰۰/۱۱/۲۲
به نام خدا
با گوش دادن به کتاب می‌تونید دقیقا خودتون رو جای این اعدامی قرار بدید. توصیف‌های بی نظیر ویکتر هوگو داستان رو هرچه بیشتر جذاب می‌کنه و صدا گذاری و گوینده‌ها هم که عالی بودند. به نوعی با شنیدن به این کتاب می‌تونید به نبوغ ویکتور هوگو پی ببرید و در کل عاشق کتاب خوندن بشید.
محمدرضا
۱۴۰۰/۳/۲۶
هر چند آقای ویکتور هوگو نویسنده مشهوری هستند اما واقعا چنین چیزی بعید از ایشون! انگار داره شنونده رو مسخره می‌کنه،
مگه اون شخص اعدام نشد؟ پس چجوری داستان به زبان خود معدوم بود و آن هم به زمان گذشته؟
اینجوری هم دو حالت داره اونم اینه که طرف اعدام نشده یا از اون دنیا روحش اومده تعریف کرده!
منا صالح
۱۳۹۷/۸/۱۱
انتظار بیشتری از یه داستان با عنوانی اینچنینی و همچین نویسنده‌ای داشتم.... مفهوم کلیشه‌ای رو بیان میکرد و ارزشمند شدن چیز‌های کوچک و عادیه زندگی هنگام زندانی بودن و تغییر دیدگاه انسان هنگام انتظار برای مرگ رو حکایت میکرد.... امتیازم فقط برای صدای دلنشین و خوانش عالیه آقای عمرانیه...
نفیسه زائری
۱۳۹۷/۷/۲۶
یک امتیاز کم‌ میکنم چون داستان کامل نبود از لحاظ صدا خوب بود و خواندن یا گوش دادن این داستان را به دوستان ارشد و دکترا جزا و جرم شناسی توصیه میکنم. افرادی که در این رشته مشغول هستند به نکات خیلی ارزنده‌ای پی خواهند برد و حتی به تازگی مقاله‌ای جرم شناسانه نسبت به این کتاب در دست چاپ است.
ط ضیایی
۱۴۰۳/۱/۱۵
آثار ویکتور هوگو همیشه عالی هستند و این کتاب هم خیلی خوب بود و خیلی عالی اوضاع بد اجتماعی رو به تصویر می‌کشد که چطور مردم از اعدام یک انسان خوشحال میشن و افرادی که جرمی مرتکب شدن دیگه نمیتونن مثل یک آدم عادی در اجتماع زندکی کنن و حتی مردم هم با اون‌ها بدرفتاری می‌کنند
Falah
۱۴۰۲/۸/۸
داستان سرشار از کلمات درست و بجا بود، امیدی که تا لحظه‌ی اخر برای صدور حکم داشت رو دوست داشتم و تصمیم عجیبی که بجای حبس ابد اعدام رو پذیرفت برام جالب بود گوش دادنش روزمو متفاوت کردخودمو جای محکوم به اعدامی گذاشتم که اگر یک لحظه از ازادی من رو بهش میدادن چه زندگی. برای خودش میساخت
سارینا پی سوزی
۱۴۰۲/۴/۱۵
صداپیشه به خوبی کلمات و احساسات رو ادا میکرد و داستان هم با تمام تلخی واقعیتی رو روایت میکرد که اصلا قابل انکار نیست
جالب اینکه نویسنده زیاد به جرم محکوم نپرداخته و بنظرم این به این معناست که گاهی واقعا مهم نیست محکوم چه جرمی داشته، انقدر شوق و ذوق مردم و اعدام باز هم زیادیه!
Ylda Hm
۱۴۰۲/۳/۲۸
این کتاب واقعا جالب بود... ادم رو به فکر فرو میبرد... از دیدگاه یک شخصی که محکوم به اعدام هست ثانیه‌هاچجوری میگذره؟ با چه تفکری؟ با چه شدت نوری تو زندگی؟ واقعا کتابش برام جالب بود و میخوام که بازم گوشش بدم... بنظرم ارزش تفکری که بعدش هست رو داره... و حقیقتا قلمشو دوست داشتم واقعا...
رویا
۱۴۰۲/۲/۱۱
داستان صوتی کوتاهیه من زیاد خوشم نیومد ولی متاسفم برای بعضی افراد که به جز مسخره کردن کار دیگه‌ای بلد نیستن. کسایی که برای تماشا کردن اعدام یه محکوم میرن واقعا چه لذتی در تماشای غم و اندوه مردم میبینن. در حالی که با یه لبخند به اون محکوم می‌تونستن قبل مرگش دلش رو شاد کنن.
