نقد، بررسی و نظرات کتاب شام مخصوص - هرمان کخ
مرتبسازی: جدیدترین
abr abi
۱۴۰۰/۷/۱۰
01
جای خوب و بد تو کتاب عوض شده. یه خانواده که خودشون رو روشنفکر و منطقی میدونن درحالی که دقیقا برعکسن.
بنظرم زندگی و رفتارهای یک پدر رو که مشکل روانی داشت و باعث تاثیر روی خانوادهاش شد رو خوب به تصویر کشیده بود.
اینکه اگر مشکلی داریم بهتره بجای فرار از مشکل به فکر درمان باشیم وگرنه درگیر مشکلات خیلی بیشتری میشیم که غیرقابل جبرانه.
بنظرم جالب بود و آخر داستان جمله خانواده خوشبخت خیلی جای تفکر داشت.
مرسی از کتاب راه و نویسنده
اینکه اگر مشکلی داریم بهتره بجای فرار از مشکل به فکر درمان باشیم وگرنه درگیر مشکلات خیلی بیشتری میشیم که غیرقابل جبرانه.
بنظرم جالب بود و آخر داستان جمله خانواده خوشبخت خیلی جای تفکر داشت.
مرسی از کتاب راه و نویسنده
بسیار جالب بود
فلش بکهای به موقع و بیان احساسات درونی شخصیت اول داستان بسیار گیرا بود
... هشدار اسپویل...
و در مورد نظر دوستانی که فرمودن از شخصیت اصلی متنفر شدند باید بگم منظور نویسنده هم همین بوده، او یک شخص دارای اختلالات روانی بیمارگونه را نمایش داده که این بیماری به فرزندش هم به ارث رسیده
کما اینکه افرادی بدون اختلال روانی هم ممکن هست در شرایط مشابه این شخص رفتار مشابهی از خودشان بروز بدهند
فلش بکهای به موقع و بیان احساسات درونی شخصیت اول داستان بسیار گیرا بود
... هشدار اسپویل...
و در مورد نظر دوستانی که فرمودن از شخصیت اصلی متنفر شدند باید بگم منظور نویسنده هم همین بوده، او یک شخص دارای اختلالات روانی بیمارگونه را نمایش داده که این بیماری به فرزندش هم به ارث رسیده
کما اینکه افرادی بدون اختلال روانی هم ممکن هست در شرایط مشابه این شخص رفتار مشابهی از خودشان بروز بدهند
راوی داستان بسیار منزجر کننده تر از برادرش بود، واقعا نمیفهمم این همه تنفر در افکار و گفتار چطور میتونه از اون شخص بهتری بسازه؟! از این قبیل آدمها البته توی جامعه کم نیستن که به نسبت آدمهای موفق خودشون رو برتر و بهتر میدونن که مثلا ما متظاهر نیستیم ولی بیشتر از تنفرشون سرچشمه میگیره تا سادگی و بی آلایشی!
به نظر من در کل بسیار متوسط بود کتاب.
به نظر من در کل بسیار متوسط بود کتاب.
ضعیف در فرم و محتوا
*ممکن است از نظر بعضیها، بعضی قسمتهای نوشتهام اسپویل محسوب شود. *
راوی قرار است مثلا یک جور آدم روشن فکر باشد که دیدی انتقادی به همه کس و همه چیز دارد، و مثلا از سطحی بودن ارزشهای جامعه و آدمهای اطرافش رنج میبرد؛ و گاهی هم با آن مبارزه میکند؛ اما آدم لمپن و خود پرستی از آب در آمده است که هر از گاهی بی دلیل با مشتی یا فحشی حوالهی کسی میکند. حتی یک جمله یا توصیف مثبت در کتاب در مورد کسی یا چیزی وجود ندارد جز در مورد راوی یا هم سر یا پسرش. همهی آدمهای دیگر داستان قرار است احمق و نفهم و عوضی و قابل تحقیر باشند، -حتی بدون این که خیلی وقتها بفهمیم دقیقا از چه نظر احمق و عوضی هستند- غیر از راوی و هم سر و پسرش، -که از قضا ظاهرا عوضیترین آدمهای داستان اند! -.
