نقد، بررسی و نظرات کتاب دوشیزگان - الکس مایکلیدیس
4.3
421 رای
مرتبسازی: جدیدترین
پری دریایی
۱۴۰۱/۸/۲۵
00
کتاب خوبی بود. خوب اگه فوسکاو انجمن دوشیزگان بیگناه بودن خیلی بهش پرداخته بود و از نظر خواننده هم گناه کار شناخته میشد. در کل کتاب هیجان انگیز وسر گرم کنندهای بود.
داستانی توامان از جنایت و عشق و تراژدی و اسطوره.
از خیلی جهات یاد آور کتاب دیگر نویسنده یعنی بیمار خاموش بود. از این نظر که شخصیت اصلی روان درمانگر بود و به زندگی او پرداخته میشد و همچنین غافلگیری انتهای داستان و...
در ابتدا گمان میکنید با یک داستان تکراری و حتی کودکانه سرو کار دارید ولی چرخش ناگهانی داستان در فصلهای انتهایی جذابیت و ضرب آهنگ خوبی دارد.
البته یک ضعف بزرگ وجود دارد و این است که در طول داستان برای غافلگیری انتهایی هیچگونه کد گذاری نشده و گویی پایان خلق الساعه میباشد.
با تشکر از کتابراه
از خیلی جهات یاد آور کتاب دیگر نویسنده یعنی بیمار خاموش بود. از این نظر که شخصیت اصلی روان درمانگر بود و به زندگی او پرداخته میشد و همچنین غافلگیری انتهای داستان و...
در ابتدا گمان میکنید با یک داستان تکراری و حتی کودکانه سرو کار دارید ولی چرخش ناگهانی داستان در فصلهای انتهایی جذابیت و ضرب آهنگ خوبی دارد.
البته یک ضعف بزرگ وجود دارد و این است که در طول داستان برای غافلگیری انتهایی هیچگونه کد گذاری نشده و گویی پایان خلق الساعه میباشد.
با تشکر از کتابراه
کتاب خوبی هست، واقعا لذت بردم، من اساطیر یونانی را دوست ندارم ولی در این کتاب به نوعی برام جذاب بود.. ژانر کتاب معمایی هست.. بازی نویسنده با خط سیر داستان باعث شد در اواسط و انتهای کتاب کاملا ذهنم درگیر باشه و فکر کنم متوجه معما شدم ولی طبیعتا اشتباه حدس زده بودم. البته به نظرم نویسنده هم معما را خیلی جالب پاسخ نداده بود و پاسخ خودم مهیج تر بود😂 به دور از شوخی نقاط قوت اثر: نثر زیبا و روان، معمای جذاب، آشنایی و لذت از مبحث اساطیر یونانی، پیچیدگی جذاب..... نقاط ضعفش: پایان بندی کتاب مناسب نیست و همین خیلی بدجا تموم شد و در حدی که من فکر کردم کتاب کامل دانلود نشده ولی این دو نقص اصلا از لذت و زیبایی اثر کم نمیکنه، و به نظرم حتما مطالعه کنید
خب باز هم این نویسندهی عزیز کتابی رو در ژانر جنایی- معمایی نوشته که موفق شده عنوان بهترین کتاب در این ژانر رو از سایت آمازون کسب کنه، ولی....
ولی خی بنظر من این کتاب مثل کتاب قبلیش نتونسته اون هیجان و غیرقابل پیشبینی بودنِ 'بیمار خاموش' رو در بیاره... حالا چه به لحاظ توالیِ خط داستان، چه در رابطه با لحظاتی که غافلگیر کننده باشه در عین باورپذیر بودن!... و همینطور نشانههایی که برامون میذاره که جزو عناصری هست که در این سبک استفاده میشه به این خاطر که به خواننده سرنخهایی رو ارائه بده، اکثرشون بی ربط به خط داستان بنظر میان!
در هر حال اصولا کتابهایی در این سبک و ژانر باعث میشه ساعاتی تخیل و ذهنمون به چالش کشیده بشه.
.