نسترن همتی
۱۴۰۲/۱/۱۲
ویکتور هوگو در کتاب آخرین روز یک محکوم، ثابت کرده که فقط نویسنده و ادیبی توان‌مند نیست. او همان کسی است که در تمام زندگی‌اش شاهد رنج و محنت مردم بوده است. از بی‌نوایان گرفته تا گوژپشت نتردام، در تمام این آثار اعتراض مردی را می‌بینیم که صدای محرومان را به گوش دولت‌مردان می‌رساند.
Maryam veisi67
۱۴۰۱/۱۱/۴
عالی بود، باخوانش روان و دلنشین آقای عمرانی، درک توصیف‌ها و فضاسازی ویکتور جاودان هم راحتتر هم لذت بخش تر بود.
من پیشنهاد میکنم همه حداقل یکبار بشنویم، من باشنیدنش از صمیم قلب سپاسگزار آزادی و فرصت زیستنم شدم باوجود حس و حال بی انگیزگی یه تلنگر خوردم و روحیه م بهتر شد
Nastaran rezvany
۱۴۰۱/۱۰/۳
کوتاه و پر مفهوم!
زندگی کوتاه ره به زندگی طولانی و بی ارزش بردگی ترجیح داد. یک دنیا پیام داشت و واقعا درک نمیتوانه آدم، چرا با مرگ یکی خوش شویم؟ اگر بدترین آدم روی زمین ره بشناسیم و درکش کنیم به او حق میتیم که ایقسم بد شده چرا کوشش نمیکنیم کسی ره بفهمیم و فقط قضاوت میکنیم
فریماه پیرهادی
۱۴۰۱/۹/۹
چقدر مردم ترسناکن و بی قلب آخر داستان برام خیلی جالب بود این همه خوشحالی برای گرفتن جون یه آدم به نظرم طبیعی نیست یا من زیادی مهربونم یا مردم طبیعی نیستن یه نظرم خیلی غمگین بود امیدوارم این صحنه‌ها برای همه ترسناک باشه و دردناک و غیر قابل وصف به امید روزای خوب و جامعه‌ی سالم
فیروزه
۱۴۰۱/۹/۳
احساس عجیبی رو توی من ایجاد کرد. حس تناقض هم توشون بود و اینکه تا چیزی رو از دست ندی ارزشش رو درک نمیکنی. توصیفهای قشنگی داشت. اجرا هم که از موسسه ی ماه آوا بود خیلی خوب بود. مثل کارهای دیگه ای که تا به حال ازشون شنیدم. خیلی طولانی نیست ولی واقعا ارزشش رو داره .
ابوالفضل
۱۴۰۱/۹/۲
داستان بسیار کوتاه که ارزش هر لحظه از زندگی را گوشزد میکند. هیچکس نمیداند که کی میمیرد. شاید همین فردا. پس همه ما یک محکوم به اعدام هستیم که باید از همین لحظه و همین حالا و شرایط لذت ببریم و دنیا را زیبا ببینیم. البته این مطلب در متن کتاب بسیار هوشمندانه مستتر بود
Kimia Omidvar
۱۴۰۱/۶/۲۹
خیلی داستان خوبی بود، در آخر داستان میگه مردم از اینکه من اعدام میشم خوشحال بودن، بنظر من اینکه کسی از اعدام یه نفرخوشحال بشه دلیل برسنگدلی طرف نیست بلکه خوشحاله که عدالت اجرا میشه، باید به این فکر کرد طرف چه کاری کرده که مستحق بدترین نوع مجازات یعنی اعدام شده؟
احسان مجیدی
۱۳۹۹/۹/۱۵
هیچ کس نمیتونه حال یک اعدامی رو بنویسه جز خودش که تا پای چوبه دار رفته این داستان همانند ماهی است که احوال دوزیست رو نوشته که خارج آب چطوره شاید قابل تصور باشه هردوتاش ولی تا تجربه نشده نمیشه گفت بعدشم خودش به آرزوش رسید منم به جای اون بودم اعدام بهترین انتخاب هست
سمیرا سرخیان
۱۳۹۸/۷/۱۴
خیلی خوشم اومد ازش کسی تو زندان بود که روحش لطیف بود و به عمد قاتل نبود و همیشه دنبال روزنه امید و‌ی خوشی کوچیک بود... شاید میخاست بگه به قضاوت أفراد در جایگاهی که هستن نشینینبم... کسی که قاتل ذاتا بد نیس و شاید کسی که بیرون زندان مثل اون مردم خیلی بدتر باشن.... لذت بردم
مجید شهسواری
۱۳۹۸/۱/۲۶
به بهترین و زیبا‌ترین و محکم‌ترین شکل ممکن داستان رو به زبان شعر ارائه کرده. احمد شاملو هم از این تصویر این داستان الهام گرفته. اونجا که میگه: بیرون رنگ خوش سپیده دمان ماننده یکی نت گمگشته میگشت پرسه زنان روی سوراخهای نی به دنبال خانه اش، از انعکاس تابش آب بر سقف.
<< 1 2 3 4 5 6 7 >>