از اینها که بگذریم هیچ چیز داستان با غقل جور در نمیآید، چه تناسبی هست بین شام در یک رستوران گران قیمت و بحث در مورد چنین موضوعی؟ نویسنده خواسته است یک جور روایت موازی بین شام کذایی و اتفاق اصلی داستان برقرار کند ولی نتیجه شده است موقعیتهای تصنعی، شخصیتهای توأمان باور ناپذیر و دوست نداشتنی (بلکه لج درآر!)، واکنشهای اغراق شده و چرند، و داستانی که هر چه جلو تر میرود احمقانه تر و فرسایشی تر میشود، و ماجرای اصلی که تازه از نیمهی کتاب شروع، و در نهایت شتاب زده و شل و ول جمع میشود، با لحنی که بعضی جاها که گویا قرار است قدری طنز باشد. اینها را بگذارید کنار اینکه راوی مثلا صد باری یادآوری میکند که همسرش چقدر باهوش است و شخصیتش چنان است، و چقدر بودن در کنارش برایش آرامش بخش است و غیره و غیره.
اما بدترین جنبهی داستان پایان و پیام آن است؛ در این زمانه داستانها و فیلمها و غیره و غیرهی ضد اخ
*ممکن است از نظر بعضیها، بعضی قسمتهای نوشتهام اسپویل محسوب شود. *
راوی قرار است مثلا یک جور آدم روشن فکر باشد که دیدی انتقادی به همه کس و همه چیز دارد، و مثلا از سطحی بودن ارزشهای جامعه و آدمهای اطرافش رنج میبرد؛ و گاهی هم با آن مبارزه میکند؛ اما آدم لمپن و خود پرستی از آب در آمده است که هر از گاهی بی دلیل با مشتی یا فحشی حوالهی کسی میکند. حتی یک جمله یا توصیف مثبت در کتاب در مورد کسی یا چیزی وجود ندارد جز در مورد راوی یا هم سر یا پسرش. همهی آدمهای دیگر داستان قرار است احمق و نفهم و عوضی و قابل تحقیر باشند، -حتی بدون این که خیلی وقتها بفهمیم دقیقا از چه نظر احمق و عوضی هستند- غیر از راوی و هم سر و پسرش، -که از قضا ظاهرا عوضیترین آدمهای داستان اند! -.
از اینها که بگذریم هیچ چیز داستان با غقل جور در نمیآید، چه تناسبی هست بین شام در یک رستوران گران قیمت و بحث در مورد چنین موضوعی؟ نویسنده خواسته است یک جور روایت موازی بین شام کذایی و اتفاق اصلی داستان برقرار کند ولی نتیجه شده است موقعیتهای تصنعی، شخصیتهای توأمان باور ناپذیر و دوست نداشتنی (بلکه لج درآر!)، واکنشهای اغراق شده و چرند، و داستانی که هر چه جلو تر میرود احمقانه تر و فرسایشی تر میشود، و ماجرای اصلی که تازه از نیمهی کتاب شروع، و در نهایت شتاب زده و شل و ول جمع میشود، با لحنی که بعضی جاها که گویا قرار است قدری طنز باشد. اینها را بگذارید کنار اینکه راوی مثلا صد باری یادآوری میکند که همسرش چقدر باهوش است و شخصیتش چنان است، و چقدر بودن در کنارش برایش آرامش بخش است و غیره و غیره.
اما بدترین جنبهی داستان پایان و پیام آن است؛ در این زمانه داستانها و فیلمها و غیره و غیرهی ضد اخ
سلام به نظر منم کتاب خوبی نبود وقتی آخرش اون شکلی تموم شد و به بهانه عشق و خوشبختی چنین جنایتی نادیده گرفته شد واقعا حالم بد شد. پسر کپی پدر. پسری که چندین بار شاهد رفتارهای خشونت بار پدرش بوده. خدارو شکر که در فرهنگ ایرانی قول معروفی داریم که میگه: عزیز دار و ادب دار . عشق به فرزند نباید باعث بشه اجازه بدیم هر کاری بکنه.
به نظرم از جهت فرهنگ خودشون که نژادپرستن و کمتر شاید اعتراف میکنند نویسنده خیلی ماهرانه این خودخواهی را به عشق نسبت داده و کاملا جامعه غربی و دیدگاه سیاستمدارها شون را به نقد کشیده
شاید اگر کسی کورکورانه حمایت کنه از فرهنگ غرب لازم باشه بدون تعصب و صبورانه این کتاب را مطالعه کنه. من خوشم نیومد
شاید اگر کسی کورکورانه حمایت کنه از فرهنگ غرب لازم باشه بدون تعصب و صبورانه این کتاب را مطالعه کنه. من خوشم نیومد
سلام این کتاب بخوبی ماجرای زندگی یک بیمار روانی رو به تصویر میکشد که جدای از دید بیمار نسبت به اطراف وعقایدش نشون میده که اطرافیان یک بیمار روان پریش هم خودشون یکجور بیمار هستند و هیچ آدمی در مقام قضاوت کامل نیست خصوصا اگه پای منافع شخصی در میان باشه این کتاب به خوبی این تضاد درونی انسانها رو به تصویر کشیده