خسته نباشید میگم به تیم قوی و دوس داشتنیِ 'کتابراه' 🌱🙏
ولی خی بنظر من این کتاب مثل کتاب قبلیش نتونسته اون هیجان و غیرقابل پیشبینی بودنِ 'بیمار خاموش' رو در بیاره... حالا چه به لحاظ توالیِ خط داستان، چه در رابطه با لحظاتی که غافلگیر کننده باشه در عین باورپذیر بودن!... و همینطور نشانههایی که برامون میذاره که جزو عناصری هست که در این سبک استفاده میشه به این خاطر که به خواننده سرنخهایی رو ارائه بده، اکثرشون بی ربط به خط داستان بنظر میان!
در هر حال اصولا کتابهایی در این سبک و ژانر باعث میشه ساعاتی تخیل و ذهنمون به چالش کشیده بشه.
.
خسته نباشید میگم به تیم قوی و دوس داشتنیِ 'کتابراه' 🌱🙏
کتاب دوشیزگان فوق العاده مهیج و بسیار با مضمون کار آگاه بودن شخصیت اصلی داستان حرکت میکرد و در پستی و بلندیهای ماجراهای زندگیاش با تلنگرهای بسیاری روبرو میشویم.
بنظر من عاشقی کردن در این کتاب برای شخصیت اصلی سخت بود، چرا که او از بیماران خود دوری میکرد و از نزدیکان و دوستانش بعد از مرگ همسرش همه را به چشمام بدی میدید.
اما جایی که داستان به آخر خود میرسد، شخصیت اصلی متوجه میشود که عزیزترین کَس خود همان جلاد بی اعتمادی است که هر روز سرنخهایی جدید از اون پیدا میکرد و این باعث شد به این نتیجه برسد که باید نسبت به تمام اطرافیانش به یک اندازه توجه و اعتماد داشته باشد.
بنظر من عاشقی کردن در این کتاب برای شخصیت اصلی سخت بود، چرا که او از بیماران خود دوری میکرد و از نزدیکان و دوستانش بعد از مرگ همسرش همه را به چشمام بدی میدید.
اما جایی که داستان به آخر خود میرسد، شخصیت اصلی متوجه میشود که عزیزترین کَس خود همان جلاد بی اعتمادی است که هر روز سرنخهایی جدید از اون پیدا میکرد و این باعث شد به این نتیجه برسد که باید نسبت به تمام اطرافیانش به یک اندازه توجه و اعتماد داشته باشد.
کتاب راز آلود معمایی وغیر قابل پیش بینی بود
البته نکات مبهم و بدون جوابی هم داشت که برای کل داستان نقطه منفی به حساب میاد مثل چگونه دکتر روانشناس بدون تحقیق از گذشته و خانواده همسرش تن به ازدواج داده و آیا هیچ رفتاری از همسرش که گویای روان پریش بودن و جنون وی
بوده ندیده است؟؟
وچگونه متوجه رابطه بیمار گونه و خارج ازعرف همسرش با دختر خواندهاش نشده معولا شامه خانومها در این موارد بسیار تیز است
در کل خوب بود ترجمه روانی داشت
البته نکات مبهم و بدون جوابی هم داشت که برای کل داستان نقطه منفی به حساب میاد مثل چگونه دکتر روانشناس بدون تحقیق از گذشته و خانواده همسرش تن به ازدواج داده و آیا هیچ رفتاری از همسرش که گویای روان پریش بودن و جنون وی
بوده ندیده است؟؟
وچگونه متوجه رابطه بیمار گونه و خارج ازعرف همسرش با دختر خواندهاش نشده معولا شامه خانومها در این موارد بسیار تیز است
در کل خوب بود ترجمه روانی داشت
داستان قشنگی بود اما پایان کامل و مورد انتظاری نداشت. گرچه تلفیق روان درمانی و ربط جالبش به اسطورههای یونان و والبته پایان بسیار غافل گیر کننده ش همه باعث جذابیت داستان هستن ولی همینها باعث میشه توقع بیشتری نسبت به آخر داستان داشته باشید اما خیلی خلاصه و کوتاه نویسنده داستان رو تموم کرده بدون اینکه قهرمان براساس اتفاقات به نتیجه گیری و شناخت بهتری از خودش یا حتی بقیه افراد مهم زندگیش برسه، کتاب فوق العادهای میشد اگر پایان بی نتیجه و بلاتکلیف و سرهم بندی شده نداشت.
داستان جذابی بود اما ابهامات زیادی داشت و خیلی قسمتها برام هنوز نامفهوم و گیج کننده است. دکتر فوسکا و موریس؟ داستانهایی که مشخص نبود نویسندهاش فرد هست یا شخص دیگه؟ در آخر میشه گفت حرفهای سباستین بوده و مشخص نبودن آخر داستان همه اینها از نظر من از نواقص وعیبهای داستان هستند. از آخر داستان خوشم نیومد. به غیر از این موارد درکل داستان پرکششی بود و جذاب بود.
(شاید کمی خطر اسپویل)
بنظرم چیزی که رمانهای جنایی رو جذاب میکنه اینه که اول خواننده رو گیج میکنه و حس کنجکاوی رو درش ایجاد میکنه، بعد طوری پیش بره که خواننده فکر کنه به نتیجه رسیده ولی بعد شوکه میشه و همه چیز غیرقابل پیش بینی میشه تا لحظه اخر داستان که اوج داستانهای جنایی هست. حالا اگر یه انتهای کمی باز هم اخر داستان وجود داشته باشه، یک چیز کوچک که در ذهن خواننده بدون جواب باقی بمونه، اگر درست و بجا باشه جذابیت رومان رو بیشتر میکنه. توی این رمان نویسنده خیلی تلاش کرده موضوع رو مبهم و حساس نشون بده ولی بنظرم شخصیتهای اضافی در داستان وجود داشتند (مثل هنری، تا جایی که در قسمت اول داستان میموند اشکالی نداشت ولی حضورش و نقشش توی دانشگاه و باقی قضایا بی معنی بود). همچنین تلاش شده بود از سمبلها و نشانه ها (مثل دیدن قو. یا اینکه فرد هم همان زمان که سباستین مرد در جزیره بوده و...) برای رازآلود کردن داستان استفاده بشه ولی بی فایده بود چون توضیح دلنشینی برای درستی نشانهها ارائه نشد. علاوه بر اون انتهای داستان در جای اشتباهی باز میمونه، لحظهای این اتفاق میافته که اوج تاثیرگذاری بر مخاطب نیست، انگار نویسنده فقط با بی توجهی نوشتن را تمام کرده! من واقعا اولش فکر کردم کتاب نصفه دانلود شده: |
البته فکر میکنم از اونجا که کتاب ترجمه شده، نمیشه با قطعیت راجع به نویسنده و داستانش نظری داد.
بنظرم چیزی که رمانهای جنایی رو جذاب میکنه اینه که اول خواننده رو گیج میکنه و حس کنجکاوی رو درش ایجاد میکنه، بعد طوری پیش بره که خواننده فکر کنه به نتیجه رسیده ولی بعد شوکه میشه و همه چیز غیرقابل پیش بینی میشه تا لحظه اخر داستان که اوج داستانهای جنایی هست. حالا اگر یه انتهای کمی باز هم اخر داستان وجود داشته باشه، یک چیز کوچک که در ذهن خواننده بدون جواب باقی بمونه، اگر درست و بجا باشه جذابیت رومان رو بیشتر میکنه. توی این رمان نویسنده خیلی تلاش کرده موضوع رو مبهم و حساس نشون بده ولی بنظرم شخصیتهای اضافی در داستان وجود داشتند (مثل هنری، تا جایی که در قسمت اول داستان میموند اشکالی نداشت ولی حضورش و نقشش توی دانشگاه و باقی قضایا بی معنی بود). همچنین تلاش شده بود از سمبلها و نشانه ها (مثل دیدن قو. یا اینکه فرد هم همان زمان که سباستین مرد در جزیره بوده و...) برای رازآلود کردن داستان استفاده بشه ولی بی فایده بود چون توضیح دلنشینی برای درستی نشانهها ارائه نشد. علاوه بر اون انتهای داستان در جای اشتباهی باز میمونه، لحظهای این اتفاق میافته که اوج تاثیرگذاری بر مخاطب نیست، انگار نویسنده فقط با بی توجهی نوشتن را تمام کرده! من واقعا اولش فکر کردم کتاب نصفه دانلود شده: |
البته فکر میکنم از اونجا که کتاب ترجمه شده، نمیشه با قطعیت راجع به نویسنده و داستانش نظری داد.
ویسکی شراب نوشیدنی،،،، همش در حال خوردن همینان، اکثرا روانپریشن،،، چون معنویت تو زندگیشون خیلی کم رنگه،، شراب سیگار قرص خواب برای فرار از مشکلات تو این کتاب زیاد میبینیم،، این دو تکه شدن کتاب که اونی که در گذشته دارع حرف میزنه سباستینه من فکر کردم هنریه یا فوسکا،، آخرش خیلی مزخرف بود با کشف یک نامه به صورت اتفاقی،، وجالبه شخصیت اصلی کلا تو خواب بوده هیچ حس زنانهای بهش هشدار نداده البته خارجیا همه چی واسشون عادیه
پایانش حیرت انگیز بود و میخکوب کننده.
شعبده بازی به عالیترین شیوه ممکن و بدون کوچکترین اشتباهی پیش رفت، در حالیکه فوسکا متهم شده بود، قاتل که روحش در بدن زویی تجلی یافته بود، در سایه قربانیان خود را فرا میخواند، آنها را به فجیعترین حالت میکشت، از هم متلاشی میکرد و ردی از خود به جا نمیگذاشت.
شعبده بازی به عالیترین شیوه ممکن و بدون کوچکترین اشتباهی پیش رفت، در حالیکه فوسکا متهم شده بود، قاتل که روحش در بدن زویی تجلی یافته بود، در سایه قربانیان خود را فرا میخواند، آنها را به فجیعترین حالت میکشت، از هم متلاشی میکرد و ردی از خود به جا نمیگذاشت.
کتاب خوبی بود برای کسایی که طرفدار ژانر معمایی هستند ولی زیاد هم ماجراجویانه برای من نبود البته در قیاس با کتابهایی که قبلا خواندهام آغاز مناسبی نداشت و شیوه بیان نویسنده حوصلهام را سر میبرد ولی در اواسط که داستان به شور خود رسید و اماپایان غم انگیزی که داشت خیلی از افسانهها استفاده شده بود ولی فکرکنم برای کسانی که با این افسانهها آشنا نیستند زیاد جذاب نباشد
این کتاب خیلی از افسانهها و داستانهای قدیمی یونان رو دربر میگیره و به دلیل عدم شناخت این داستانها حداقل برای من باعث خستگی مخاطب میشه و تعدد اسامی این روند رو تسریع میکنه، از لحاظ داستانی برای اینکه آخر داستان به نوعی غافلگیر کننده باشه شخصیتها مخصوصا زویی زیاد بهش پرداخته نمیشه و یه سری از شخصیتها که اصلا مهم نیستن زیاد راجبشون مطلب نوشته میشه و درنهایت داستان مخاطب متوجه بی اهمیت بودن قسمتهای زیادی از داستان میشه دلیل یه سری از اتفاقها هم کلا بیجواب میمونه مثل ملاقات موریس با سرنا، یا کسی که درسایه ماریانا رو دنبال میکنه وغیره که کلا باز هم حس تلف شدن وقت داستان رو به مخاطب القا میکنه، خیلی روند کندی داره و فقط آخر کتاب خیلی سریع پیش میره، و چون غافلگیری پایان داستان کلی سوال بیجواب تو ذهن مخاطب میزاره زیاد جالبش نمیکنه، درکل برای افرادی که رمان زیاد میخونن میتونه به نوعی خوب باشه
بدون اسپویل
احتمالا اکثر خوانندههای این کتاب، بیمار خاموش رو از همین نویسنده خوندن و دلیل آشناییشون با این کتاب هم همین بوده. اما بنده بیمار خاموش رو هنوز مطالعه نکردم و اومدم سراغ دوشیزگانِ الکس مایکلیدیس. و قطعا قضاوتم از این رمان در شرایطی که بیمار خاموش رو خونده بودم متفاوت تر بود بدلیل مقایسهای که ناخودآگاه صورت میگرفت.
قصه سه بخش داره، بخش اول با کودکی و جوانی ماریانا و روحیهاش آشنا میشیم تاحدودی.
بخش دوم ماجرا آغاز میشه و قصه کلید میخوره (که این خودش میتونه یه نقد باشه چرا که اگر واقعا قلم نویسنده در بخش اول قوی و گیرا نبود، صبر خواننده سر میومد)، و بخش سوم اوج داستان هست اونجا که دیگه نمیتونی سرتو بخارونی. و البته 20 صفحه آخر بخش سوم یعنی پایان بندی داستان که احتمال 90 درصد همزمان با کاراکتر اصلی (ماریانا) همونقد شوکه میشی. (البته با پایان بندیش مشکل داشتم)
خود قصه راجع به زنی میانسال (37 ساله) و رنجور بخاطر از دست دادن همسرش سباستین هست که تراپیست گروهیه و با تماسی از طرف خواهرزادش زویی از کمبریج ماجرا شروع میشه (بخش دوم کتاب) و..... حال و هوای کتاب حول الهه و افسانههای یونانی میچرخه و اگر طرفدار نمایشنامهها و اساطیر یونانی هستید و اطلاعاتتون خوبه واقعا کتاب براتون دل پذیر تر میشه و اگر نیستید مثل من باز هم پی نوشتها عالی هستن و سوالی نمیمونه براتون (در واقع چیدمان داستان و حتی بخش جنایی داستان تشبیهات زیاد و ارتباطات زیادی با الهههای یونان برقرار میکنه). یادمه وقتی کتابو شروع کردم چند هفته بعدش که حوصلم سر رفته بود اومدم سراغش و خب اواخر بخش اول که ماریانا به گروه روان درمانیش میپردازه تازه برام قصه رنگ و بو گرفت. این کتاب از اونجا که عمق روانشناختی زیادی
احتمالا اکثر خوانندههای این کتاب، بیمار خاموش رو از همین نویسنده خوندن و دلیل آشناییشون با این کتاب هم همین بوده. اما بنده بیمار خاموش رو هنوز مطالعه نکردم و اومدم سراغ دوشیزگانِ الکس مایکلیدیس. و قطعا قضاوتم از این رمان در شرایطی که بیمار خاموش رو خونده بودم متفاوت تر بود بدلیل مقایسهای که ناخودآگاه صورت میگرفت.
قصه سه بخش داره، بخش اول با کودکی و جوانی ماریانا و روحیهاش آشنا میشیم تاحدودی.
بخش دوم ماجرا آغاز میشه و قصه کلید میخوره (که این خودش میتونه یه نقد باشه چرا که اگر واقعا قلم نویسنده در بخش اول قوی و گیرا نبود، صبر خواننده سر میومد)، و بخش سوم اوج داستان هست اونجا که دیگه نمیتونی سرتو بخارونی. و البته 20 صفحه آخر بخش سوم یعنی پایان بندی داستان که احتمال 90 درصد همزمان با کاراکتر اصلی (ماریانا) همونقد شوکه میشی. (البته با پایان بندیش مشکل داشتم)
خود قصه راجع به زنی میانسال (37 ساله) و رنجور بخاطر از دست دادن همسرش سباستین هست که تراپیست گروهیه و با تماسی از طرف خواهرزادش زویی از کمبریج ماجرا شروع میشه (بخش دوم کتاب) و..... حال و هوای کتاب حول الهه و افسانههای یونانی میچرخه و اگر طرفدار نمایشنامهها و اساطیر یونانی هستید و اطلاعاتتون خوبه واقعا کتاب براتون دل پذیر تر میشه و اگر نیستید مثل من باز هم پی نوشتها عالی هستن و سوالی نمیمونه براتون (در واقع چیدمان داستان و حتی بخش جنایی داستان تشبیهات زیاد و ارتباطات زیادی با الهههای یونان برقرار میکنه). یادمه وقتی کتابو شروع کردم چند هفته بعدش که حوصلم سر رفته بود اومدم سراغش و خب اواخر بخش اول که ماریانا به گروه روان درمانیش میپردازه تازه برام قصه رنگ و بو گرفت. این کتاب از اونجا که عمق روانشناختی زیادی
کتاب در حد خوبی بود ولی دوتا نقص بزرگ داشت اول اینکه عین رمانهای یکی پس از دیگری یا دختر قبلی یه نوشته از زمان حال بود ویک نوشته هم از زندگانی کودکی قاتل، که متاسفانه این برداشت ودارم که رمانهای جنایی در کتابخانههای مجازی همه عین هم هستند واقعا دیگه خسته کننده شدن وعیب دومش هم اینه که نویسنده اخررمانشو نتوست سازماندهی کنه پلیس که استاد فوسکارو مبرا از هر جرمی میدونست بر چه سندی خبر انگ رابطه با داشجوهاشو اونم درست پس از نجات ماریانابهش دادواخر داستانم مثل فیلمهای ماهوارهای تموم شد قتل بخاطر خیانت وهرزگی